. . .

معرفی معرفی رمان مغازه خودکشی

تالار متفرقه ادبیات

Like crazy<3

مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
- رصد
شناسه کاربر
1249
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-25
آخرین بازدید
موضوعات
449
نوشته‌ها
1,867
راه‌حل‌ها
22
پسندها
20,710
امتیازها
613
محل سکونت
او (":

  • #1
%D9%85%D8%BA%D8%A7%D8%B2%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%AF%DA%A9%D8%B4%DB%8C-770x480.jpg

مغازه خودکشی​

مغازه خودکشی یک فانتزی سیاهِ تکان‌دهنده است. این رمان اثری از ژان تولی، نویسنده، طراح و کارگردان فرانسوی است که در سال ۱۹۵۳ به دنیا آمد. این رمان معروف‌ترین اثر ژان تولی است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد و تاکنون به بیش از بیست زبان ترجمه شده است.
رمان مغازه خودکشی از درخشان‌ترین آثار فانتزی سیاهی است که در دو دهه گذشته در جهان نوشته شده است. در سراسر کتاب حضور متراکم مرگ وجود دارد و در مقابل تلاش برای ساختن امید به زندگی، نبردی نمادین و مملو از شوخی‌های ظریف را به وجود آورده است که در نهایت قرار است خواننده را میخ‌کوب کند.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب آمده است:

رمان عجیب ژان تولی، نویسنده و فیلم‌نامه‌نویس فرانسوی، هجوی است تمام‌عیار درباره‌ی مرگ و امید. رمان درباره‌ی یک دکان فروش ابزار و ادوات خودکشی است. همه‌جور خنزرپنزری در آن یافت می‌شود. از انواع سم تا طناب‌های دار، از انواع سلاح‌های کمری مناسب برای انتحار تا ویروس‌های کشنده. یک فروشگاه منحصربه‌فرد در زمان و مکانی نامعلوم.

خلاصه کتاب مغازه خودکشی​

این رمان درباره خانواده تواچ و کسب‌وکار منحصربه‌فرد آن‌هاست. خانواده تواچ مغازه‌ای با این شعار دارند: «آیا در زندگی شکست خورده‌اید؟ لااقل در مرگ‌تان موفق باشید.» مغازه آن‌ها که مغازه خودکشی نام دارد، به افرادی که قصد خودکشی دارند خدمات ارائه می‌دهد. خانواده تواچ حتی به مشتریان خود مشاوره خودکشی هم می‌دهند و انواع و اقسام روش‌های مختلف برای پایان دادن به زندگی فلاکت‌بارشان را به آن‌ها پیشنهاد می‌کنند.
رمان در زمان و مکان نامشخصی اتفاق می‌افتد. اما چیزی که مشخص است، این است که ناامیدی فراگیر شده و بیشتر مردم دلیلی برای زنده بودن ندارند. شاد بودن و خندیدن از عجیب‌ترین چیزها به شمار می‌رود و آمار خودکشی بسیار بالا است. در این میان، مغازه خودکشی به خود افتخار می‌کند که به آدم‌ها کمک می‌کند تا از شر زندگی راحت شوند.
وقتی به اتاق‌خوابش برگشت، زنش به بالشت تکیه داده بود و مجله می‌خواند. زن پرسید «کی بود؟»
«نمی‌دونم. یه بیچاره‌ای که تفنگش گلوله نداشت. چیزی رو که دنبالش بود از توی جعبه‌ی مهمات پیدا کردم و به‌ش دادم. دیگه می‌تونه مغزش رو بترکونه. داری چی می‌خونی؟»
«آمار پارساله: هر چهل دقیقه یک خودکشی، صد و پنجاه هزار اقدام به خودکشی که فقط دوازده هزارتاش به مرگ منجر می‌شه. باورنکردنیه.»
«آره همین‌طوره. چه‌قدر آدم هست که می‌خوان راحت بشن و موفق نمی‌شن… خوشبختانه ما واسه‌ی این کار این‌جاییم. چراغ رو خاموش کن عزیزم.» (کتاب مغازه خودکشی – صفحه ۱۵)
همه‌چیز در مغازه خودکشی و در خانواده تواچ خوب پیش می‌رود. پسر خانواده وسایل جدیدی برای خودکشی اختراع می‌کند و میل به خودکشی روز به روز بیشتر می‌شود. اعضای خانواده کار خود را به خوبی انجام می‌دهند تا اینکه آلن به دنیا می‌آید. آلن برعکس همه آدم‌هایی است که ما تا به حال در رمان دیده‌ایم. او شاد است! لبخند می‌زند و عاشق کمک به دیگران است. قوانین مغازه را رعایت نمی‌کند و به شکل غیر قابل باوری مثبت‌اندیش و خوش‌بین است. رفتارهای آلن کم‌کم باعث ایجاد تغییرات اساسی می‌شود و…
نام‌های اعضای خانواده تواچ هرکدام یادآور افراد سرشناسی است که خودکشی کرده‌اند. مترجم کتاب در این باره در مقدمه کتاب توضیح می‌دهد:

نام میشیما یادآور یوکیو میشیماست؛ نویسنده و شاعر سرشناس ژاپنی که سه‌بار نامزد جایزه‌ی نوبل ادبیات شده بود. او در ۱۹۷۰ به روش سنتی هاراکیری خودکشی کرد. نام ونسان پژواک نام ون‌گوگ است؛ نقاش مشهور هلندی که در ۱۸۹۰ به قلب خودش شلیک کرد. نام مرلین یادآور نام مرلین مونرو، بازیگر معروف امریکایی است که در سال ۱۹۶۲ در ۳۶ سالگی بر اثر مصرف بیش از حد داروهای خواب‌آور و آرام‌بخش به خواب ابدی رفت. نام آلن تداعی‌کننده‌ی نام آلن تورینگ، دانشمند و ریاضی‌دان نابغه‌ی انگلیسی است. تورینگ در اواخر عمر به دلایلی افسرده شد. در هفتم ژوئن ۱۹۵۴ برای آخرین بار به اتاق خوابش رفت. صبح زور بعد، خدمتکارش جسد بی‌جان او را روی تخت‌خواب یافت. کنار تخت، سیبی گاززده افتاده بود. آزمایش‌های سم‌شناسی نشان می‌داد که سیب به سیانور آغشته بوده است.
براساس این رمان در سال ۲۰۱۲ انیمیشن مغازه خودکشی نیز ساخته شده است که دیدن آن خالی از لطف نیست. اما پیشنهاد ما این است که در ابتدا کتاب را مطالعه کنید و سپس انیمیشن را ببینید.

درباره کتاب مغازه خودکشی​

ژان تولی در این رمان موضوع مهم خودکشی یا ادامه زندگی در یک شرایط تیره و تار را در قالب طنز بیان می‌کند. تصور کنید در دنیایی زندگی می‌کنید که سرشار از ناکامی و تیرگی است. امید به زندگی کم و کمتر می‌شود و هر روز خبرهای فاجعه‌بار بیشتری منتشر می‌شود. کره زمین به سمت نابودی حرکت می‌کند و وضعیت زندگی روز به روز سخت‌تر می‌شود. مردم در این شرایط ممکن است چه کاری انجام دهند؟ آیا با عشق و علاقه به زندگی ادامه می‌دهند؟ بیشتر مردم در این شرایط اگر خودکشی نکنند به احتمال زیاد به خودکشی فکر می‌کنند. در این شرایط وجود مغازه خودکشی چندان هم دور از ذهن نیست. مغازه‌ای که فلسفه وجود خود را کمک به افراد شکست‌خورده می‌داند. افرادی که با وجود همه شکست‌هایشان می‌توانند در مرگ موفق باشند.
یکی از قسمت‌های جالب کتاب که در آن خانواده تواچ با پیشنهاد دادن آن برای کار خود بازار گرمی می‌کنند، دیدن اخبار تلویزیون است. اخباری که در ۹۹ درصد مواقع شامل خبرهای سیاه است. خبرهایی که امید به زندگی را از بین می‌برند.
اما در مقابل همه سیاهی‌ای که در رمان وجود دارد، آلن، پسر خانواده، نوری در تاریکی است. آقا و خانم تواچ از دست لبخندها و خوش‌بینی‌های آلن به تنگ آمده‌اند و حتی وقتی پیشنهاد دیدن اخبار را به او می‌دهند، آلن نکته مثبتی پیدا می‌کند و از ظاهر جدید گوینده اخبار تعریف می‌کند! خانواده تواچ نسل‌های زیادی مغازه خودکشی را اداره کرده‌اند و تا به حال هیچ‌کدام از آن‌ها به زندگی امید نداشته‌اند. حتی خواهر و برادر آلن به پدر و مادر خود اعتراض می‌کنند که: پس ما کِی می‌توانیم خودکشی کنیم؟
در سراسر رمان مغازه خودکشی، ژان تولی مخاطب را به امیدوار بودن و ادامه دادن تشویق می‌کند. او به ما می‌گوید که زندگی با وجود همه مشکلاتی که دارد، می‌تواند همچنان زیبا باشد. در واقع این خود ما هستیم که انتخاب می‌کنیم چه چیزی را ببینیم. می‌توانیم در حال تماشای اخبار منفی باشیم ولی ظاهر زیبای گوینده خبر را ببینیم.
روند امید به زندگی و جنگیدن علیه ناخوشی‌ها در سراسر کتاب وجود دارد و آلن به ما یاد می‌دهد که عشق به زندگی بیشتر از خودکشی طرفدار دارد. اما خواننده وقتی به جملات پایانی کتاب می‌رسد، به شدت غافلگیر می‌شود. جملات پایانی کتاب ضربه‌ای خردکننده به مخاطب وارد می‌کند، ضربه‌ای که غیرقابل پیش‌بینی است و ممکن است همه آنچه را که خواننده در ذهن ساخته‌، ویران کند.

جملاتی از متن کتاب مغازه خودکشی​

خانم تواچ همچنان پای صندوق ایستاده بود و نمی‌توانست چشم از کالسکه‌ی بچه بردارد. کالسکه تکان می‌خورد و جیرجیرِ صدایش با طنین خنده‌ی بچه می‌آمیخت. آقا و خانم تواچ مات و متحیر به یکدیگر نگاه کردند. «لعنتی…» (کتاب مغازه خودکشی – صفحه ۹)
«آلن! آخه چندبار باید به‌ت بگم؟ وقتی مشتری‌هامون از مغازه خرید می‌کنن، به‌شون نمی‌گیم به‌زودی می‌بینمت. ما باهاشون وداع می‌کنیم. چون دیگه هیچ‌وقت برنمی‌گردن. آخه کِی این رو توی کله‌ت فرو می‌کنی؟» لوکریس تواچ با عصبانیت کاغذی را پشت خود در دستان گره کرده‌اش پنهان کرده بود که با تکان‌های عصبیِ او می‌لرزید. بچه‌ی کوچکش روبه‌روی او ایستاده بود و بشاش و مهربان نگاهش می کرد. خانم تواچ خم شد و با لحن سرزنش‌آمیز محکم‌تری گفت «و یه چیز دیگه؛ این جیک‌جیک کردنت رو تموم کن. وقتی یکی می‌آد این جا نباید به‌ش بگی – ادای آلن را درمی‌آورد – «صبح به خیر.» تو باید با لحنِ یه بابامُرده به‌شون بگی «چه روزِ گندی مادام.» یا مثلا بگی «امیدوارم اون دنیا جای بهتری براتون باشه، موسیو.» خواهش می‌کنم لطفا این لبخندِ مسخره رو هم از رو صورتت بردار. می‌خوای این یه لقمه نون رو ازمون بگیری؟ آخه این چه رفتاریه که وقتی یکی رو می‌بینی چشم‌هات رو می‌چرخونی و دست‌هات رو می‌بری پشت گوشت و تکون‌شون می‌دی؟ فکر کردی مشتری‌ها می‌آن این جا لبخندِ ابلهانه‌ی تو رو ببینند؟ واقعا می‌ری روی مُخم. مجبورمون می کنی پوزه بند به‌ت ببندیم. (کتاب مغازه خودکشی – صفحه ۱۰)
ما خودکشی رو تضمین می‌کنیم. اگه نمُردید، پول‌تون رو پس می‌دیم. حالا بفرمایید، از این خرید پشیمون نمی‌شید. ورزشکاری مثل شما! فقط یه نفس عمیق بکشید و برید سمت هدف‌تون. در ضمن همون‌طور که همیشه می‌گم، «شما فقط یک‌بار می‌میرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموش‌نشدنی باشه.» (کتاب مغازه خودکشی – صفحه ۲۰)
ما همیشه با محصولات طبیعی و حیات‌وحش مشکل داشتیم. از قورباغه‌های طلایی بگیر تا افعی و عنکبوت سیاه! می‌دونید چیه؟ مشکل اینه که مردم به‌قدری تنهان که حتا وقتی این موجودات زهردار رو هم به اون‌ها می‌فروشیم، باز جذب‌شون می‌شن. عجیب این‌که این موجودات هم همون حس رو دارند و نیش‌شون نمی‌زنند. (کتاب مغازه خودکشی – صفحه ۳۲)
زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به‌ت سخت می‌گذرونه. این ماییم که به‌ش ارزش می‌دیم. با همه‌ی کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمه‌ی پر لیوان رو ببینیم. (کتاب مغازه خودکشی – صفحه ۸۴)
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
3
بازدیدها
497

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین