. . .

متروکه رمان سیاه میان صد سفید| سارا

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. نوجوانان
ژانر اثر
  1. معمایی
  2. جنایی
عنوان رمان: سیاه میان صدسفید
به قلم: Sara
ژانر: معمایی، جنایی
ناظر: @فاطره
خلاصه:
همه می‌گویند دنیای مافیا جایی برای دختر‌ها و زن‌ها ندارد. سارا دختری‌ست که از تبعیض متنفر است. می‌خواهد ثابت کند به جایگاه والاتری تعلق دارد. زمانی می‌رسد که سارا به تنهایی در مقابل صدها مرد قرار می گیرد، همانند یک سیاه میان صدهاسفید. احتمالات مرگش را به جان می‌خرد. در پی حوادث مختلف سفر می کند به شهر قدرت. رازهایی فاش می‌شود که قلب‌تان را به لرزه در می‌آورد؛ رازهایی که حتی به روحیه پولادین سارا نیز ضربه می زند... .

مقدمه:
دختری در آیینه می بینم... زیبا، سرسخت، مغرور و تنها... . عجب قدرتی دارد چشمانش؛ این قدرت هر آینده‌ای را شکوه‌مند می‌سازد! ثابت می‌کند دختران می‌توانند. کاری خواهد کرد که وقتی به چشم‌های همچون اقیانوسش نگاه می‌کنی برای بار هزارم با خودت تکرار کنی ماهم می‌توانیم. همیشه وقتی با پدرش شطرنج بازی می کرد، می گفت:
- بابا، من سیاه و تو سفید؛ باشه؟
راز های انبوهی سارا را محاصره کردند، حالا سارا تصمیم گرفته تمام این راز ها را فاش کند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
870
پسندها
7,358
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
Negar__f19057b2c9f2a505.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای رمان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

Ocean

مدیر زبان
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
طراح
نام هنری
Saralmaz
آزمایشی
طراح
مدیر
مدیر زبان
شناسه کاربر
6733
تاریخ ثبت‌نام
2023-09-22
آخرین بازدید
موضوعات
83
نوشته‌ها
128
راه‌حل‌ها
3
پسندها
576
امتیازها
163
محل سکونت
=( world of sadness

  • #3
پارت اول:
وقتی خبر دزدیده شدن مادرش توسط بزرگ‌ترین دشمن‌شان را شنید، تنها پانزده سال داشت. روی تخت سیاه رنگش نشسته بود و به نقطه‌ای خیره شده بود. درباره مادرش فکر می‌کرد. وقتی از پدرش سراغ مادرش را می گرفت، او فقط پشت سر هم به سارا دروغ می‌گفت که مادرت یک هفته دیگر از مسافرت برمی‌گردد. پدرش آشفته بود، شب‌ها دیروقت برمی‌‌گشت. گویی تمام ایالت را به دنبال کاملین زیر و رو کرده، اما سارا می دانست که مادرش دزدیده شده. همیشه می گفت:
- پدر، حالا می‌بینی من جانشین تو میشم. بالاخره خودت میای و این رو ازم می‌خوای. من بهتر از تو می‌تونم ریاست رو بچرخونم. تو همه‌ش داری اشتباه می‌کنی.
از روزی که مادرش دزدیده شده سعی می‌کرد به حرف پدرش که می‌گفت مادرت هفته بعد برمی‌گردد تکیه کند. هفته‌ها و ماه‌ها گذشت و حالا پنج ماه بود که مادرش از مسافرت برنگشته بود.
هرگز آن روز نحس را از یاد نمی‌برد. پدرش برای این‌که سارا کمی خوش‌حال شود جشن تولدی برایش برگزار کرد. سارا هنوز هم معتقد است که روز تولدش نحس است. وقتی که با قیافه پوکر بعد از شانه زدن موهای بلوند رنگش که تا کمرش می‌رسید در حال انتخاب پیراهن سیاه رنگی برای تولدش بود، صدای زنگ در را شنید؛ اما اهمیت نداد. اما زنگ در دوباره و دوباره به صدا درآمد. در آن لحظه با خودش فکر کرد که شاید مادرش برگشته. با خوش‌حالی از پله‌ها پایین رفت و در سنگین را به زور باز کرد. اما مادرش را ندید، فقط جعبه بزرگ سیاه رنگی جلوی در بود. لبخندی زد و با خوش‌حالی گفت:
- مامان، می دونستم میای. برای تولدم هدیه گرفتی؟ حالا دیگه نمی‌خواد قایم بشی. بیا بیرون. مامان؟ مامان؟
چند دقیقه‌ای منتظر ماند اما صدایی نشنید. جلو رفت و در جعبه را باز کرد. با دیدن چیزی که در جعبه بود دستانش به شدت شروع به لرزیدن کرد. بغض ناآشنایی راه تنفسش را بست. با تمام توانش جیغ کشید. پشت سر هم با صدای بلند فریاد میزد تا شاید کسی صدایش را بشنود اما گویی عمارت متروکه بود و صدایش به گوش کسی نمی‌رسید. با صدای بلندی گفت:
- خدایا! قسم می‌خورم می کشمت. هرکی که باشی، هر جا که باشی پیدات می‌کنم. کاری می‌کنم که صدها بار آرزوی مرگ کنی. هر جا که هستی پیدات می‌کنم.
با پایش ضربه‌ای به جعبه زد تا جلوی چشمانش نباشد.
ضجه می زد و مدام زمزمه می کرد:
- قسم می خورم!
***
سال‌ها از آن ماجرا می‌گذرد و حالا سارا ۲۵ ساله است. از آن روز به بعد دیگر با کسی زیاد حرف نمی زد.
روی صندلی چرم سفید رنگ داخل جت شخصی‌اش نشسته بود و به دست‌های خونین‌اش نگاه می‌کرد. لبخندی گوشه لبش شکل گرفت. با دستمال پارچه‌ای قرمز رنگی سعی می‌کرد خون روی دست‌هایش را پاک کند. مثل همیشه سیاه پوشیده بود. به گردنبند یاقوتی که از دشمن‌شان دزدیده بود نگاه کرد. برای رسیدن به آن گردنبند چهل بادیگارد را کشته بود. سیستم امنیتی را هک کرده بود و گردنبند یاقوت را برداشته بود. یاد حرف پدرش افتاد:
- اسلحه به دست تو نمیاد دخترم تو می‌تونی دکتر بشی.
شروع به خندیدن کرد و گفت:
-من برای نجات جون آدما به دنیا نیومدم بابا، برای گرفتن جون‌شون به دنیا اومدم.
جت در فرودگاه خصوصی فرود آمد. سارا از روی صندلی بلند شد، گردنبند را برداشت و به سمت در خروج حرکت کرد. عینکش را روی چشمانش زد. در باز شد و سارا با آرامش خاصی از پله‌ها پایین آمد. صد‌ها بادیگارد در فرودگاه پخش شده بودند. سارا در این بین سایرن را دید.
سایرن مانند دست راست او بود و کارهای او را برنامه ریزی می‌کرد. با لبخند پایین پله ها ایستاده بود و با چشمان سیاهش به سارا نگاه می‌کرد. باد میان موهای بلند سارا به رقص درآمده بود. اواخر تابستان بود. سارا در حالی که از پله ها پایین می رفت گردنبند را به سمت سایرن پرتاب کرد و لبخند زد. سایرن گردنبند را گرفت و فریاد زد:
- گرفتیش رئیس!
سارا آخرین پله را هم پایین آمد و گفت:
- آره، گرفتمش.
- رئیس، پدرتون توی رستوران منتظرتونن.
- خب؟ قضیه چیه؟
- عموتون برگشته!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین