#10
پیتر آرام لحاف را روی آنیا تنظیم میکند و با آرامترین لحن ممکن می گوید:
- چیکار داری میکنی با همه... با من، با سام، با کریس!
و بعد از اینکه لحاف را رویش میکشد به طبقهی پایین رفته و به کلارا میگوید تا لباسهای آنیا را عوض کند.
آنیا صبح زود از خواب بیدار شده و چشمهایش را میمالد، ناگهان متوجهی پیتر میشود که روی کاناپه به خواب عمیقی فرو رفته است، در ذهنش میگوید"او چرا اینجا خوابیده؟ "
از روی تخت پایین میآید و متوجهی لباسهایش که عوض شدهاند میشود، چشمانش گرد شده و به پیتر نگاه میکند، نکنه کار او باشد!
- پیتر... پیتر بلند شو ببینم.
پیتر در جایش غلطی زده و بر روی زمین سقوط میکند و با لحنی اعتراض گونه میگوید:
- اخ... خدا لعنتت کنه دخترهی دیوانه، دستم شکست.
- بلندشو ببینم گنده بک، تو اینجا چه غلطی میکنی؟
پیتر بلند میشود و با اخمهای مصنوعی رو به آنیا میگوید:
- اخ دستم... دستم بشکنه که نمک نداره، جنابعالی دیشب روی کاناپه خوابت برده بود بنده اومدم گذاشتمت روی اون تخت نرم، حرومت بشه.
- خیلی خب بابا شلوغش نکن... کی لباسامو عوض کرد؟
پیتر نقشههای شومی در سرش پرورش می یابند و با همان لحن خشک می گوید:
- انتظار نداشتی نصف شبی برم کلارا رو صدا کنم پس خودم مجبور شدم.
آنیا به قدری چشمانش گرد شده که نزدیک است از حدقه در بیایند، چنان جیغی میزند که کلارا با لباس خواب وارد اتاق میشود و با تته پته میگوید:
- چی شده؟ چه غلطی دارین میکنین شما؟
پیتر دیگر نمیتواند جلوی خندهاش را بگیرد و از خنده منفجر میشود انگار.
آنیا مشت محکمی نثار سینهی پیتر میکند و با داد میگوید:
- این ع×و×ض×ی دیشب یه غلطی کرده که باید ادب شه.
کلارا چشمانش گرد شده و مغز منحرفش به جاهای دیگر کشیده میشوند.
- پیتر چه غلطی کردی؟
پیتر جلوی خندههایش را که کل فضا را در بر گرفته میگیرد و با ته ماندههای خندهاش می گوید:
- هیچ... هیچی فقط گفتم من لباساشو تنش کردم.
کلارا نفس آسودهای کشیده و رو به آنیا میگوید:
- سربه سرت گذاشته من دیشب اینکارو کردم.
آنیا با نفسنفس از پیتر جدا شده و نفس آسودهای میکشد.
- پسرهی دیونه... گمشید بیرون میخوام حموم کنم.
کلارا دستی به موهای ژولیدهاش میکشد و با پیتر که هنوز خنده به لب دارد و چشم غرههای آنیا از اتاق خارج میشوند.
آنیا حولهاش را بر داشته و به سمت حمام راهی میشود.
بعد از حمام به طبقهی پایین رفته، کلارا و پیتر که مشغول صبحانه هستند را میبیند.
- کلارا مسابقه بعدی کجاست؟
کلارا سر بلند میکند و با همان دهن پر پاسخ میدهد:
- اسپانیا.
- اوه ببند گاله رو بابا... ایش.
کلارا میخندد و برایش چایی میریزد. پیتر لقمهی کوچکی را به آنیا میدهد و می گوید:
- کارت سخت شد... سیانا میزنه دک و پوزت رو پایین میاره.
- هه... بهش این فرصتو نمیدم.
کلارا چشم در حدقه میچرخاند و روبه پیتر میگوید:
- باز جوگیرش کردی تا بره کیسه بوکس بیچاره رو نابود کنه؟
آنیا چشم غرهای نثارش میکند و بلند میشود.
- دلم عجیب براش تنگ شده...
پیتر میخندد و می گوید:
- کاش همینقدر هم دلت برای کریس تنگ میشد.
آنیا در حالی که بند کفشهایش را میبندد نیشخند زده و در دل میگوید بیشتر دلش برای سام تنگ شده.
- اونم جای خود.
کلارا بلند شده و در مقابلش قرار میگیرد.
- مواظب خودت باش، منم تا یه ساعت دیگه میرسم.
آنیا سر تکان میدهد و از خانه خارج میشود.