انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
آموزش
آموزش نویسندگی
متفرقه آموزش نویسندگی
همه نویسنده ها مرده اند | به یاد آوردن جک کرواک
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="ARA.O.O" data-source="post: 50379" data-attributes="member: 300"><p>بعد از كمى پرسه زدن، با «سيلر» رفتيم حومه بروكلين كه دراومد: «آجانها… باس از الان انتظارشو داشته باشى.» سرتكون دادم و براى آنكه انتظار چنين چيزى را نداشتم همانجا تصميم گرفتم با نسخهاى از مجله تايمز كه هميشه همراه داشتم، موقعى كه دستش را مىبرد طرف جيب يارو، جلويش را بپوشانم. هميشه از همون نسخه استفاده مىكرديم تا اينكه يك بار سيلر گفت: «اين جورى مردم مىرن تو نخ مجله و وقتى مىبينن مجله مال يك ماه پيشه، مىرن تو نخ خودمون.» </p><p></p><p>براى خودش يك پا فيلسوف بود. سيلر به نوعى… خلاصه، يك هفته برايم كافى بود كه قبل از رخ دادن آنچه بايد انتظارش را مىداشتم دست از اين كار بردارم. «بفرما اين هم از ماشين گشت.» ما تو يه گوشه جا كز كرده بوديم… داشتم واسه خودم حرف مىزدم و خوب مىدونستم كه مثل سگ ترسيده بودم. گرچه به نظر بزدلانه مىآد كه وقتى بايد تجربه كار با سيلر و فرار از آجانهاى پليس گشت را كسب مىكردم نشسته بودم يه گوشه و كز كرده بودم. </p><p></p><p>يك بار فيتزجرالد به همينگوى مىگويد: «آدم پولدارها فرق دارن با من و تو.» همينگوى جواب مى ده: «آره، اونا پول بيشترى دارن.»</p><p></p><p>نويسندهها هم همينطور، فرق دارند با من و شما. آنها مىنويسند. اگر آدم [وسط ميدان] خودش را به كشتن بدهد ديگر داستانى بر نمىگرداند. پس نويسنده نبايد شرمگين باشد از اين كه چند دقيقهاى را گوشهاى كز كند. او به عنوان نويسنده آنجاست، نه به عنوان يك شخصيت. </p><p></p><p>هيچ چيز گريزپاتر از شخصيت اصلى نويسنده نيست، شخصيتى كه خوانندگان فرض كردهاند همان خود نويسنده است و انتظار دارند كه همان كارها را انجام دهد. ولى اين شخصيت اصلى، منظر اعمال شده توسط نويسنده است و نه چيزى بيشتر. </p><p></p><p>شخصيت اصلى چيزى نيست جز شخصيتى از كتاب، ولى تشخيص دشوار است چون عموماً آن را خود نويسنده مىدانند. او ابزار مشاهده نويسنده است و همين باعث مىشود كه در نقشش راحت نباشد. او در چشم نانويسندگان مظنون است مگر آنكه قادر شود خوانندگان را قانع كند. كرواك در «پوچى دلوز» مىگويد: «من من نيستم، بلكه جاسوسى هستم در كالبد ديگرى و وانمود میكنم كه در اين بازى شركت جستهام.»</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="ARA.O.O, post: 50379, member: 300"] بعد از كمى پرسه زدن، با «سيلر» رفتيم حومه بروكلين كه دراومد: «آجانها… باس از الان انتظارشو داشته باشى.» سرتكون دادم و براى آنكه انتظار چنين چيزى را نداشتم همانجا تصميم گرفتم با نسخهاى از مجله تايمز كه هميشه همراه داشتم، موقعى كه دستش را مىبرد طرف جيب يارو، جلويش را بپوشانم. هميشه از همون نسخه استفاده مىكرديم تا اينكه يك بار سيلر گفت: «اين جورى مردم مىرن تو نخ مجله و وقتى مىبينن مجله مال يك ماه پيشه، مىرن تو نخ خودمون.» براى خودش يك پا فيلسوف بود. سيلر به نوعى… خلاصه، يك هفته برايم كافى بود كه قبل از رخ دادن آنچه بايد انتظارش را مىداشتم دست از اين كار بردارم. «بفرما اين هم از ماشين گشت.» ما تو يه گوشه جا كز كرده بوديم… داشتم واسه خودم حرف مىزدم و خوب مىدونستم كه مثل سگ ترسيده بودم. گرچه به نظر بزدلانه مىآد كه وقتى بايد تجربه كار با سيلر و فرار از آجانهاى پليس گشت را كسب مىكردم نشسته بودم يه گوشه و كز كرده بودم. يك بار فيتزجرالد به همينگوى مىگويد: «آدم پولدارها فرق دارن با من و تو.» همينگوى جواب مى ده: «آره، اونا پول بيشترى دارن.» نويسندهها هم همينطور، فرق دارند با من و شما. آنها مىنويسند. اگر آدم [وسط ميدان] خودش را به كشتن بدهد ديگر داستانى بر نمىگرداند. پس نويسنده نبايد شرمگين باشد از اين كه چند دقيقهاى را گوشهاى كز كند. او به عنوان نويسنده آنجاست، نه به عنوان يك شخصيت. هيچ چيز گريزپاتر از شخصيت اصلى نويسنده نيست، شخصيتى كه خوانندگان فرض كردهاند همان خود نويسنده است و انتظار دارند كه همان كارها را انجام دهد. ولى اين شخصيت اصلى، منظر اعمال شده توسط نويسنده است و نه چيزى بيشتر. شخصيت اصلى چيزى نيست جز شخصيتى از كتاب، ولى تشخيص دشوار است چون عموماً آن را خود نويسنده مىدانند. او ابزار مشاهده نويسنده است و همين باعث مىشود كه در نقشش راحت نباشد. او در چشم نانويسندگان مظنون است مگر آنكه قادر شود خوانندگان را قانع كند. كرواك در «پوچى دلوز» مىگويد: «من من نيستم، بلكه جاسوسى هستم در كالبد ديگرى و وانمود میكنم كه در اين بازى شركت جستهام.» [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
آموزش
آموزش نویسندگی
متفرقه آموزش نویسندگی
همه نویسنده ها مرده اند | به یاد آوردن جک کرواک
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین