انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
آموزش
آموزش نویسندگی
مطالب آموزش نویسندگی
✍25 نکته کاربردی درباره اصول نویسندگی ✍
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="HELMET" data-source="post: 71139" data-attributes="member: 1049"><p><h2><strong>بیخیال دلنوشته؛ قصه بگو</strong></h2><p><img src="https://shahinkalantari.com/wp-content/uploads/shahin-kalantari-cartoon-16.jpg" alt="قصه گویی" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></p><p></p><p></p><p>اگر بخواهم فقط یک پیشنهاد برای بهتر نوشتن بدهم این است:</p><p></p><p>«ا<strong>دلنوشته ننویس</strong>.»</p><p></p><p>نه دلنوشته بخوانید، نه دلنوشته بنویسید. دلنوشته قلمتان را خراب میکند.</p><p></p><p><strong>برخی از ویژگیهای شاخص دلنوشتهها:</strong></p><p></p><p>دلنوشته کلیشهای و نخنما است.</p><p></p><p>دلنوشته احساساتیگرایانه و پر از ناله و زای است.</p><p></p><p>دلنوشته از سطح انشاهای مدرسه فراتر نمیرود.</p><p></p><p>دلنوشته پر از قید و صفت است.</p><p></p><p>دلنوشته پر از واژههای انتزاعی است.</p><p></p><p>دلنوشته هیچ قصه یا رخداد خاصی را روایت نمیکند.</p><p></p><p><strong>چگونه از دلنوشته بپرهیزیم؟</strong></p><p><strong></strong></p><p><strong>یک:</strong></p><p></p><p>با کلمات سالاد درست نکنید! سعی کنید ساده و روان منظور خودتان را بیان کنید. زور نزنید با با چپاندن زورکی کلمه توی متن احساس و زیبایی خلق کنید.</p><p></p><p><strong>دو:</strong></p><p></p><p>روایت کنید. ملموس و روشن از اتفاقات زندگی خودتان یا دیگران بگویید. به جایی اینکه بگویید فلان اتفاق خیلی تلخ و دردناک بود، فضا و رویدادها را توصیف کنید تا ما خودمان تلخی و دردناک بودن اتفاق را حس کنیم. سعی کنید از کلمات عینی بیشتر استفاده کنید. جزئینکاری کنید و در توصیف به حواس پنجگانه متوسل شوید.</p><p></p><p><strong>چرا روایت و قصهگویی؟</strong></p><p></p><p>حتی اگر نمیخواهیم داستاننویس شویم و قصد ما نوشتن پروپوزال و جستار و مقاله است، بازهم بهتر است مهارت قصهگویی و روایت پردازی را بیاموزیم.</p><p></p><p>این قصه و داستان است که ذهن آدمها را درگیر میکند و باعث میشود نوشتۀ ما در ذهن انها باقی بماند.</p><p></p><p>قبلاً در مطلبی دربارۀ «مقالهنویسی در سایت» نوشته بودم:</p><p></p><h4>«داستان تمایز ایجاد می کند. با بیان یک قصۀ تازه، میتوانی تکراریترین پیامها را دوباره و دوباره به گوش مخاطب برسانی و مخاطب تو از این ماجرا راضی و خشنود باشد.</h4><h4>دربارۀ موضوع مقالهای که میخواهی بنویسی چه قصهای به ذهنت میرسد؟ یک خاطره؟ خلاصۀ فیلم یا داستانی که قبلاً خواندهای؟ یک ماجرای مشهور؟ یا یک حکایت قدیمی؟</h4><h4>با همان شروع کن. مو به مو برایمان توصیفش کن. ماجرا چه زمانی رخ داده؟ چه آدمهایی در چه مکانهایی قصه را ساختهاند؟</h4><h4>با یک قصۀ خوب ما را میخکوب مقالهات کن.»</h4><p></p><h2><strong>با جزئیات بنویسید</strong></h2><p><img src="https://shahinkalantari.com/wp-content/uploads/shahin-kalantari-cartoon-17.jpg" alt="جزئیات، جزئی نگری" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></p><p></p><p><strong>ری برادبری</strong> میگوید:</p><p></p><p></p><p>نویسندگی یعنی جزئینگری و توجه دقیق و موشکافانه به زندگی و اصلاً همین توجه به جزئیات و باریکبینی است که نویسنده را از بقیه متمایز میکند.</p><p></p><p>وقتی صحبت از جزئیات میشود من همیشه به یاد صفحات ابتدایی رمان «مادام بوواری» <strong>گوستاو فلوبر</strong> میفتم و توصیف کلاه <strong>شارل</strong>:</p><p></p><h4>«…هنوز کلاهش روی زانوهایش بود. کلاهش ترکیبی از انواع کلاهها بود و از شبکلاه کرکی، شاپکا، شاپوِگرد، کپیِ پوست سمور و عرقچین نخی چیزی با خود داشت؛ خلاصه، از آن دست اشیاء ناقابلی بود که زشتی خاموششان به نحو عمیقی گویاست. بیضیشکل بود و سیمهایی درش به کار رفته بود که به آن برجستگی میبخشید. از سه لولِ گرد آغاز میشد، سپس لوزیهایی بهطور متناوب از مخمل و پوست خرگوش به چشم میخورد که نواری سرخ از هم جدایشان میکرد. بعد، کیسهمانندی بود که به یک چندضلعی با آستر مقوایی، پوشیده از قلابدوزیهایی با یراقهای پیچدرپیچ ختم میشد و در آنجا، صلیب کوچکی از نخ طلایی، که حکم منگوله را داشت، از رشتۀ بسیار باریک بلندی آویزان بود. کلاه، نو بود و لبهاش برق میزد.» (ترجمۀ مهستی بحرینی، نشر نیلوفر)</h4><p>در کلاسهای حضوری این حرف را از زبان دانشجویانم زیاد میشنیدم:</p><p></p><p>«اینهمه جزئیات واقعاً لازمه؟ من که از خوندن این جزئیات حوصلهم سر میره. نمیشه آدم سریع بره سر اصل مطلب؟»</p><p></p><p>حرف این نیست که داستانمان را پر از جزئیات بیربط و اضافی کنیم؛ نکته اینجاست که برای تصویرسازی در ذهن مخاطب و ایحاد تاثیری ملموس چارهای جز جزئیپردازی نیست. یک تفاوت اصلی داستان با حکایت و خبر این است که داستان در پی بازآفرینی زندگی است نه صرفاً اشارهای سطحی به آن و دادن پندی اخلاقی.</p><p></p><p>به توصیف زمان و مکان در جملۀ اول رمان «دایی جان ناپلئون» <strong>ایرج پزشکزاد</strong> توجه کنید:</p><p></p><h4>«من یک روز گرم تابستان، دقیقاً یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم از بعد از ظهر، عاشق شدم…»</h4><p>بنابراین حتی وقتی یادداشت روزانه مینویسید هم زمان و مکان را با جزئیات توصیف کنید و از حواس پنجگانۀ خودتان بهره بگیرید. هر چقدر عینیتر بنویسید نوشتههابتان جاندارتر خواهد بود. از افراط در جزئینگاری نترسید.</p><p></p><p>بهرهگیری از حواس پنجگانه (بینایی، شنوایی، بساوایی، بویایی، چشایی) میتواند جلوۀ بکر و تازهای به نوشتههای شما بدهد. جالب اینجاست که جزئینگاری شما را وادار به افزایش دایره لغاتتان میکند.</p><p></p><p>بعدها که خواستید داستانی بنویسید و منتشر کنید میتوانید در جزئینگاری اصولیتر پیش بروید و فقط جزئیاتی را حفظ کنید که به پیشبرد داستان کمک میکند.</p><p></p><p>پس اگر واقعاً قصد داستاننویس شدن دارید، دست از کلیگویی بردارید و جزئینگاری کنید.</p><p></p><p></p><h2><strong>بازیهای خلاقانه با زاویه دید</strong></h2><p><img src="https://shahinkalantari.com/wp-content/uploads/shahin-kalantari-cartoon-18.jpg" alt="زاویه دید در نویسندگی" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></p><p></p><p>در کتاب زیر و بم داستان در تعریف زاویه دید میخوانیم:</p><p></p><p></p><p>مثال سادهای برای درک بهتر هر سه زاویه دید:</p><p></p><h4><strong>اول شخص</strong>: من هر روز پانزده دقیقه مینویسم.</h4><h4></h4><h4><strong>دوم شخص</strong>: تو از هر وقت اضافهای که گیر میآوری برای نوشتن استفاده میکنی.</h4><p><strong>سوم شخص:</strong> او دیوانه نوشتن است و برای فرار از سروصداهای خانه، در پشتبام مینویسد.</p><p></p><p>اما حرف ما دربارۀ جزئیات تخصصی مربوط به زاویه دید نیست، چرا که چنین کاری به بحثی مفصل نیاز دارد. اینجا صرفاً میخواهم به شما پیشنهاد کنم که در آزادنویسی روزانهتان از زاویهدیدهای مختلف بهره بگیرید.</p><p></p><p>اغلب ما روزنوشتهایمان را با زاویه دید اول شخص مینویسیم؛ اما بیایید هرازگاهی دوم شخص و سوم شخص را هم امتحان کنیم. حتی میتوانید در یک نوشته چند زاویه دید را در کنار هم به کار ببرید.</p><p></p><p>مثلاً طی روزهای آینده گزارش زندگی روزمرۀ خودتان را با زاویه دید سوم شخص بنویسید. مثلاً یادداشت امروز من میتواند اینطوری باشد:</p><p></p><p>«شاهین از خواب بیدار شد. هنوز هوا تاریک بود. رفت نشست پشت میز کارش. چراغ مطالعه را روشن کرد.»</p><p></p><p>این زاویه دید را میتوان نوعی زاویه دید بیرونی دانست؛ یعنی دیدن خودمان از بیرون. جالب اینجاست که برخی معتقدند نوشتن یادداشتهای روزانه با زاویه دید سوم شخص میتواند کمک کند تا خردمندانهتر فکر کنیم. چرا؟ چون نگاه بیرونی راه میدهد به دیدن تصویر بزرگتر و همین کمک میکند تا رفتار خودمان در ارتباط با محیط را با فاصله تماشا و بررسی کنیم.</p><p></p><p>با این تمرین ممکن است به برخی از جنبههای زندگیتان پی ببرید که قبلاً از دیدتان پنهان بوده است.</p><p></p><p></p><h2><strong>از نوشتن بنویسید</strong></h2><p><img src="https://shahinkalantari.com/wp-content/uploads/shahin-kalantari-cartoon-19.jpg" alt="نوشتن از نوشتن" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></p><p></p><p>قلم روی کاغذ گذاشتهاید و میخواهید چیزی بنویسید، اما حس میکنید مغزتان خشکیده، افکار پریشان در ذهنتان موج میزند اما هیچ چیز دندانگیری پیدا نمیکنید که ارزش نوشتن داشته باشد.</p><p></p><p>خب، در چنین لحظاتی، نوشتن دربارۀ جریان نوشتن میتواند کار مناسبی باشد، حتی شاید اشتهای نوشتاری شما را تیزتر کند.</p><p></p><p>نوشتن دربارۀ فرآیند نوشتن یا واکاوی انگیزههایی که برای نوشتن داریم یکی از راههایی است که میتواند دست شما را گرم نگه دارد.</p><p></p><p>به جای اینکه زل بزنید به دیوار یا در موبایلتان پرسه بزنید تا سوژه پیدا کنید، بنویسید که دوست دارید چه ایدهای به ذهنتان برسد، یا چرا ایدههایی که دارید نمیپسندید، مشکل آنها چیست؟</p><p></p><p></p><p>هر وقت حس کردید ایدهای برای نوشتن ندارید، خودِ نوشتن را به ایدۀ نوشتن تبدیل کنید.</p><p></p><p>مثلاً میتوانید داستان نویسندهای را بنویسید که دچار انسداد ذهنی شده و در به در دنبال ایده است.</p><p></p><p>اگر هم در حال نوشتن یک کتاب مشخص هستید و هرازگاهی به بن بست میخورید میتوانید مثل <strong>جان اشتیان بک</strong> عمل کنید:</p><p></p><h4>اشتاین بک هنگام نوشتن رمان شرق عدن، با نوشتن یادداشتهایی دربارۀ این خودش را سرذوق نگه میداشت. او در سمت چپ دفترش این یادداشتها را مینوشت و سمت راست دفتر را هم به نوشتن متن اصلی رمان اختصاص داده بودید. خود این یادداشتهای حاشیۀ کار بعدها کتاب مستقلی شدند با عنوان یادداشتهای روزانه شرق عدن. </h4><h4></h4></blockquote><p></p>
[QUOTE="HELMET, post: 71139, member: 1049"] [HEADING=1][B]بیخیال دلنوشته؛ قصه بگو[/B][/HEADING] [IMG alt="قصه گویی"]https://shahinkalantari.com/wp-content/uploads/shahin-kalantari-cartoon-16.jpg[/IMG] اگر بخواهم فقط یک پیشنهاد برای بهتر نوشتن بدهم این است: «ا[B]دلنوشته ننویس[/B].» نه دلنوشته بخوانید، نه دلنوشته بنویسید. دلنوشته قلمتان را خراب میکند. [B]برخی از ویژگیهای شاخص دلنوشتهها:[/B] دلنوشته کلیشهای و نخنما است. دلنوشته احساساتیگرایانه و پر از ناله و زای است. دلنوشته از سطح انشاهای مدرسه فراتر نمیرود. دلنوشته پر از قید و صفت است. دلنوشته پر از واژههای انتزاعی است. دلنوشته هیچ قصه یا رخداد خاصی را روایت نمیکند. [B]چگونه از دلنوشته بپرهیزیم؟ یک:[/B] با کلمات سالاد درست نکنید! سعی کنید ساده و روان منظور خودتان را بیان کنید. زور نزنید با با چپاندن زورکی کلمه توی متن احساس و زیبایی خلق کنید. [B]دو:[/B] روایت کنید. ملموس و روشن از اتفاقات زندگی خودتان یا دیگران بگویید. به جایی اینکه بگویید فلان اتفاق خیلی تلخ و دردناک بود، فضا و رویدادها را توصیف کنید تا ما خودمان تلخی و دردناک بودن اتفاق را حس کنیم. سعی کنید از کلمات عینی بیشتر استفاده کنید. جزئینکاری کنید و در توصیف به حواس پنجگانه متوسل شوید. [B]چرا روایت و قصهگویی؟[/B] حتی اگر نمیخواهیم داستاننویس شویم و قصد ما نوشتن پروپوزال و جستار و مقاله است، بازهم بهتر است مهارت قصهگویی و روایت پردازی را بیاموزیم. این قصه و داستان است که ذهن آدمها را درگیر میکند و باعث میشود نوشتۀ ما در ذهن انها باقی بماند. قبلاً در مطلبی دربارۀ «مقالهنویسی در سایت» نوشته بودم: [HEADING=3]«داستان تمایز ایجاد می کند. با بیان یک قصۀ تازه، میتوانی تکراریترین پیامها را دوباره و دوباره به گوش مخاطب برسانی و مخاطب تو از این ماجرا راضی و خشنود باشد.[/HEADING] [HEADING=3]دربارۀ موضوع مقالهای که میخواهی بنویسی چه قصهای به ذهنت میرسد؟ یک خاطره؟ خلاصۀ فیلم یا داستانی که قبلاً خواندهای؟ یک ماجرای مشهور؟ یا یک حکایت قدیمی؟[/HEADING] [HEADING=3]با همان شروع کن. مو به مو برایمان توصیفش کن. ماجرا چه زمانی رخ داده؟ چه آدمهایی در چه مکانهایی قصه را ساختهاند؟[/HEADING] [HEADING=3]با یک قصۀ خوب ما را میخکوب مقالهات کن.»[/HEADING] [HEADING=1][B]با جزئیات بنویسید[/B][/HEADING] [IMG alt="جزئیات، جزئی نگری"]https://shahinkalantari.com/wp-content/uploads/shahin-kalantari-cartoon-17.jpg[/IMG] [B]ری برادبری[/B] میگوید: نویسندگی یعنی جزئینگری و توجه دقیق و موشکافانه به زندگی و اصلاً همین توجه به جزئیات و باریکبینی است که نویسنده را از بقیه متمایز میکند. وقتی صحبت از جزئیات میشود من همیشه به یاد صفحات ابتدایی رمان «مادام بوواری» [B]گوستاو فلوبر[/B] میفتم و توصیف کلاه [B]شارل[/B]: [HEADING=3]«…هنوز کلاهش روی زانوهایش بود. کلاهش ترکیبی از انواع کلاهها بود و از شبکلاه کرکی، شاپکا، شاپوِگرد، کپیِ پوست سمور و عرقچین نخی چیزی با خود داشت؛ خلاصه، از آن دست اشیاء ناقابلی بود که زشتی خاموششان به نحو عمیقی گویاست. بیضیشکل بود و سیمهایی درش به کار رفته بود که به آن برجستگی میبخشید. از سه لولِ گرد آغاز میشد، سپس لوزیهایی بهطور متناوب از مخمل و پوست خرگوش به چشم میخورد که نواری سرخ از هم جدایشان میکرد. بعد، کیسهمانندی بود که به یک چندضلعی با آستر مقوایی، پوشیده از قلابدوزیهایی با یراقهای پیچدرپیچ ختم میشد و در آنجا، صلیب کوچکی از نخ طلایی، که حکم منگوله را داشت، از رشتۀ بسیار باریک بلندی آویزان بود. کلاه، نو بود و لبهاش برق میزد.» (ترجمۀ مهستی بحرینی، نشر نیلوفر)[/HEADING] در کلاسهای حضوری این حرف را از زبان دانشجویانم زیاد میشنیدم: «اینهمه جزئیات واقعاً لازمه؟ من که از خوندن این جزئیات حوصلهم سر میره. نمیشه آدم سریع بره سر اصل مطلب؟» حرف این نیست که داستانمان را پر از جزئیات بیربط و اضافی کنیم؛ نکته اینجاست که برای تصویرسازی در ذهن مخاطب و ایحاد تاثیری ملموس چارهای جز جزئیپردازی نیست. یک تفاوت اصلی داستان با حکایت و خبر این است که داستان در پی بازآفرینی زندگی است نه صرفاً اشارهای سطحی به آن و دادن پندی اخلاقی. به توصیف زمان و مکان در جملۀ اول رمان «دایی جان ناپلئون» [B]ایرج پزشکزاد[/B] توجه کنید: [HEADING=3]«من یک روز گرم تابستان، دقیقاً یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم از بعد از ظهر، عاشق شدم…»[/HEADING] بنابراین حتی وقتی یادداشت روزانه مینویسید هم زمان و مکان را با جزئیات توصیف کنید و از حواس پنجگانۀ خودتان بهره بگیرید. هر چقدر عینیتر بنویسید نوشتههابتان جاندارتر خواهد بود. از افراط در جزئینگاری نترسید. بهرهگیری از حواس پنجگانه (بینایی، شنوایی، بساوایی، بویایی، چشایی) میتواند جلوۀ بکر و تازهای به نوشتههای شما بدهد. جالب اینجاست که جزئینگاری شما را وادار به افزایش دایره لغاتتان میکند. بعدها که خواستید داستانی بنویسید و منتشر کنید میتوانید در جزئینگاری اصولیتر پیش بروید و فقط جزئیاتی را حفظ کنید که به پیشبرد داستان کمک میکند. پس اگر واقعاً قصد داستاننویس شدن دارید، دست از کلیگویی بردارید و جزئینگاری کنید. [HEADING=1][B]بازیهای خلاقانه با زاویه دید[/B][/HEADING] [IMG alt="زاویه دید در نویسندگی"]https://shahinkalantari.com/wp-content/uploads/shahin-kalantari-cartoon-18.jpg[/IMG] در کتاب زیر و بم داستان در تعریف زاویه دید میخوانیم: مثال سادهای برای درک بهتر هر سه زاویه دید: [HEADING=3][B]اول شخص[/B]: من هر روز پانزده دقیقه مینویسم.[/HEADING] [HEADING=3][/HEADING] [HEADING=3][B]دوم شخص[/B]: تو از هر وقت اضافهای که گیر میآوری برای نوشتن استفاده میکنی.[/HEADING] [B]سوم شخص:[/B] او دیوانه نوشتن است و برای فرار از سروصداهای خانه، در پشتبام مینویسد. اما حرف ما دربارۀ جزئیات تخصصی مربوط به زاویه دید نیست، چرا که چنین کاری به بحثی مفصل نیاز دارد. اینجا صرفاً میخواهم به شما پیشنهاد کنم که در آزادنویسی روزانهتان از زاویهدیدهای مختلف بهره بگیرید. اغلب ما روزنوشتهایمان را با زاویه دید اول شخص مینویسیم؛ اما بیایید هرازگاهی دوم شخص و سوم شخص را هم امتحان کنیم. حتی میتوانید در یک نوشته چند زاویه دید را در کنار هم به کار ببرید. مثلاً طی روزهای آینده گزارش زندگی روزمرۀ خودتان را با زاویه دید سوم شخص بنویسید. مثلاً یادداشت امروز من میتواند اینطوری باشد: «شاهین از خواب بیدار شد. هنوز هوا تاریک بود. رفت نشست پشت میز کارش. چراغ مطالعه را روشن کرد.» این زاویه دید را میتوان نوعی زاویه دید بیرونی دانست؛ یعنی دیدن خودمان از بیرون. جالب اینجاست که برخی معتقدند نوشتن یادداشتهای روزانه با زاویه دید سوم شخص میتواند کمک کند تا خردمندانهتر فکر کنیم. چرا؟ چون نگاه بیرونی راه میدهد به دیدن تصویر بزرگتر و همین کمک میکند تا رفتار خودمان در ارتباط با محیط را با فاصله تماشا و بررسی کنیم. با این تمرین ممکن است به برخی از جنبههای زندگیتان پی ببرید که قبلاً از دیدتان پنهان بوده است. [HEADING=1][B]از نوشتن بنویسید[/B][/HEADING] [IMG alt="نوشتن از نوشتن"]https://shahinkalantari.com/wp-content/uploads/shahin-kalantari-cartoon-19.jpg[/IMG] قلم روی کاغذ گذاشتهاید و میخواهید چیزی بنویسید، اما حس میکنید مغزتان خشکیده، افکار پریشان در ذهنتان موج میزند اما هیچ چیز دندانگیری پیدا نمیکنید که ارزش نوشتن داشته باشد. خب، در چنین لحظاتی، نوشتن دربارۀ جریان نوشتن میتواند کار مناسبی باشد، حتی شاید اشتهای نوشتاری شما را تیزتر کند. نوشتن دربارۀ فرآیند نوشتن یا واکاوی انگیزههایی که برای نوشتن داریم یکی از راههایی است که میتواند دست شما را گرم نگه دارد. به جای اینکه زل بزنید به دیوار یا در موبایلتان پرسه بزنید تا سوژه پیدا کنید، بنویسید که دوست دارید چه ایدهای به ذهنتان برسد، یا چرا ایدههایی که دارید نمیپسندید، مشکل آنها چیست؟ هر وقت حس کردید ایدهای برای نوشتن ندارید، خودِ نوشتن را به ایدۀ نوشتن تبدیل کنید. مثلاً میتوانید داستان نویسندهای را بنویسید که دچار انسداد ذهنی شده و در به در دنبال ایده است. اگر هم در حال نوشتن یک کتاب مشخص هستید و هرازگاهی به بن بست میخورید میتوانید مثل [B]جان اشتیان بک[/B] عمل کنید: [HEADING=3]اشتاین بک هنگام نوشتن رمان شرق عدن، با نوشتن یادداشتهایی دربارۀ این خودش را سرذوق نگه میداشت. او در سمت چپ دفترش این یادداشتها را مینوشت و سمت راست دفتر را هم به نوشتن متن اصلی رمان اختصاص داده بودید. خود این یادداشتهای حاشیۀ کار بعدها کتاب مستقلی شدند با عنوان یادداشتهای روزانه شرق عدن. [/HEADING] [HEADING=3][/HEADING] [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
آموزش
آموزش نویسندگی
مطالب آموزش نویسندگی
✍25 نکته کاربردی درباره اصول نویسندگی ✍
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین