یک روز خانم خرسه به بچه اش گفت: «آهای خرسکم، ممکن است از تو خواهش کنم که با سرعت بروی و مقداری گل های قشنگ برای من بیاوری؟»
خرس کوچولو گفت: «بله، البته مامان. حتما می روم و برایت می آورم.»
و آن قدر شتابزده از در بیرون رفت که نتوانست تمام حرف های مادرش را بشنود، مادرش به دنبال او فریاد کشید...