انتشاریافته فی البداهه قمار عشق | محمد امین سیاهپوشان

نام اثر: مجموعه فی‌البداهه قمار عشق
نویسنده: محمد امین سیاهپوشان
ژانر: عاشقانه
مقدمه: عاشق که شدی، وارد بزرگترین بازی زندگیت می‌شوی، عشق همچون قمار است؛ یا آن را می‌بری و بر طبل شادی و شادکامیش می‌کوبی یا می‌بازی و تا ابد در حسرتش می‌سوزی.

 

[شاهزاده آبی مرداد]

وقتی عاشق کسی شدی، هیچ جایگزینی براش پیدا نمیشه، تو قلب هیچ کسی جایگزین اون نمیشه.
اگر ادعای عشق کردی؛ ولی به یه نفر دیگه به جز اون فکر کردی، تو عاشق نیستی تو فقط و فقط یه آدم هَولی، هَول.

 

[شاهزاده آبی مرداد]

بعد از این که یک سری از آدم‌های مثلاً مهم و ارزشمند رو یه خط قرمز کشیدی و از زندگیت حذفشون کردی.
تازه می‌فهمی بدون اون‌ها، چقدر زندگی خوبه و نفس کشیدن بدون اون‌ها راحت‌تره، این جز موقع‌ها حس یه زندانی رو داری که از قفس آزاد شده.

 

[شاهزاده آبی مرداد]

اگر کسی همراهتون شد، محدودش نکنید جوری که فکر کنه توی قفس زندانی شده و باعث عذاب و شاید خورد شدنش بشیم. ما توی زندگیش وارد شدیم که مثل ققنوس پر پروازش باشیم و به بالاترین قله‌های خوشبختی برسونیمش و کاری کنیم که لبخند روی لب‌هاش بیاریم نه گریه به چشم‌هاش، هر موقع به این درک رسیدیم که باعث خنده‌اش بشیم نه گریه و رنج عذابش اون موقع به عشق واقعی پی بردیم و واقعاً عاشقشیم، در غیر این صورت با یه خداحافظی خوشحالش کنیم!
شاید دو روز اول گریه کنه؛ ولی بعداً به خودش و خودت لعنت نمی‌فرسته.

 

[شاهزاده آبی مرداد]

عشق اول و آخرمون اونی نیست که عشق کودکیمون بوده یا برای اولین‌بار اومده توی زندگیمون، بهش ابراز علاقه کردیم!
عشق اول اونیه که از وقتی اومده توی زندگیمون تبدیل به آدم بی‌جانشین زندگیمون شده و هیچ‌کسی رو نمی‌تونیم جایگزینش کنیم.

 

[شاهزاده آبی مرداد]

هیچ چیزی تو این دنیا و در گردش چرخ روزگار، الکی تکرار نمیشه و اتفاق نمی‌افته.
هیچ وقت الکی و تکراری توی چشم‌های یک نفر نگاه نمی‌کنی و حتی شماره تعداد نفس‌هاش یادت نمی‌مونه، هیچ وقت، مگر این که یه جایی حتی توی تاریک‌ترین نقطه قلبت به قلب اون وصل باشه.

 

[شاهزاده آبی مرداد]

توی بدترین روز، روزهایی که خراب و داغون بودم، روزایی که نیاز داشتم یکی بشینه تا باهاش درد و دل کنم، نبودی و حرف‌های دلم رو به خیابون‌های تاریک این شهر زدم.
الان هم دیگه نیازی نیست به بودنت، پس بی‌زحمت برو به سلامت، خاطرات خوش بود؛ ولی فراموشت کردم!

 

[شاهزاده آبی مرداد]

فکر نکن نبودنت توی زندگیم، طوفان به پا کرد. نه، اومدنت شاید بهترین اتفاق زندگیم بود؛ ولی سادگی آخرین خداحافظیت همه‌چیز رو برام مشخص کرد که تو اگر واقعاً مثل ادعاهای پوشالی و خالیت، عاشقم بودی آن‌قدر راحت تنهام نمی‌ذاشتی و نمی‌رفتی؛ ولی حالا که رفتی به سلامت، هرگز دیگه برنگرد!

 

[شاهزاده آبی مرداد]

تمام روزهایی که با غم و ناراحتی گذشت را به جویبار گذشته سپردم و شب‌هایی که با گریه خوابیدم هم به صبح مبدل شدند و می‌دانم که آخر شاهنامه‌ام در پایانش، روزی خواهد آمد، که تمام این روزها را به دست فراموشی خواهم سپرد و تمام روزهایی که با تو بودم هم به کتابخانه هستی سپرده خواهد شد و در گوشه‌ای از این کتابخانه خاک خواهد خورد و به دست فراموشی سپرده خواهد شد و کم کم، در خاطره‌هایم کم رنگ خواهی شد. تا زمانی که هیچ خاطره‌ای از تو نخواهد ماند!

 

[شاهزاده آبی مرداد]

هر موقع فکر کردی عاشقی، به این فکر کن که یکی بهتر از اون بیاد چی‌کار می‌کنی، باهاش می‌مونی یا ولش می‌کنی میری، چون کسی که واقعاً عاشق یه نفر باشه، ولش نمی‌کنه بره، چون کسی که ماه رو داره، دو دوی، نور ستاره‌ها رو اصلاً نمی‌بینه!

 

[شاهزاده آبی مرداد]

کسی که عاشق یه آدم اشتباهی میشه، دقیقاً مثل یه آدم قمارباز می‌مونه!
همه چیزش رو از دست میده، همه زندگیش رو پای اون عشق قمار گونه می‌ذاره؛ ولی حاضر نیست برگرده و اون عشق رو رها کنه!
حاضر نیست اون عشق اشتباهی رو رها کنه و بره دنبال نیمه گمشده واقعی خودش و این یعنی مرگ، گوشه یا تمامی ساعت‌های عمرش.