“خطر شدید اسپویل”
گفتیم همین موضوع که عشق بین این “دو” شخصیت به صورت زیر پوستی و درست به بیننده ثابت شده است، جزو بهترین نکاتش است و بهترین نقطه و لحظهای که این موضوع به اوجش میرسد، همان لحظه آخر است. استلا متوجه میشود “ویل” واقعا نقاش خوبی است و همانطور که او فکرش درگیرش ویل بوده، “ویل” هم به او فکر میکرده آن هم تمام مدتی که باهم بودهاند و حتی تمام لحظات با هم بودنشان را نقاشی کرده است. و وقتی “ویل” واقعا از او جدا میشود، دفتری نقاشی به او میدهد که این موضوع را به درستی نشان میدهد و بسیار غمانگیز و عاشقانه است. ممنون سازندگان محترم (تمامی عوامل) خیلی خوب است که شما این “موضوع” و عشق را متوجه شدهاید و درست هم آن را پیاده کرده اید اما، اما! ای کاش فقط به همین نقطه و لحظهای که “ویل” وسایلش را جمع کرد بعد از مرگ “پو” و رفت بسنده میکردید. او همان موقع متوجه تصیمیم پایانی که گرفت شده بود و فقط از آنجا به بعد و اتفاقات پیش رو تا پایان و پیوند ریه “استلا” به شدت اضافی و بد هستند و با آن چیزی که ما خواستیم متفاوت بود، همین. (میتوانستند رفتن او را به شکلی دیگر از همان نقطه انجام دهند فقط “بهتر”)