انتشاریافته مجموعه فی البداهه قلب یخی | محمد امین (رضا)سیاهپوشان

نام اثر: مجموعه فی‌البداهه قلب یخی

ژانر: عاشقانه

نویسنده: محمد امین (رضا) سیاهپوشان

مقدمه:
گاهی اوقات هیچ کس قدر احساس پاک و عشقی که در دل داری را نمی‌داند، پس بهتر است همانند آدم برفی شوی، دلت عاری از احساس و به سردی برف شود.

 

[شاهزاده آبی مرداد]

محکوم به دوست داشتن تو هستم! محکوم به تو بودن عجب حال قشنگی دارد؛ من باشم و تو باشی و محکومیتی دلپذیر که اول و آخرش دوست داشتن تو باشد.

 

[شاهزاده آبی مرداد]

میوه قلبم، در کنارت هستم در جاده تازه آسفالت شده زندگی!
هستم و با هم می‌پیماییم راهی را که قرار است طی شود و ما را به منزل خوشبختی برساند!

 

[شاهزاده آبی مرداد]

کاش من و تو به جای جک و رز در تایتانیک بودیم! نه مثل آن‌ها کوتاه عشق را تجربه کنیم، نه، مثل آن‌ها عاشق هم باشیم و یک عمر دیوانه‌وار دیوانه یک‌دیگر باشیم.

 

[شاهزاده آبی مرداد]

تا قبل از دیدن تو به هیچ چیز باور نداشتم، عشق برایم معنی نداشت و عشق و عاشقی را مسخره می‌کردم! تا این‌که تو را دیدم، وابسته شدم و فهمیدم که عشق چیست.

 

[شاهزاده آبی مرداد]

اجباری نیست در ماندن تو! می‌خواهی بمان یا به اجبار نگهت می‌دارم، چون آمده‌ام که بمانم با تو، یا بمانی با من و بمانیم تا نهایت بی نهایت و تا ابدیت!

 

[شاهزاده آبی مرداد]

دلبر جان مدت مدیدی است که دلم گرفته است و دلتنگم؛ دوری از تو دلم را مانند قفسی کرده است و در قفس زندانیم!
هر لحظه که به تو می‌اندیشم دیواره‌های قفس به لرزه می‌افتند. نمی‌دانم تو چه با خود داری که قفس در برابر تو به کرنش می‌افتد و تاب نمی‌آورد.
خوش است اندیشدن به تو!
اندیشدن به تو مانند نوش‌دارویی‌ برای دل گرفته من است؛ آن هم چه نوش‌دارویی که هیچ کجای زمین یافت نمی‌شود. خوش به حال من که تو را دارم!

 

[شاهزاده آبی مرداد]

دلبر شیرین زبانم، من از مجنون هم خوشبخت‌‌ترم. من لیلی‌ام را یافتم و سیب حوا را از دستانش گرفتم. چه گوارا و چه ملیح است!
دستان گرمش سنگ را هم مانند موم نرم می‌کند. با دستانش عشق را پراکنده می‌کند. همه جا پر است از زیبایی و مهربانی؛ قلب من هم سرشار از عشق لیلی است.
لیلی جانم، لیلی قشنگم، خدا هم از آفریدن تو راضی و خشنود است.
چه زیبا آفریده شده‌ای!

 

[شاهزاده آبی مرداد]

شاخه گلی را دیدم که از دل سنگ خارایی روییده بود، چه زیبا و بی‌نظیر بود، دلبرکم به یک‌باره به یاد تو افتادم، می‌دانی چرا؟
چون تو هم مانند آن گل از میان طوفان بلا و سختی گذر کردی و تاب آوردی؛ تلاش کردیم و روییدی، حتی سنگ خارا هم در برابر تلاش تو کم آورد. روییدی، چقدر هم زیبا!
افتخار می‌کنم چنین گل نازنینی دارم.
تو بهترین هدیه خداوندی، سپاس!

 

[شاهزاده آبی مرداد]

دلبر جان، نفس‌هایم هر لحظه تو را صدا می‌زنند، نه هر لحظه، نه هر ثانیه، ثانیه هم نه، هر دم تو را صدا می‌زنند. در میانشان "دوستت دارم‌"های بی‌شماری می‌گویم؛ چرخ می‌زنند و در هوای خیال تو می‌پیچند. آیا می‌شنوی؟
نفسم به هوای تو معتاد شده است. خمار است، خمار تو. این نوع اعتیاد چه خوب است! می‌خواهم هر دم خمار تو باشم. ببویمت، فرو ببرمت و در ریه‌هایم زندانیت کنم. هوا فقط هوای تو... .

 

[شاهزاده آبی مرداد]

در صفحه شطرنج زندگیم، تمام مهره‌هایم مات زیبایت شده‌اند و من با اسب سفید قلبم به سوی تو تاختم تا بگویم:
- ملکه قلبم شاهانه دوستت دارم!