. . .

شعر اشعار علیرضا آذر

تالار متفرقه ادبیات

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #11
بذار این قصه ‌ها سر شن...بذار این خونه ویرون شه

بذار هر چی اَزم مونده...دوباره درب و داغون شه

یه کاری کن که بعد از تو...نتونم با کسی باشم

یه جوری گم بشم تو عشق...نتونم باز پیدا شم

دلم آروم نمی‌گیره...تو رو با اون که می‌بینم

تو ذهنم زیر و رو می‌شن...شبای تلخ و شیرینم

نگاهم کن دَمِ رفتن...چقدر افسرده‌تر می‌شم

تو با اون حیف و میل می‌شی...منم اینجا هدر می‌شم
 

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #12
یا کنج قفس یا مرگ،این بختِ کبوترهاست ...

دنیا پل باریکی بین بد و بدترهاست

اِی بر پدرت دنیا،آن باغ جوانم کو؟ ...

دریاچه‌ی آرامم،کوه هیجانم کو؟

بر آینه‌ی خانه جای کف دستم نیست ...

آن پنجره‌ای را که با توپ شکستم نیست

پشتم به پدر گرم و دنیا خودِ مادر بود ...

تنها خطرِ ممکن،اطرافِ سماور بود

از معرکه‌ها دور و در مهلکه‌ها ایمن ...

یک ذهنِ هزار آیا،از چیستی آبستن

یک هستیِ سردستی در بود و عدم بودم ...

گور پدر دنیا،مشغول خودم بودم

هرطور دلم می‌خواست آینده جلو می‌رفت ...

هر شعبده‌ای دستش رو می‌شد و لو می‌رفت

صد مرتبه می‌کشتند،یک‌بار نمی‌مردم ...

حالم که به هم می‌ریخت جز حرص نمی‌خوردم

آینده‌ی خیلی دور،ماضیِ بعیدی بود ...

پشت درِ آرامش طوفانِ شدیدی بود

آن خاطره‌های خشک در متنِ عطش مانده ...

آن نیمه‌ی پُررنگم در کودکی‌اش مانده

اما منِ امروزی،کابوسِ پُر از خواب است ...

تکلیف شب و روزم با با دکتر اعصاب است

نفرینِ کدام احساس خون کرد جهانم را؟ ...

با جهدِ چه جادویی بستند دهانم را؟

من مرد شدم وقتی زن از بدنش سر رفت ...

وقتی دو بغل مهتاب از پیرهنش سر رفت

اندازه‌ی اندوهم اندازه‌ی دفتر نیست ...

شرح دو جهان خواهش در شعر میسر نیست

یک چشم پُر از اشک و چشمِ دگرم خون است ...

وضعیتِ امروزم آینده‌ی مجنون است

سر باز نکن اِی اشک،از جاذبه دوری کن ...

اِی بغضِ پُر از عصیان این‌بار صبوری کن

من اشک نخواهم ریخت،این بغض خدادادی‌ست ...

عادت به خودم دارم،افسردگی‌ام عادی‌ست

پس عشق به حرف آمد،ساعت دهنش را بست ...

تقویم به دستِ خویش بندِ کفنش را بست

او مُرده‌ی کشتن بود،ابزار فراهم کرد ...

حوای هزاران سیب قصدِ منِ آدم کرد

لبخند مرا بس بود،آغوش لِهم می‌کرد ...

آن ب×و×س×ه مرا می‌کشت،لب منهدمم می‌کرد
 

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #13
عاشقی کن عشق من عاشقی کار منه

که یه عمرِ عکس تو روی دیوار منه

گلِ من خوش اومدی دل من خونهء توست

حتی قلبِ سنگیِ خونه دیوونهء توست

گلِ من خوش اومدی قدمت روی چِشَم

ناز چشمای تو رو بی بهونه می کشم

اگه جاده ها بگن ما به هم نمی رسیم

پا به پای من بیا ما به خونه می رسیم

پاشو دلگرمم کن پُرم از بودن کن

ماهِ من چو خوبِ من شبمو روشن کن

زندگی خوب و بدِ،مَردِ هر خوب و بدیم

بد و خوب قصهء زندگی رو بلدیم

دست تو دست من بذار کوهُ از جا بکنیم

پا به پای من بیا به سیم آخر بزنیم

اگه جاده ها بگن ما به هم نمی رسیم

پا به پای من بیا ما به خونه می رسیم
 

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #14
این ابرهای سرخ،این کوچه‌های سرد

این جاده‌ی سپید،این بادِ دوره‌گرد

اینها بهانه‌اند تا با تو سر کنم

تا جز تو از جهان صرف‌نظر کنم

مجنون اگر شکست،لیلی بهانه بود

دنیا از اولش دیوانه‌ خانه بود

با من قدم بزن،تنهاتر از همه

اِی مصرعِ سکوت در شعرِ همهمه

با من قدم بزن،چله‌نشینِ عشق

فرمانروای قلب در سرزمینِ عشق

ته لهجه‌ی ملس در کاسه‌ی دهن

اِی لَخته‌ی انار بر زخمِ پیرهن

با من قدم بزن در برفِ در مسیر

اِی بغضِ ناگزیر این‌بار گُر بگیر

من راهیِ تواَم،با من قدم بزن

همراهِ من بیا تا شهرِ ما شدن

جاده بهانه است،مقصود چشمِ توست

من راهیِ تواَم اِی مقصدِ درست

در برف،چای داغ دنیای ما دوتاست

فنجانِ چایِ بعد،آغازِ ماجراست

این مرد را که باز در تلخیِ غم است

مهمان به قند کن،چایت اگر دَم است
 

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #15
فال من را بگیر و جانم را ...

من از این حال بی کسی سیرم

دستِ فردای قصه را رو کن ...

روشنم کن چگونه می میرم

حافظ از جام عشق خون می خورد ...

من هم از جام شوکران خوردم

او جهاندارِ م×س×ت ها می شد ...

من جهان را به دوش می بردم

م×س×ت و لایعقل از جهان بیزار ...

جامی از عشق و خون به دستانم

او خداوند می پرستان شد ...

من امیر القشون مستانم

حالِ خوبی نبود آدم ها ...

زیر رودِ کبود خوابیدم

هرچه چشمش سرِ جهان آورد ...

همه را توی خواب می دیدم

من فقط خواب عشق را دیدم ...

حس سرخورده ای که نفرین شد

هر کسی تا رسید چیزی گفت ...

هر پدر مُرده ابن سیرین شد

من به تعبیر خواب مشکوکم ...

هر کسی خواب عشق را دیده است

صبح فردای غرق در کابوس ...

رو به دستان قبله خوابیده است

مردم از رو به رو ،دَهن دیدند ...

مردم از پشت سر، سخن چیدند

آسمان ریسمانمان کم بود ...

هی نشستند و رشته ریسیدند

نانجیبیِ عشق در این است ...

مردِ مفلوک و مُرده می خواهد

نانجیبیِ عشق در این است ...

دامنِ دست خورده می خواهد

من به رفتار عشق مشکوکم ...

در دلِ مشتِ بسته اش چیزی ست

رویِ رویش شکوهِ شیراز است ...

پشتِ رویش قشونِ چنگیزی ست

من به رفتار عشق مشکوکم ...

مضربی از نیاز در ناز است

در نگاهش دو شاهِ تاتاری ...

پشتِ پلکش هزار سرباز است

مردِ از خود گذشته ای هستم ...

پایِ ناچارِ مانده در راهم

هم نمی دانم آنچه می خواهی ...

هم نمی دانم آنچه می خواهم

ناگزیر از بلندِ کوهستان ...

ناگریز از عمیقِ دریایم

اهل دنیای گیج در اما ...

گیجِ دنیای اهلِ آیایم

سهروردی منم که در چشمت ...

شیخِ اشراق و نور ِ غم دیدم

هم قلندر شدم که در کشفت ...

سر به راه تو سر تراشیدم

خانِ والای خانه آبادم ...

زندگی کن مرا،خیابان را

این چنین مردِ داستان باشی ...

می کُشی خوش نویسِ تهران را

مرگِ شعبانِ جعفری هستم ...

امتدادِ هزاردستانم

لشکرم یک جهان شش انگشتی ست ...

من امیر القشون مستانم

قلبم اندازه ی جهانم شد ...

شهرِ افسرده ای درونم بود

خونِ انگورهای تَفتیده ...

قطره قطره جای خونم بود

شهرِ افسرده ای درونم بود ...

خالی از لحظه های ویرانی

جاده ها از سکوت آبستن ...

شهرِ تنهای واقعا خالی

توی تنهاییِ خودم بودم ...

یک نفر آمد و سلامی کرد

توی این شهرِ خالی از مردم ...

یک نفر داشت کودتا می کرد

یک نفر داشت زیر خاکستر ...

آتشی تازه دست و پا می کرد

من به تنهاییِ خودم مومن ...

یک نفر داشت کودتا می کرد

یک نفر مثل من پُر از خود شد ...

یک نفر مثل زن پُر از زن شد

از همان جاده ای که آمد رفت ...

رفت و اندوهِ برنگشتن شد

کار و بارِ غزل که راکد بود ...

کار و بارِ ترانه هم خونی ست

آسمان در غزل که بارانی ست ...

آسمون تو ترانه بارونی ست

دست و پاتو بکِش،برو گمشو ...

این پسر زندگی نمی فهمه

واسه مردای گرگ دونه بریز ...

این خر از کُره گی نمی فهمه

تو سرش غیرِ شعر چیزی نیست ...

مُرده شورِ کتاب و شعراشو

میگه دنیا همش غم انگیزه ...

گُه بگیرن تمومِ دنیاشو
گُه بگیرن منو،برو بانو ...

واسه مردای زندگی زن شو

واسه من لای جرز،اتاق خوابه ...

گاوِ مردای گاوآهن شو

من کنار تو ریز می مانم ...

تو کنارم درشت خواهی شد

من نجیبانه ب×و×س×ه خواهم زد ...

نانجیبانه مشت خواهی شد

اقتضای طبیعتت این است ...

به وجود آمدی که زن باشی

به وجود آمدی بسوزانی ...

دوزخی پشتِ پیرهن باشی

به وجود آمدم که داغت را ...

پشتِ دستان خود نگه دارم

مثل دنیای بعد از اسکندر ...

تختِ جمشیدِ بعد از آوارم

تختِ جمشیدِ بعد از آوارم ...

سر ستون های من ترَک خوردند

بعدِ بارانِ تیر باریدن ...

هرچه بود و نبود را بردند

شعرِ آتش به جان نفهمیدی ...

ماجرا مثل روز روشن بود

قاتل روزهای سرسبزم ...

بدتر از این همه تبر،زن بود

قبله ی تاک های مسمومم ...

ناخداوندِ مِی پرستانم

لشکرم رو به خمره می رقصند ...

من امیر القشون مستانم

چشم و هم چشمِ من خیابانی ست ...

که تو را باشکوه می سازد

که مرا مثل کاه می بیند ...

که تو را مثل کوه می سازد

مثل کوهی درشت و محکم باش ...

مثل فاتح نگاه خواهم کرد

آنقَدَر اَنگِ ننگ خواهم زد ...

دامنت را سیاه خواهم کرد

روی دستان خویش می مانی ...

پای این قصدِ شوم خواهی مُرد

که رکَب از تو خورده باشم ...

این آرزو را به گور خواهی برد

سر بچرخان و باز جادو کن ...

مالِ دنیای خر شدن هستم

ب×و×س×ه ها را به جان من انداز ...

مردِ این جنگِ تن به تن هستم

چشم و لب های نیمه بازت را ...

ماهِ غرقابِ نور می بوسم

من زمینی،تو آسمانی را ...

از همین راه دور می بوسم

این که اَلابرَه دو چشمت شد ...

زیر پای هزار اَلفیل ام

هم خودم قاضیَم،خودم حکمم ...

هم هلاکیده ی اَبابیلم

پشتمان طرحِ نقشه هایی است ...

پشتِ هر پرده،دست در کار است

تا دهان مفت و گوش ها مفتند ...

پشتمان حرفِ مفت بسیاراست...
 

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #16
آن به هر لحظه‌ی تب‌دارِ تو پیوند منم

آنقَدَر داغ به جانم که دماوند منم

توله گرگی که در اندیشه‌ی شریانِ منی

کاسه خونی جگری سوخته مهمانِ منی

چشم: بادام، دهان: پسته، زبان: شیر و شکر

جامِ معجونِ مجسّم شده این گرگ پدر

تا مرا می نگرد قافیه را می‌بازم

بازیِ منتهی العافیه را می‌بازم

سیبِ سیب است تن انگیزه‌ی هر آه منم

رطبِ عرشِ نخیل او، قد کوتاه منم

ماده آهوی چمن، هوبره‌ی سینه بلور

قابِ قوسین دهن، شاپری قلعه‌ی دور

مظهرِ جانِ پلنگم که به "ماه"ی بندم

و بجز ماه دل از آدم و عالم کندم

ماهِ بیرون زده از کنگره‌ی پیرهنم

نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم

خنده‌های نَمَکینَت تبِ دریاچه‌ی قم

بغض‌هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم

موی برهم‌زده‌ات جنگلِ انبوه از دود

و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود

قصّه‌های کهن از چشمِ تو آغاز شدند

شاعران با لبِ تو قافیه پرداز شدند

هر پسربچّه که راهش به خیابانِ تو خورد

یک شبه مَرد شد و یکّه به میدان زد و مُرد

من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم

و از آن روز که در بند توام آزادم

چشممان خورد به هم صاعقه زد پلکم سوخت

نیزه‌ای جمجمه‌ام را به گلوبند تو دوخت

سرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید

سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسید

دوزخِ نِی شدم و شعله دَواندم به تَنت

شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت

به خودم آمدم انگار تویی در من بود

این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

پیشِ چشمِ همه از خویش یلی ساخته‌ام

پیشِ چشمانِ تو امّا سپر انداخته‌ام

ناگهان دِشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست

ماهِ من روی گرفت و سَرِ مرّیخ نشست

آسِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند...

کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند

چای داغی که دلم بود به دستت دادم

آنقَدَر سرد شدم از دهنت افتادم

و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد

و زمان چمبره زد کار به دستم بدهد

تو نباشی من از آینده‌ی خود پیرترم

از خرِ زخمیِ ابلیس زمین‌گیرترم

تو نباشی من از اعماقِ غرورم دورم

زیرِ بی‌رحم‌ترین زاویه‌ی ساتورم

تو نباشی من و این پنجره‌ها هم زردیم

شاید آخر سَرِ پاییز توافق کردیم...
 

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #17
وقتی شـ×ر×ا×ب ها را بردند زیر هاشور

نفرین تاک ها را می شد شنید از دور

کاری نمی شود کرد , اندیشه م×س×ت باشد

می روید از دهان ها , انگور پشت انگور
 

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #18
‌‌چیزی نخواهم گفت باور کن

گاهی سکوت

آیینه‌ی داد است...!
 

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #19
یه بار از تو جدا موندم

واسه هفت پشت من بسه

یه لحظه از سکوت تو

واسه پر پر زدن بسه

یکم از دور و بر کم کن

یه کم فکر جهانم باش

آهای پایان تدریجی

شروع ناگهانم باش
 

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #20
توی تنهاییِ خودم بودم ...

یک نفر آمد و سلامی کرد

توی این شهرِ خالی از مردم ...

یک نفر داشت کودتا می کرد

یک نفر داشت زیر خاکستر

آتشی تازه دست و پا می کرد

من به تنهاییِ خودم مومن ...

یک نفر داشت کودتا می کرد

یک نفر مثل من پُر از خود شد

یک نفر مثل زن پُر از زن شد

از همان جاده ای که آمد رفت

رفت و اندوه برنگشتن شد ...
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 2, کاربران: 0, مهمان‌ها: 2)

بالا پایین