سهیل***
رفتم توی آشپزخونه با دیدن وضع آشپزخونه برگام ریخت! تیام کل آشپزخونه رو منفجر کرده بود تا بتونه ظرفهایی رو پیدا کنه که بتونه غذا رو بریزه توش، دستم رو محکم کوبیدم تو پیشونیم و با حرص به تیامی نگاه کردم که با نیش باز دستش رو عین خابی به سمت غذا گرفته بود.
- نمیای بخوری!؟
چشمهام رو توی حدقه چرخوندم و زیر لب با حرص گفتم:
- خدایا بابت این خلقتت اعتراض دارم.
- اعتراض وارد نیست! بیا بشین کوفت کن، کلی کار داریم.
مشکوک نگاهش کردم و صندلی رو عقب کشیدم و نشستم، غذا ته چین بود. فکر کنم یکی از خوبیهای تیام اینه که تا میاد خونمون همراه خودش برام ته چین میگیره غذای مورد علاقمه!
- عین بز نگاه نکن، اینرو بخور دیگه باید بریم.
قاشق و چنگال رو برداشتم و گفتم:
- کجا به سلامتی!؟
- بچهها رو جمع کردم امشب قراره بریم شهربازی.
- خب بهت خوش بگذره.
با پس گردنی که خوردم، با میز روبوسی کردم.
- ببین منرو سهیل! نیومدم اینجا که تو بگی بهت خوشبگذره تو باید باشی.
پوکر نگاهش کردم.
- میتونستی این رو بدونه ضربه شصت بهم بگی، نیاز نبودی سلولهای خاکستری مغزم رو پودر کنی.
- تو کمی نفهمی تا ضربه رو از هفت ناحیه احساس نکنی، کلاً چیزی تو کَتِت نمیره.
من؛ میدونم یک روز از دست این دختر میمیرم.
با چشمهاش به غذا اشاره کرد و نوازشوار دستی به روی سرم کشید و گفت:
- من میرم یک گونی پیدا کنم به دردت بخوره تن بکنی.
باز شروع شد! حالا من باید به دنبالش اتاقم رو هم جمع کنم. رو بهش با اخم گفتم:
- پاترو توی اتاقم بزاری، عین گلوله شوتت میکنم بری همونجایی که بودی فهمیدی؟
- وای وای ترسیدم، جمع کن خودترو شیر برنج.
اداش رو در آوردم و گفتم:
- بشین همینجا حق نداری بری بالا.
- اوکی، فعلاً دور دورِ توعه بعد که افتاد دست من کاری میکنم دیگه نیاز نباشه اپیلاسیون کنی.
- اپیلاسیون که مال شماس میگیری که چی میگم!؟
- من گیراییم خوبه ولی فکر کنم مال تو کار نمیکنه!
- چرا اتفاقاً کار میکنه!
- پس بخاطر همینه خیلی خنگی!
محکم کوبیدم روی میز و گفتم:
- دهنت رو میبندی بزاری غذا بخورم! ظمناً خنگ تویی با اون کله پوکت، دختره نچسب.
با آرامش گفت:
- تو چسبت چیه؟ خوب میچسبی!
بلند زد زیر خنده و بلند شد ادامه داد:
- غذاترو خوردی لباس بپوش بریم، نیای مهدیار عقیمت میکنه از من گفتن بود.
پوزخندی بهش زدم و جواب ندادم. خدایا این موجود چی بود خلق کردی گاو به جا این خلق میکردی یک کاربردی داشت، حداقل شیر میداد ما ما میکرد اینکه وجودشم اضافیه.