- شناسه کاربر
- 5
- تاریخ ثبتنام
- 2020-09-25
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 20
- نوشتهها
- 215
- پسندها
- 497
- امتیازها
- 118
تا به حال به این فکر کرده اید که شاید شما دارید راه مهدی را ادامه می دهید؟
ـ یک موقع آدم می خواهد یک کارهایی را برای خودش انجام دهد ولی به جایی می رسی که دیگر انگیزه نداری آن کار را ادامه بدهی. من یک بار دلم می خواست قهرمان جهان بشوم و شدم ولی اگر می خواستم دوباره برای دل خودم قهرمان بشوم، دیگر آن انگیزه را که سخت تمرین کنم و فشار بیاورم، نداشتم بلکه همیشه به خاطر خانواده ام بود که سعی و تلاش می کردم. می گفتم بروم قهرمان بشوم که یک اتفاق خوبی در زندگی ما بیفتد، هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ روحی ـ روانی.
بعد از همه سختی ها، موفقیت های من یک جورهایی موجب می شد که خانواده ذره ای غم ها را فراموش کنند و روحیه مادرم بهتر شود. او هم خیلی سختی و هم خیلی زحمت کشید و در واقع روحیه خانواده را مادرم حفظ کرد. با صبری که داشت و سختی هایی که کشید، نمی گذاشت ما کمبودی حس کنیم.
چون اگر کسی نبود که آن خانواده را حفظ کند حتما آینده دیگر در انتظار خانواده ساعی بد و مسیر زندگی ما یک جور دیگری می شد. من هم بزرگتر خانواده و در واقع پسر بزرگ خانواده بودم و مشکلات را حس می کردم. به هر حال باید از مشکلات عبور می کردیم که شکر خدا، عبور کردیم.
خواهرتان هم مثل شما از ابتدا یک رقیب بزرگ داشت که در تکواندو موفق شد؟ چون بعد از رقیب بزرگی مثل شما رقبای دیگر خیلی کوچک به نظر می رسیدند.
ـ البته من خودم وقت کمی داشتم تا با او تمرین کنم. مدام در اردو بودم ولی چون مهرورز (ساعی) ما را می دید و خودش را با ما مقایسه می کرد، این انگیزه را برای او به وجود آورده بود که خودش را به ما برساند. یعنی دیگر خودش را خیلی با دخترها مقایسه نمی کند و همین موجب شده که موفقتر از دیگران باشد.
آیا ورود شما به عرصه های اجتماعی، به این خاطر نبود که در خودتان انگیزه تازه ای برای ادامه قهرمانی ها به وجود بیاورید؟
ـ ببینید! وقتی در جامعه، مردم به طرف شما می آیند ود وستتان دارند، به همان اندازه هم از تو خواسته دارند. آنقدر مردم به طرفت می آیند و آنقدر مشکلات و خواسته هایشان زیاد است که یک ورزشکار معمولی، کاری از دستش برنمی آید. من هم آمدم وارد فعالیت های اجتماعی شدم که بتوانم یک کمکی از این طریق به آنها بکنم. وقتی آدم مسئولیتی دارد، دستش برای کمک هم بازتر است.
این به منطقه ای که در آن زندگی می کردید، برنمی گشت؟
ـ خب چرا، شهرری جزو مناطق محروم است که مردمش از لحاظ مادی و معنوی نیازهایی دارند و هر قدر بیشتر مردم، آدم را می شناسند، توقعشان بالاتر است.
و عجیب است که این منطقه به شدت هم ورزشکارخیز است. از پوریای ولی تا امروز بزگترین ورزشکاران ما از آنجا آمده اند.
ـ یادم می آید در جریان المپیک سیدنی، شهرری به عنوان ورزشی ترین شهر آسیا و اقیانوسیه شناخته شد چون در همان سیدنی، شش تا از بچه های شهرری در کاروان ورزشی ایران بودند؛ من، دبیر، کاظم ساری خانی و ملک محمدی در جودو، سیدروح الله حسینی در ب×و×س و ... در این المپیک هم شش نفری می شدیم از جمله حسین جاهید و حمید سوریان.
چرا اکثرا در رشته های رزمی و انفرادی هستند؟ این به خاطر تأثیر اسطوره پوریای ولی روی مردم ری است یا دلیل دیگری دارد؟
ـ کلا مردم در شهرری ورزشی تر هستند، شاید سختی های زندگی موجب می شود آدم سرسخت تر و محکمتر بار بیاید. آدم هایی که نه فقط از لحاظ جسمی که از لحاظ روحی و روانی هم قوی تر هستند می توانند در ورزش موفقتر باشند. نه این که در شمال شهر کسی ورزش نمی کند، تازه آنجا فرهنگ ورزش کردن هم بیشتر است تا پایین شهر.
ولی در شمال شهر مردم بیشتر با ورزش تفریح می کنند یا برای سلامت ورزش می کنند اما بچه های پایین شهر با ورزش زندگی می کنند، درآمد و موقعیت برای خود و خانواده شان به دست می آورند، پس انگیزه ورزش کردن در اینجا خیلی بیشتر است.
در شهر ری یک بچه کوچولو در خیابان من را که می بیند جلویم لگد می اندازد. هم استعدادهای بهتری هست و هم سختی ها بیشتر هستند. در بالای شهر پدر و مادرهایی که یک مقدار مرفه تر هستند، بچه هایشان را می گذارند که مثلا بروند کشتی یا تکواندو. اما این ورزش ها برای بچه هایی پایین مناسبند چون هزینه های سنگینی سنگینی هم ندارند.
در مجموع مدال ها، شما با مرحوم غلامرضا تختی در یک سطح هستید. حتی در المپیک شما مدال های بهتری گرفته اید. شما دو طلا و یک برنز در المپیک گرفته اید و شادروان تختی یک طلا و دو نقره. به اضافه این که برای هر دویتان میدان نامگذاری کرده اند.
ـ راستش من هیچ وقت خودم را با تختی مقایسه نمی کنم.
راستی! آخرین باری که به میدان ساعی رفتید، کی بود؟
ـ تازه یک هفته است میدان را به اسم من کرده اند (آخرین هفته دی ماه) آخرین بار عاشورا انجا بودم ولی از وقتی به اسم من کرده اند، نرفته ام.
پیشنهادش را چه کسی داد؟
ـ وقتی تازه از المپیک آمده بودم، پیشنهادش را اعضای شورا داده بودند که یک ماه پیش مصوبش کردیم.
ـ یک موقع آدم می خواهد یک کارهایی را برای خودش انجام دهد ولی به جایی می رسی که دیگر انگیزه نداری آن کار را ادامه بدهی. من یک بار دلم می خواست قهرمان جهان بشوم و شدم ولی اگر می خواستم دوباره برای دل خودم قهرمان بشوم، دیگر آن انگیزه را که سخت تمرین کنم و فشار بیاورم، نداشتم بلکه همیشه به خاطر خانواده ام بود که سعی و تلاش می کردم. می گفتم بروم قهرمان بشوم که یک اتفاق خوبی در زندگی ما بیفتد، هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ روحی ـ روانی.
بعد از همه سختی ها، موفقیت های من یک جورهایی موجب می شد که خانواده ذره ای غم ها را فراموش کنند و روحیه مادرم بهتر شود. او هم خیلی سختی و هم خیلی زحمت کشید و در واقع روحیه خانواده را مادرم حفظ کرد. با صبری که داشت و سختی هایی که کشید، نمی گذاشت ما کمبودی حس کنیم.
چون اگر کسی نبود که آن خانواده را حفظ کند حتما آینده دیگر در انتظار خانواده ساعی بد و مسیر زندگی ما یک جور دیگری می شد. من هم بزرگتر خانواده و در واقع پسر بزرگ خانواده بودم و مشکلات را حس می کردم. به هر حال باید از مشکلات عبور می کردیم که شکر خدا، عبور کردیم.
خواهرتان هم مثل شما از ابتدا یک رقیب بزرگ داشت که در تکواندو موفق شد؟ چون بعد از رقیب بزرگی مثل شما رقبای دیگر خیلی کوچک به نظر می رسیدند.
ـ البته من خودم وقت کمی داشتم تا با او تمرین کنم. مدام در اردو بودم ولی چون مهرورز (ساعی) ما را می دید و خودش را با ما مقایسه می کرد، این انگیزه را برای او به وجود آورده بود که خودش را به ما برساند. یعنی دیگر خودش را خیلی با دخترها مقایسه نمی کند و همین موجب شده که موفقتر از دیگران باشد.
آیا ورود شما به عرصه های اجتماعی، به این خاطر نبود که در خودتان انگیزه تازه ای برای ادامه قهرمانی ها به وجود بیاورید؟
ـ ببینید! وقتی در جامعه، مردم به طرف شما می آیند ود وستتان دارند، به همان اندازه هم از تو خواسته دارند. آنقدر مردم به طرفت می آیند و آنقدر مشکلات و خواسته هایشان زیاد است که یک ورزشکار معمولی، کاری از دستش برنمی آید. من هم آمدم وارد فعالیت های اجتماعی شدم که بتوانم یک کمکی از این طریق به آنها بکنم. وقتی آدم مسئولیتی دارد، دستش برای کمک هم بازتر است.
این به منطقه ای که در آن زندگی می کردید، برنمی گشت؟
ـ خب چرا، شهرری جزو مناطق محروم است که مردمش از لحاظ مادی و معنوی نیازهایی دارند و هر قدر بیشتر مردم، آدم را می شناسند، توقعشان بالاتر است.
و عجیب است که این منطقه به شدت هم ورزشکارخیز است. از پوریای ولی تا امروز بزگترین ورزشکاران ما از آنجا آمده اند.
ـ یادم می آید در جریان المپیک سیدنی، شهرری به عنوان ورزشی ترین شهر آسیا و اقیانوسیه شناخته شد چون در همان سیدنی، شش تا از بچه های شهرری در کاروان ورزشی ایران بودند؛ من، دبیر، کاظم ساری خانی و ملک محمدی در جودو، سیدروح الله حسینی در ب×و×س و ... در این المپیک هم شش نفری می شدیم از جمله حسین جاهید و حمید سوریان.
چرا اکثرا در رشته های رزمی و انفرادی هستند؟ این به خاطر تأثیر اسطوره پوریای ولی روی مردم ری است یا دلیل دیگری دارد؟
ـ کلا مردم در شهرری ورزشی تر هستند، شاید سختی های زندگی موجب می شود آدم سرسخت تر و محکمتر بار بیاید. آدم هایی که نه فقط از لحاظ جسمی که از لحاظ روحی و روانی هم قوی تر هستند می توانند در ورزش موفقتر باشند. نه این که در شمال شهر کسی ورزش نمی کند، تازه آنجا فرهنگ ورزش کردن هم بیشتر است تا پایین شهر.
ولی در شمال شهر مردم بیشتر با ورزش تفریح می کنند یا برای سلامت ورزش می کنند اما بچه های پایین شهر با ورزش زندگی می کنند، درآمد و موقعیت برای خود و خانواده شان به دست می آورند، پس انگیزه ورزش کردن در اینجا خیلی بیشتر است.
در شهر ری یک بچه کوچولو در خیابان من را که می بیند جلویم لگد می اندازد. هم استعدادهای بهتری هست و هم سختی ها بیشتر هستند. در بالای شهر پدر و مادرهایی که یک مقدار مرفه تر هستند، بچه هایشان را می گذارند که مثلا بروند کشتی یا تکواندو. اما این ورزش ها برای بچه هایی پایین مناسبند چون هزینه های سنگینی سنگینی هم ندارند.
در مجموع مدال ها، شما با مرحوم غلامرضا تختی در یک سطح هستید. حتی در المپیک شما مدال های بهتری گرفته اید. شما دو طلا و یک برنز در المپیک گرفته اید و شادروان تختی یک طلا و دو نقره. به اضافه این که برای هر دویتان میدان نامگذاری کرده اند.
ـ راستش من هیچ وقت خودم را با تختی مقایسه نمی کنم.
راستی! آخرین باری که به میدان ساعی رفتید، کی بود؟
ـ تازه یک هفته است میدان را به اسم من کرده اند (آخرین هفته دی ماه) آخرین بار عاشورا انجا بودم ولی از وقتی به اسم من کرده اند، نرفته ام.
پیشنهادش را چه کسی داد؟
ـ وقتی تازه از المپیک آمده بودم، پیشنهادش را اعضای شورا داده بودند که یک ماه پیش مصوبش کردیم.