متروکه مجموعه فی البداهه سنگ قبر |محمدامین سیاهپوشان

نام اثر : مجموعه فی البداهه سنگ قبر

نویسنده: محمد امین سیاهپوشان
ژانر: اجتماعی

مقدمه : روزهایم سپری می شود با غم و غصه ای سترگ ،تا روزی که روی سنگ قبرم بنویسند:

_ جوان ناکام

آری چه زیباروزی است آن روز که سنگی سیاه سقفم شود .

 

[Romanik Bot]

​

سلام خدمت نویسنده گرامی؛ متشکریم از انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار دل نویسه‌‌هایتان!​

لطفا قبل از تایپ اشعارتان قوانین زیر را با دقت مطالعه بفرمایید:​

قوانین و چگونگی ایجاد تاپیک فی البداهه​

پس از ارسال حداقل پانزده پارت از فی البداهه‌‌ی خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.​

درخواست طراحی جلد فی البداهه​

با اتمام فی البداهه خود، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

درخواست نقد و تعیین سطح فی البداهه​

پس از اتمام تایپ مجموعه شعر، در تاپیک زیر اعلام کنید.​

اعلام پایان تایپ فی البداهه​

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

درخواست رصد​

پس از اتمام رصد، برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.​

درخواست ویراستاری مجموعه شعر​

متشکریم از همکاری شما با انجمن رمانیک!​

با آرزوی موفقیت‌های روز افزون شما
|کادر مدیریت انجمن رمانیک|​

 

[شاهزاده آبی مرداد]

بر سر سنگ مزارم نگذارید بیاید واعظ ، مادرم را بگوید ،بخواند غزلی از حافظ ، پدرم را بگوید ای کوه پشتیبان من ، محکم و محکم بایستد بهر دلداری جمع ، من که روحم با تمام خستگی هایش به رفت از دنیا . ما که رفتیم یادتان باشد جوانی بهاری ست در دست ما

 

[شاهزاده آبی مرداد]

کاش عزرائیل هم شماره ای داشت !



خودت تماس می گرفتی و می گفتی خسته ام از این دنیا بیا و من را با خودت ببر .

دیگر هیچ چیزی مرا خوشحال نمی کند ،شاید خدا آن دنیا مرا خوشحال کرد .

 

[شاهزاده آبی مرداد]

بر سنگ قبرم سنگی سیاه بی هیچ نشانی بگذارید ، شاید مادری که سی سال منتظر پسر بود ، فرزندی گریخته از داغ یتیمی در جستجو باشد . برسر مزارم سقفی بگذارید شاید کودک کاری فرار از آفتاب سوزان و حیوانی گریخته از باران به زیر سقف بیاید من که از جوانی سودی ندیدم شاید به دعای آن‌ها شاد گشتم .

 

[شاهزاده آبی مرداد]

از درون قلب پوسیدم فریاد برآوردم و هیچ کس نشنید فریاد هایم را ، بر سر سنگ مزارم بنویسید این مقبره عاشق دلسوخته ای بود که قضاوت می شد .
این عاشق دلسوخته هر چه فریاد برآورد عاشق شده آخرش سنگ سیاه مزارش نصیبش شد .

 

[شاهزاده آبی مرداد]

کاش چشم هایم را می بستم و به روز های باز می گشتم که کودک بودم . کودکی بی دغدغه و بی هول و هراس ، کودکی که طعم عشق را نچشیده بود و حال آرزوی مرگ نمی کرد . آرزو نمی کرد به خوابد و سنگی روی قبرش بگذارند و بگویند : ای عاشق دل سوخته تمام شد همه چیز برای ابد بخواب زیر سنگ قبری به جای آسمان .

 

[شاهزاده آبی مرداد]

گفت : " مگر بالاتر از سیاهی رنگی هست از چی می‌ترسی؟"

گفتم راست میگی بالاتر از سیاهی رنگی نیست . ولی رنگ آسمان روزی که او بدون پاسخ گذاشت پیام هایم رفت سیاه تر بود .

 

[شاهزاده آبی مرداد]

مساعد نیست حال شب هایم ، دلم رنگ به چهره ندارد ، قهوه های تلخ کافه ها برایم آرام بخش نیست . دیکر خش خش برگ های پاییزی را دوست ندارم ، آسمان شهر بی تو خاکستری و خاکستری و خاکستریست .حال من این گونه است بی تو.

 

[شاهزاده آبی مرداد]

جمعه ها هم از سر بیکاری برای من غم می کارد ، هر چه به غروب جمعه نزدیک تر می شوم بغض جمعه هایم سنگین تر می شود .

آه از این جمعه ها که سنگینی اش از سنگ قبر هم برایم سنگین تر است . بغض و آه و جمعه ای بی انتها شده کار هر آخر هفته من