💥 شخصیتهای آثار طنز، اغراقآمیزند.
🗝|× این اغراق را میتوانید از طریق کوچکنمایی یا بزرگنمایی شخصیتها انجام دهید.
🎈|× آدمهای آثار طنز، یا کوچکتر از آنند که در دنیای واقعی به نظر میآیند، یا برعکس، بزرگتر از اندازه خودشان در عالم واقع هستند. (البته معمولاً اندازهای که آثار طنز برای شخصیتها میسازند مناسبترشان است، تو گویی طنزنویس نقاب از هیکل ظاهری افراد برمیدارد!)
📫|× در هر حال اثر طنز هرچند واقعنما باشد یا سرگذشت آدمهای واقعی را به تصویر بکشد در سایۀ همین بزرگنمایی یا کوچکنمایی، تصویری اغراقشده از آنها نمایش میدهد.
🌷|× کنشهای شخصیتهای اثر طنز، متناسب با شخصیتهایشان در عالم واقعیت نیست و دچار بیتناسبی و تضادند.
🐚|× اینجاست که پای شگردهای طنز مثل «حماسۀ مضحک» به میان میآید: هجو شخصیتی که دچار خودبزرگبینی است در سایۀ آفرینش مضحک فضایی حماسی.
💫|× برای مثال شخصیت دن کیشوت که با وجود ناتوانی، غرق در خیالات خود است و میخواهد به دورۀ شکوه شوالیهگری بازگردد و در عالم وهم آسیابهای بادی را دشمن میپندارد.
🍃|× نمونهی روشن دیگری از حماسۀ مضحک، مثنوی موش و گربه از عبید زاکانی است و قضیهی عابد و زاهد شدن گربه که با لحنی حماسی ادا میشود و در نهایت مخاطب میبیند که توبۀ گربه، مضحکهای بیش برای چپاول موشان نبوده است!
🎡|× البته این اغراق در شخصیت سازی را باید دقیق انجام دهید. شخصیت باید در عین اغراقآمیز بودن، باورپذیر باشد وگرنه اثربخشی خود را از دست میدهد و سمتوسوی کاریکاتوریستی به خود میگیرد که همذاتپنداری مخاطب را برنمیانگیزد.
🏖|× شخصیت اثر طنز، نمادی اغراق شده از خود واقعیاش است، از این رو در عمق خود، شخصیتی واقعنماست و برای مخاطب، شخصیتی خیالی نیست و چه بسا خود را در آینهی او ببیند.
⛵️|× مثلاً «چرویاکف» شخصیت اصلی
داستان «یک شب خوش» از چخوف، کاملا آشناست، کارمندی دون و ساده، بدون هیچ برجستگی خاصی.
✈️|× او شبی در سالن تئاتر غفلتاً عطسه میکند و از این که میبیند
مدیر کل ادارۀ راه، جلوی او نشسته است از این عطسۀ خود شرمنده میشود و چنان ابراز و احساس شرمندگی را تداوم میدهد تا در نهایت دق میکند و میمیرد!
🛺|× این اغراق در شخصیتپردازی چنان ماهرانه و واقعنمایانه صورت گرفته است که برای مخاطب پذیرفتنی به نظر میآید و چه بسا خود را در آینۀ اعمال و رفتار چرویاکف میبیند.