Like crazy<3
مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقامدار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقرهای
کاربر ثابت
- مدیر کتابدونی
- - رصد
- شناسه کاربر
- 1249
- تاریخ ثبتنام
- 2021-11-25
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 449
- نوشتهها
- 1,867
- راهحلها
- 22
- پسندها
- 20,710
- امتیازها
- 613
- محل سکونت
- او (":
فیلم The Guilty «گناهکار» محصول سال ۲۰۱۸، دومین ساخته گوستاو مولر فیلمساز جوان دانمارکی، جهانی است برپایه صدا و تخیل تصویر. در ادامه نگاهی به این فیلم داشتهایم.
از اینسرت یک هِدست، Track back میکند تا به تصویر آسگر برسد. فیلمساز قرار داد جهانش را با پلان اول بنا میگذارد. در جهان فیلم تنها صدا میشنویم و از دل شنیدههایمان به تخیل تصویر میرسیم. همه چیز در ذهن آسگر میگذرد و ما نیز اطلاعاتی بیشتر از چیزی که او میشنود در اختیار نداریم. آسگر در یک اتاق نشسته است و مهمترین وسایلی که در اختیار دارد، یک هدست و یک تلفن است. به کمک این دو تکنولوژی باید به کسانی که از او درخواست کمک دارند، یاری رساند. صدای آنها را میشنود، نام و نشان و حتی موقعیت مکانی آنها را میبیند، اما گویی هیچ کدام از اینها کارایی تصویر چهره فرد را ندارند و همین موضوع باعث میشود که آسگر نسبت به این مسئله حساسیت نشان بدهد و براساس یک قضاوت و ذهنیت ابتدایی در زمانی محدود، تصمیم بگیرد که به فرد مورد نظر کمک کند یا نه؟ کسانی که نوشیدنی غیر مجاز خوردهاند یا بهدلیل هر نوع بی قانونی در مخمصهای گرفتار شدهاند، کمک سریعی از جانب آسگر دریافت نمیکنند و او بی قانونی آنها را به رویشان میآورد.
گویی او برای کمک به آدمها اولویت بندی میکند و متوجه اهمیت موقعیت خود و نیازی که آدمهای بیرون به او دارند نیست. اساس انتخاب لوکیشن فیلم نیز بر همین اصل استوار است که گویی در فضایی سر بسته و امن نشستهایم و تنها به صدای آدمهایی که دچار دردسر شدهاند گوش میدهیم، (تصور کنید که حتی ممکن است کار هر روزتان باشد) پس همواره باید حسی از نگرانی و مسئولیت پذیری در قبال هر تماس تلفنی در وجودمان سرشار باشد تا دست به اقدام بزنیم. اتفاقی که در ابتدای فیلم جزو ضعفهای آسگر است. نهتنها آسگر بلکه نگاه دیگران نیز به موقعیت او از همین جنس است. اکثرا در بک گراندهای اسگر، پلیسهای دیگر را میبینیم که آسوده کتاب میخوانند و غذا میخورند و همواره بهدنبال زمان استراحتند. همچنین در ادامه متوجه میشویم، آسگر را بهعنوان تنبیه بابت تخلفی که در یکی از مأموریتهایش داشته است به چنین موقعیتی تنزل دادهاند. بنابراین هیچ کس به اهمیت موقعیت آسگر پی نبرده و به همین دلیل است که در تماسهای ابتدایی فیلم، آدمها هیچ کمک مفیدی از جانب آسگر دریافت نمیکنند که این موضوع خود زمینه ساز بی اعتمادی آدمها به ارگان پلیس را هم میشود.
اما سؤال اینجا است که چه اتفاقی باید بیفتد که آسگر را متوجه اهمیت موقعیتش کند؟ مولر بهنوعی برای درگیر کردن مخاطب با چنین قصهای به سراغ حوادث آرکی تایپ رفته است. حوادثی که از یک کهن الگو میآیند و بهنوعی در ناخودآگاه اکثر مخاطبان مهم هستند و همه را درگیر خود میکنند. یکی از این حوادث مسئله مرگ و زندگیست. در خطر بودن جان آدمها همواره مسئلهایست که همه را متوجه خود میسازد و کمتر کسی میتواند به آن بی تفاوت باشد. درواقع وقتی آسگر در یک تماس تلفنی متوجه میشود که جان زنی به نام ایبن در خطر است، دیگر این تماس برایش با تماسهای دیگر متفاوت میشود و مخاطب را هم نگران سرنوشت شخصیتهایی میکند که حتی آنها را نمیبیند. هرچند که این موضوع در نگاهی دیگر نیز به نقد گذاشته میشود که انگار باید پای مرگ و زندگی در میان باشد تا پلیس دست به اقدام بزند!
از اینسرت یک هِدست، Track back میکند تا به تصویر آسگر برسد. فیلمساز قرار داد جهانش را با پلان اول بنا میگذارد. در جهان فیلم تنها صدا میشنویم و از دل شنیدههایمان به تخیل تصویر میرسیم. همه چیز در ذهن آسگر میگذرد و ما نیز اطلاعاتی بیشتر از چیزی که او میشنود در اختیار نداریم. آسگر در یک اتاق نشسته است و مهمترین وسایلی که در اختیار دارد، یک هدست و یک تلفن است. به کمک این دو تکنولوژی باید به کسانی که از او درخواست کمک دارند، یاری رساند. صدای آنها را میشنود، نام و نشان و حتی موقعیت مکانی آنها را میبیند، اما گویی هیچ کدام از اینها کارایی تصویر چهره فرد را ندارند و همین موضوع باعث میشود که آسگر نسبت به این مسئله حساسیت نشان بدهد و براساس یک قضاوت و ذهنیت ابتدایی در زمانی محدود، تصمیم بگیرد که به فرد مورد نظر کمک کند یا نه؟ کسانی که نوشیدنی غیر مجاز خوردهاند یا بهدلیل هر نوع بی قانونی در مخمصهای گرفتار شدهاند، کمک سریعی از جانب آسگر دریافت نمیکنند و او بی قانونی آنها را به رویشان میآورد.
گویی او برای کمک به آدمها اولویت بندی میکند و متوجه اهمیت موقعیت خود و نیازی که آدمهای بیرون به او دارند نیست. اساس انتخاب لوکیشن فیلم نیز بر همین اصل استوار است که گویی در فضایی سر بسته و امن نشستهایم و تنها به صدای آدمهایی که دچار دردسر شدهاند گوش میدهیم، (تصور کنید که حتی ممکن است کار هر روزتان باشد) پس همواره باید حسی از نگرانی و مسئولیت پذیری در قبال هر تماس تلفنی در وجودمان سرشار باشد تا دست به اقدام بزنیم. اتفاقی که در ابتدای فیلم جزو ضعفهای آسگر است. نهتنها آسگر بلکه نگاه دیگران نیز به موقعیت او از همین جنس است. اکثرا در بک گراندهای اسگر، پلیسهای دیگر را میبینیم که آسوده کتاب میخوانند و غذا میخورند و همواره بهدنبال زمان استراحتند. همچنین در ادامه متوجه میشویم، آسگر را بهعنوان تنبیه بابت تخلفی که در یکی از مأموریتهایش داشته است به چنین موقعیتی تنزل دادهاند. بنابراین هیچ کس به اهمیت موقعیت آسگر پی نبرده و به همین دلیل است که در تماسهای ابتدایی فیلم، آدمها هیچ کمک مفیدی از جانب آسگر دریافت نمیکنند که این موضوع خود زمینه ساز بی اعتمادی آدمها به ارگان پلیس را هم میشود.
اما سؤال اینجا است که چه اتفاقی باید بیفتد که آسگر را متوجه اهمیت موقعیتش کند؟ مولر بهنوعی برای درگیر کردن مخاطب با چنین قصهای به سراغ حوادث آرکی تایپ رفته است. حوادثی که از یک کهن الگو میآیند و بهنوعی در ناخودآگاه اکثر مخاطبان مهم هستند و همه را درگیر خود میکنند. یکی از این حوادث مسئله مرگ و زندگیست. در خطر بودن جان آدمها همواره مسئلهایست که همه را متوجه خود میسازد و کمتر کسی میتواند به آن بی تفاوت باشد. درواقع وقتی آسگر در یک تماس تلفنی متوجه میشود که جان زنی به نام ایبن در خطر است، دیگر این تماس برایش با تماسهای دیگر متفاوت میشود و مخاطب را هم نگران سرنوشت شخصیتهایی میکند که حتی آنها را نمیبیند. هرچند که این موضوع در نگاهی دیگر نیز به نقد گذاشته میشود که انگار باید پای مرگ و زندگی در میان باشد تا پلیس دست به اقدام بزند!
نام موضوع : نقد و بررسی فیلم گناهکار
دسته : سینما و تئاتر