. . .

انتشاریافته دلنوشته رجم| هدیه قلی‌زاده نویسنده انجمن رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
طلایی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.





نام دلنوشته: رجم


نویسنده: هدیه قلی‌زاده

ژانر: ترژادی، عاشقانه

مقدمه:

از رفتنت چندان نمی‌گذرد. تو نیستی و من در خود سرگردانم، نبودنت شایعه‌ای بیش نیست. غیر قابل نفوذ برای واژگان، مصون برای سکوت، شب‌ها را ترک می‌کنم، بدان شناخت مسیری بی‌آن‌که بدانم زندگی را باید از کجا آغاز کنم!


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
مدیر
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,857
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,714
امتیازها
452
سن
17

  • #11
ای كاش ميشد برای ساعتی در بند اسارت تو مرد.
آن‌ وقت است که می‌فهمی چه كسی در ذره-ذره نابود می‌شود
و چه كسی ذوق می‌کند.
دلم ساعتی مردن می‌خواهد بلکه خلاص شوم از بند سارت و به جای رانده شدن، خودم را درآغوشت بیابم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
مدیر
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,857
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,714
امتیازها
452
سن
17

  • #12
همه جا هستی!
در بند-بند نوشته‌هایم!
در خیال ناآرامم!
در دنیایم!
تنها جایی که باید باشی و ندارمت، کنارم است!
لعنت به آنانی که مرا راندن از تو!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
مدیر
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,857
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,714
امتیازها
452
سن
17

  • #13
تار و پود هستی‌ام!
دل شکسته‌ام!
دل ساده‌ام!
بر باد رفت،
اما نرفت!
عاشقی‌ها از دلم!
دیوانگی‌ها از سرم!
مهربانی‌ها از دلم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
مدیر
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,857
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,714
امتیازها
452
سن
17

  • #14
نه!
هوا سرد نیست.
سرمای نبودت دیوانه‌ام می کند!
بی‌رحم! برق نگاهم را ندیدی؟
تمام من به شوق دیدنت پر می‌کشید،
ولی همان نگاه بی‌تفاوتت برای زمین گیر شدنم کافی بود.
همان نگاه سردت را بستی بر روی من و راندی مرا از خودت!
آن‌چنان که کافی بود برای شکستنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
مدیر
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,857
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,714
امتیازها
452
سن
17

  • #15
یک تلنگر کوچک،
یک بی‌توجه‌ای ساده،
یک لبخند تلخ،
یک جرعه کلام زهر!
همین بس است که مرا وادار سازد تا ساعت‌ها اشک بریزم!


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
مدیر
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,857
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,714
امتیازها
452
سن
17

  • #16
آرزو به دلم مانده
که تلافی کنم بودنت در زمان بودنم را!
مهربانی‌هایت را!
محبت‌هایت را!
و در آخر چشم بببندم و تلافی کنم رفتنت را
و برانم تو را از خودم را!





 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
مدیر
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,857
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,714
امتیازها
452
سن
17

  • #17
نفسی که کماکان می‌رود و می‌آید،
دلخوشی‌های ثانیه‌ای!
قلبی که در پس برگشت تو بی‌رحمانه خودش را به جدار قفه سینه‌ام می‌کوبد و این روز‌ها بیشتر از هر زمانی عجیب بی‌قراری‌ات را می‌کند.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
مدیر
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,857
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,714
امتیازها
452
سن
17

  • #18
حالا به هزار سودا زده دیگر تو رفتی
و من خسته‌تر از آنی که توان حرف زدن را داشته باشم.
خسته‌تر از آنی که بهایی به حال ناخوش‌ام بدهم،
ولی لعنت به آن روزی که سردت بود و من قلبم را در پس گرم شدن قلب تو دادم و امان از آن وقتی که گرمت شد با خاکسترش خداحافظی نوشتی و رفتی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
مدیر
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,857
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,714
امتیازها
452
سن
17

  • #19
با تنها بودن کسی عوض نمی‌شود.
همان‌طور که با رفتن چیزی حل نمی‌شود.
خودم را از تمامی لذت‌های که میشد با تو داشت، منع کردم و در قفس تنهایی ماندم و خودم را زندانی کردم
و این تنهایی از من چیزی ساخت که هیچ زمانی نبودم.
گاهی آن‌قدر بی‌تفاوت که نیشخند سنگ اعصابم را بهم می‌ریزد!
گاهی آن‌قدر حساس همچو شیشه‌ای شکننده که با تلنگری ذره-ذره می‌شود.
حرف‌ زدن‌های با خودم که برای حرف زدن با دیگران لام تا کام دهانم باز نمی‌شود!
غذایی که سرد خورده می‌شود.
ناهار را در ظلمت شب
و صحبانه را هنگام غروب آفتاب!
ساعت‌ها گوش دادن به آهنگی و تکرار آن از اول
شب‌هایی که بی‌خوابی بر سرم زده و علامت سوال‌های فکرهایم را آن‌قدر بشمارم تا خوابم ببرد.
تنهایی و نبود تو از من کسی را ساخت
که دیگر شبیه آدم قبلی نیست!


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
مدیر
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,857
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,714
امتیازها
452
سن
17

  • #20
لجباز می‌شوم،
بر سر هر چیزی بهانه می‌گیرم!
با تلنگری کافی‌ست تا الماس چشمانم بر گونه‌ام فرو بریزد.
بد اخلاق می‌شوم،
نه چیزی را می‌خواهم ببینم
و نه بشنوم!
دست من نبود!
هیچ چیز!
مرا چه به آن‌ها؟
مرا چه به قضاوت‌ها و بهایی دادن به آن‌ها؟
تو که رفتی!
دیگر هیچ چیز دست من نیست!


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین