. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح آلیوم- پسر جنگ | هفائستوس

تالار نقد رمان و داستان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
940
امتیازها
308

  • #1
img_20210903_154342_706_rjie_rds9.jpg




نام رمان: آلیوم(پسر جنگ)
نام نویسنده: @هفائستوس
ژانر:فانتزی. هیجانی. ماجراجویی

خلاصه:اِریک میلر، پسری با لغزش‌هایی از جنون یک قربانی بود. مهم نیست قربانی چه کسی یا چه چیزی؛ شاید قربانی اون فرقه‌ی مخوف خورشید پرست یا شایدم اون فرمول باستانی!
راستش، اصلاً مهم نیست! مهم اینه اون درد کشید؛ زجر کشید و در عین معصومیت روحش رو فاسد کردند.
اون فقط یک پسر بچه عادی بود ولی هیولا شد. دنیای اون جز تاریکی محض چیزی نبوده و هل داده شده به جلو، تنها در مسیر زندگیش قدم برمی‌داشت.
و اِریک تنها توانست لبخند بزند؛ لبخندهایی که هیچ فردی قدرت درک آن‌ها رو نداشته و ندارد. لبخندهایی از جنس دیوانگی...
لینک اثر:


منتقد: @Nil@85
تاریخ تحویل: ۳۱ تیر ۱۴۰۱
مهلت اتمام: ۱۰ مرداد ۱۴۰۱
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
راه‌حل
نقد و تعیین سطح رمان پسر جنگ

گاهی وقتا به عنوان یه منتقد آماتور، به آثاری برمی‌خورم که نوشتن در موردشون برام چالش برانگیز میشه؛ از طرفی موضوع و طرح اثر و تخیل و تفکری که پشت اون وجود داره، حیرت زده‌م می‌کنه و باعث میشه نویسنده رو تحسین کنم و از طرف دیگه ایرادات فاحش نگارشی و املایی سرخورده‌م میکنن و نمی‌تونم این تناقضات رو هضم کنم. رمان پسر جنگ یکی از این آثاره که علاوه بر نقاط قوتی که از لحاظ داستانی داره، مشکلات نگارشیش باعث شدن از قدرتش کم بشه. شاید در نگاه اول به نظر برسه با یه اثر خیلی قوی رو به روییم؛ ولی اگه دقت کنیم متوجه میشیم در پس ظاهر زیبای داستان، چیزایی هم وجود دارن که به این زیبایی خدشه‌ی جدی وارد کردن و البته برای اثبات این موضوع نیازه که رمان بررسی بشه و برای این کار، بهتره اول شروعش رو بررسی کنم...

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
115
نوشته‌ها
1,626
راه‌حل‌ها
57
پسندها
13,739
امتیازها
650

  • #2
نقد و تعیین سطح رمان پسر جنگ

گاهی وقتا به عنوان یه منتقد آماتور، به آثاری برمی‌خورم که نوشتن در موردشون برام چالش برانگیز میشه؛ از طرفی موضوع و طرح اثر و تخیل و تفکری که پشت اون وجود داره، حیرت زده‌م می‌کنه و باعث میشه نویسنده رو تحسین کنم و از طرف دیگه ایرادات فاحش نگارشی و املایی سرخورده‌م میکنن و نمی‌تونم این تناقضات رو هضم کنم. رمان پسر جنگ یکی از این آثاره که علاوه بر نقاط قوتی که از لحاظ داستانی داره، مشکلات نگارشیش باعث شدن از قدرتش کم بشه. شاید در نگاه اول به نظر برسه با یه اثر خیلی قوی رو به روییم؛ ولی اگه دقت کنیم متوجه میشیم در پس ظاهر زیبای داستان، چیزایی هم وجود دارن که به این زیبایی خدشه‌ی جدی وارد کردن و البته برای اثبات این موضوع نیازه که رمان بررسی بشه و برای این کار، بهتره اول شروعش رو بررسی کنم:
بنظر من سه دسته آدم زمان تشیع جنازه داریم.
یک: اون‌هایی که بخاطرِ غم از دست دادن عزیزشون گریه می‌کنند.
دو: اون‌هایی که ناراحتند؛ ولی در اون حد نیست که اشکشون در بیاد.
سه: اون‌هایی که اصلا گریه نمی‌کنند و ناراحت نیستند؛ ولی بخاطره رعایت ادب هم که شده سکوت می‌کنند.
خب، بزارین یه چیزی بهتون بگم! من خالق دسته چهارم شدم؛ اون‌هایی که موقع تشیع جنازه می‌خندند!
شاید کلمه "اون‌هایی" زیاد به واقعیت نزدیک نباشه؛ بهتره بگم فقط خودم...

همون‌طور که قبلاً بارها گفتم بهترین نحوه‌ی شروع یه داستان یا رمان شروعیه که باعث ایجاد سوال در ذهن مخاطب بشه و وقتی خواننده اون رو می‌خونه کنجکاو بشه، با خوندن اولین جمله از خودش بپرسه چرا و یا سوال کنه بعدش قراره چی بشه؟ بعد از اون تا آخر به خوندن ادامه بده، بعضی نویسنده‌ها داستانشون رو طوفانی شروع می‌کنن و این شروع طوفانی می‌تونه با یه درگیری آغاز بشه و بعضی آروم؛ اما این آرامش می‌تونه آرامش قبل از طوفان باشه. می‌تونه هم هیچ کدوم از این دو تا که گفتم نباشه و همون‌طور که آروم شروع میشه به آرومی هم ادامه پیدا کنه و تموم بشه. شروع رمان پسر جنگ از دسته‌ی دومه؛ راوی به ما در مورد کسانی که توی مراسم تشییع جنازه شرکت می‌کنن میگه و بعد در مورد خودش و این روایت، به تعریف ماجرایی کشیده میشه که توی مراسم خاکسپاری اتفاق میفته و نهایتاً به دعوا بین فامیل راوی منجر میشه. من می‌تونم اعتراف کنم شروع رمان، عالیه و البته توی رمانای ایرانی، متفاوته و کمتر به چشمم خورده؛ ولی بین رمانای خارجی، این نحوه‌ی شروع رو کم ندیدم. در هر صورت به عنوان آغاز یه رمان خوبه؛ هر چند ایراداتی داره که باید در موردشون صحبت بشه؛ محرزترینش املای کلمات و شیوه نوشتن اصطلاحاته: اگه دقت کنیم می‌بینیم نویسنده کلمات زیادی رو به اشتباه نوشته در حالی که از دوستمون با همچین ایده‌ای و داشتن این همه اطلاعات بیشتر از اینا انتظار میره و این باعث میشه سوال پیش بیاد که چطور ممکنه نویسنده‌ای که برای نوشتن رمانش مطالعه و تحقیق زیادی داشته در نگارش درست کلمات مشکل داشته باشه! این رو نمیشه انکار کرد که نویسنده‌ها، مخصوصاً مبتدی‌ها، بعضی جاها مرتکب اشتباهات تایپی و املایی میشن و اثرشون ایردات نگارشی زیادی داره؛ ولی نه دیگه اینقدر! وقتی کسی میگه دو سال وقت صرف نوشتن رمانش کرده با این حرفش مشخص میکنه روی کاری که انجام داده خیلی حساسه؛ پس این حساسیت باید منجر به درست نوشتن کلمات هم بشه. زیبایی یه متن فقط از طریق توصیفات جذاب و استفاده کردن از آرایه‌ها به دست نمیاد؛ بلکه نحوه‌ی درست نوشتن واژه‌ها و چیدن صحیحشون در کنار هم و استفاده از افعال درست هم مهمه. چیزی که من توی متن رمان دوستمون خیلی زیاد باهاش مواجه شدم همون‌طور که قبلاً اشاره کردم اشکالات عدیده‌ی نگارشی و املایی بود:
تنگ هراسی: تنگنا هراسی یا کلاستروفوبیا ( بیماری ترس از گیر کردن در مکان‌های بسته و تنگ و شلوغ، اسم‌ها و اصطلاحات رو نویسنده وقتی تحقیق کرده باید درست بنویسه ممکنه یه جایی خواننده‌ای مچش رو بگیره)
تشیع: تشییع
بخاطره: به خاطر
بزارین: بذارین
کاره: کار
حاظرم: حاضرم
میوردم: می‌آوردم
مطمعنم: مطمئنم
آسمان: آسمون
ایده عالش: ایده‌آلش
بقل: بغل
گیلیمشون: گلیمشون
دقیقه: دقیقاً
شیشیه: شیه شیه( تلفظ درست چینی این کلمه)
توی عکس یه پسر نوجوان حدودا 22 ساله بود: ۲۲ ساله که دیگه نوجوون به حساب نمیاد!
وُلا فخر: ووالا فِغِغ، تلفظ درست کلمه Frere به زبون فرانسه: فغغ فرانسویا حرف « ر» رو‌ غ و گاهی وقتا خ تلفظ می‌کنن و voila اینطور تلفظ میشه: ووالا( vwa la)
وقته به پله اخر رسیدم: وقتی به پله آخر رسیدم( وقته اشتباهه)
اصتلاح: اصطلاح
لـ*ـب های ریزش: لب‌های باریکش( صفتی که نویسنده برای لب به کار برده درست نیست ما هیچ وقت نمیگیم لب کسی ریزه)
چرا الکس این دعوا رو به وجود آورد چه فکری به ذهنش رسیده بود؟ یعنی می‌تونست دامنه دعوا تا اون حد گسترده میشه؟ اگه این اتفاق نمی‌افتاد چی؟( اینجا به جای کلمه می‌تونست باید نوشته می‌شد می‌دونست)
برین زد کارتون: برین( برید) رد کارتون( زد اشتباهه)
دیتروید: دیترویت( کسی که تحقیق می‌کنه باید اسامی مکان‌ها رو درست بنویسه)
10:30 دقیقه صبح بود: ۱۰:۳۰ صبح بود( دیگه استفاده از دقیقه لازم نیست)
و به هم ریختگی زمانی با استفاده از افعال اشتباه:
زمان حال و گذشته قاطی شده:
تایمرش رو روی دو دقیقه تنظیم میکنم و منتظر میمونم.
چشمم میوفته به پدر. به تلوزیون خیره شده. با دقتی عجیب اخبار رو گوش میکرد همیشه برام سوال بوده مردم چرا اخبار گوش میکنن:
وقتی زمان: غالب رمان، گذشته‌ست پس معنی نداره یه جاهایی مثل اون قسمت بالایی از فعل‌های زمان حال استفاده بشه. ضعف رمان در این مورد آزاردهنده‌ست و مخاطب رو واقعاً اذیت می‌کنه.
حالا که در مورد یه سری از ضعف‌های کار گفتم اجازه بدین یه نقطه قوتش رو هم بگم و اون فضا سازیه:
که خیلی مورد مهمیه، چون به باور پذیر بودن رمان و ارتباط برقرار کردن مخاطب با اون کمک زیادی می‌کنه.‌ فضای داستانی با استفاده از نوع گفت‌وگو، نحوه لباس پوشیدن و غذا خوردن، استفاده از اسامی و مکان‌های مناسب با همون فضای مورد نظر ایجاد میشه. یعنی اگه ماجرای مد نظر ما توی یه کشور، شهر یا سرزمین خاصی قراره اتفاق بیفته به اولین چیزی که باید توجه کرد فرهنگ اون مکانه که مجموعه‌ای از ارزشها و هنجارهای اجتماعی، دانش، سنت‌ها و آداب و رسوم، هنرها، قوانین، توانایی‌ها و عادات افراد یه جامعه‌ست؛ اما برای کسی که می‌خواد از کشور دیگه‌ای بنویسه اون هم در حالی که سرزمین مورد نظرش رو ندیده ایجاد یه فضای باور پذیر کار خیلی سختیه و هر قدر هم در موردش مطالعه داشته باشه نمی‌تونه اون فضایی رو که درک نکرده، کاملاً طبیعی ایجاد کنه و بازم یه چیزایی کم داره؛ با این حال نویسنده‌ی رمان پیش رو، به نحو عجیبی تونسته به فضا سازی مطلوب برسه به طوری که وقتی رمان رو می‌خونی حس می‌کنی یه نویسنده‌ی آمریکایی اون رو‌ نوشته و نه یه ایرانی که هرگز کشور مورد نظر رو ندیده، هر چند چیزایی هم هستن که این فضاسازی رو‌ مخدوش می‌کنن مثلاً:

اوایل رمان که رینا خبر سقوط اریک رو از تلویزیون میشنوه توی مونولوگهاش میگه:
دوازده ساله... هم سن بودیم.
سقوط کرده بود؟ چه احمقی

ولی بعدش از دبیرستان اسم میبره:
سه ماهی میشد به دبیرستان گریین آیس اومده بودم. دبیرستانی که جزو ده دبیرستان برتر شهرمون بود.
در حالی که توی مدارس آمریکایی سن دوازده سالگی سنی نیست که بچه‌ها به دبیرستان برن، برای اثبات حرفم این جدول رو از یه سایت آموزش زبان و مهاجرت گرفتم:
3-5 پیش‌دبستانی ( غیر اجباری) مهدکودک
5-6 پیش‌دبستانی ( اجباری) مهدکودک
7 کلاس اول دبستان
8 کلاس دوم دبستان
9 کلاس سوم دبستان
10 کلاس چهارم دبستان
11 کلاس پنجم دبستان
12 کلاس ششم دبستان
13 کلاس هفتم ( راهنمایی پیش‌متوسطه)
14 کلاس هشتم ( راهنمایی پیش‌متوسطه)
15 کلاس نهم سال اولی ( دبیرستان متوسطه)
16 کلاس دهم سال دومی ( دبیرستان متوسطه)
17 کلاس یازدهم سال سومی ( دبیرستان متوسطه)
۱۸ کلاس دوازدهم سال آخری ( متوسطه)
مورد مهم بعدی که بهش پرداخته میشه توصیفاته:
توصیف توی داستان نویسی یه عبارت کلیه که از شخصیت پردازی، توصیف زمان، صحنه و ... تشکیل میشه. در نتیجه برای بررسی چگونگی توصیفات در رمان پسر جنگ باید به مواردی که گفته شد توجه کرد؛ اما برای اینکه شخصیت پردازی در اثر رو نقد کنم قبلش میخوام تعریفی ازش داشته باشم: اشخاص خلق شده در داستان یا رمان توسط نویسنده رو میگن شخصیت و وقتی یه سری ویژگی‌ها و عادت‌های
رفتاری و بعضی خصوصیات ظاهری بهشون داده میشه شخصیت پردازی صورت میگیره:
یه پسر هیکلی قد بلند با ته ریش و هودی سیاه کلاه دار که کلاهش رو روی سرش کشیده بود و یه نخ سیگار ویرجینیا اسلیمز میون دندون هاش بود و بجای اینکه سیگار رو بکشه بنظرم داشت میجوییدش. زیر چشماش سیاه بود و دماغش انحنای بدی داشت و اینقدر شکسته بود که نفس کشیدن رو براش سخت میکرد برای همین همیشه با ریه های داغونش و با صدای خس خس از دهن نفس میکشید
اره دیگه. ازین تیپ مدل هایی که از صد متری داد میزد من خلافکارم.

و توانایی خالق یه اثر باید در این مورد به حدی باشه که حتی اگه مخلوقات دنیای داستانی عجیب و غریب و غیر عادی باشن و حرکات عجیبی ازشون سر بزنه، مخاطب اون ها رو بپذیره و باورشون کنه، درست همون کاری که دوست نویسنده‌ی خودمون با شخصیت‌های متعدد داستانش انجام داده. در واقع توی رمان پسر جنگ، شخصیتی که بهش کم پرداخته شده باشه ظاهراً نداریم و نویسنده به هر کدوم توجهی رو که نیاز بوده داشته و همین باعث شده خواننده بتونه بیشتر با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کنه که نقطه قوت بزرگ دیگه ای برای اثره:
خیلی ناگهانی اتفاق افتاد؛ پدرم هیکلش از از ویکتور خیلی گنده‌تر بود. البته قد و قواره ویکتور هم کلا تو رده پایینا قرار می‌گرفت. پدر دستش را بالا برد و محکم ویکتور را هل داد.
ویکتور افتاد روی جاناتان و جاناتان روی عمو سی جی و این افتادن مثل دومینوی انسانی همینطور ادامه پیدا کرد.
ویکتور فریاد کشید و سعی کرد بلند شود. ولی جاناتان دست‌هایش رو دورش حلقه کرد و سعی کرد مانع دعوایی بیشتر بشه! ویکتور عین دیوانه‌ها داد و جنجال می‌کرد و به اطرافش مشت می‌زد؛ آب دهانش موقع فریاد زدن بیرون می‌ریخت و مویرگ‌های چشم‌هاش بیرون زده بود. یکی از همین مشت‌ها هم خورد تو دهن عمو سی جی!
دندون‌های عمو مصنوعی بود برای همین از دهنش بیرون افتاد روی آسفالت قبرستان سنت کلر. دهن عمو مثل اینکه چیز خیلی ترشی خورده باشه جمع و پر از چروک شد. عمو هم مشت زد به گونه زیر چشم چپ ویکتور.
و بعدش هم جنگی به پا شد که بیا و ببین
!
و این رو هم باید اضافه کنم: چیزی که می‌تونه روی شخصیت پردازی رمان اثرگذار باشه گفت و گوئه: که یه سری ویژگی‌ها داره: حرفا و اطلاعاتی که نویسنده، خودش نمی‌تونه مستقیم با خواننده در میون بذاره به مخاطب منتقل می‌کنه درست همون کاری که توی رمان پسر جنگ انجام شده:
هوی نمی‌شنوی؟ یا خودت رو زدی به نشنیدن؟ فک کنم موقعی که ونسا رو می‌کشتن و اون جیغ می‌زد هم نشنیده گرفتی!
و از طریق نوع صحبت کردن یه شخصیت داستانی، میشه خونسردی، نگرانی، ترس، افسردگی، شادی و خیلی از احساسات دیگه‌ش رو به خواننده انتقال داد که این رو هم توی گفت و گوهای نوشته شده در رمان دوستمون میشه حس کرد یا حتی مواردی مثل خلاف بودن، بی سوادی، با سوادی، عامی بودن یه شخصیت از طریق حرف زدنش مشخص میشه که در این مورد هم کارش خوب بوده.
دومین موردی که برای بررسی توصیفات بهش می‌پردازم توصیف صحنه‌‌ست: که تأثیر زیادی روی فضاسازی داره و زمان و‌ مکانیه که عمل داستانی در اون اتفاق میفته و صد البته توی هر داستانی هم متفاوته و برای این که خواننده بتونه باورش کنه حتی اگه خیالی باشه هم باید طبیعی به تصویر کشیده بشه. در واقع صحنه باید محلی برای زندگی شخصیت‌ها و اتفاقات رخ داده در داستان باشه که توی رمان پسر جنگ همین‌طوره و اون حال و هوا و فضای خاصی که با موضوع داستان ارتباط داره هم به خوبی ایجاد شده و میشه به خوبی حسش کرد، فضای تیره و فقر زده با افرادی که توی زندگیشون با مصائبی مواجه میشن که باعث تغییر سرنوشتشون میشه و محیطی که روی رفتار شخصیت‌ها و حوادثی که اتفاق میفته به شدت تاثیر گذاره نشون میده نویسنده کارش رو در این بخش درست انجام داده و با توجه به صحنه و فضای ایجاد شده در داستان میشه متوجه شد که لحن رمان: چون به صورت محاوره نوشته شده صمیمانه‌ست هر چند یه موضوع جدی و اجتماعی رو در خودش داره؛ ولی با وجودی که ما با یه نثر: محاوره‌ای مواجه هستیم:
چشمم میوفته به پدر. به تلوزیون خیره شده. با دقتی عجیب اخبار رو گوش میکرد همیشه برام سوال بوده مردم چرا اخبار گوش میکنن
در قسمت‌هایی از اثر می‌بینیم که به نوشتاری تبدیل میشه:
ویکتور فریاد کشید و سعی کرد بلند شود.
و این به هم ریختگی در نثر یه امتیاز منفی دیگه به حساب میاد.
اما برسیم به زاویه دید: که اول شخص مفرده و تغییری که حین روایت انجام میشه توی آخرین پارتهای نوشته شده ایجاد میشه، اونجا زاویه دید به دانای کل مطلق تبدیل شده که فعلا تا پایان رمان با این کار نداریم و با زاویه دید غالب کار داریم. داستان از نگاه سه تا شخصیت متفاوت روایت میشه و خب میشه گفت خوب پیش رفته، هر چند گفته میشه این نوع زاویه دید( اول شخص مفرد) یه عیب داره و اون اینه که چون راوی، دیدش محدوده و فقط حرفا و افکار خودش و اون چیزایی رو که می‌بینه روایت می‌کنه و امکان داره یه طرفه به قضاوت بشینه پس خیلی قابل اعتماد نیست و مخاطب ممکنه بعضی حرفاش رو باور نکنه. با این حال نویسنده تونسته تا حدودی این عدم اعتماد رو کم کنه و خواننده رو تا حد زیادی به همدردی با راوی‌های داستان وادار کنه. بنابراین از این نظر هم کارش خوب بوده؛ اما در مورد ژانر: اثر که نوشته شده فانتزی، هیجانی، ماجراجویی، فکر می‌کنم هنوز قضاوت در موردش زوده و تا پایان رمان باید صبر کرد؛ ولی فکر نمی‌کنم اشکال داشته باشه که سه ژانری رو که دوست نویسنده‌مون انتخاب کرده تعریف کنم: داستان فانتزی، تخیلی‌ترین گونه‌ی داستان نویسیه. در این ژانر ما با دنیاهایی خیالی، موجوداتی خیالی و اتفاقات حیرت انگیزی مواجه میشیم که در دنیای واقعی غیر ممکنه( مثل جادو کردن، پرواز آدم‌ها، حرف زدن حیوانات و ...) به عنوان مثال کتاب ارباب حلقه ها نوشته‌ی تالکین بهترین نوع از داستان‌های فانتزیه یا هری‌پاتر یا آلیس در سرزمین عجایب
ژانر هیجانی: یه ژانر برای داستان، رمان، فیلم و سریاله که عناصر اصلیش تعلیق، کشش و هیجان هستن و زیر رده‌ی ژانرهای راز آلود و جنایی به حساب میاد و یه شباهتی هم با ژانر ترسناک داره مثل رمان سکوت بره‌ها توماس هریس، سی و نه پله جان بوکان، به خونسردی ترومن کاپوتی، رقصنده بادها آیریس جنسن و...
اما ماجراجویی یه ژانر داستانیه که معمولاً شخصیت‌ها رو با خطر مواجه می‌کنه و به مخاطب احساس هیجان میده. در واقع رشته‌ای از حوادث رو روایت می‌کنه که با خطر همراه هستن و هر لحظه امکان کشته یا زندونی شدن شخصیت‌ها وجود داره. میشه در این ژانر رمان دن کیشوت و بیست هزار فرسنگ زیر دریا و دور دنیا در هشتاد روز مثال زد.
یه چیز دیگه ای که باید در مورد اثر دوستمون بگم اینه که یه جاهایی مثل قسمت‌های مربوط به رینا به سمت گزارشی شدن رفته و احساسات لازم رو نداره. یعنی فقط داره اتفاقات معمولی رو تعریف می‌کنه که باعث میشه خواننده احساس کسالت کنه. در حالی‌که رینا شخصیتیه با دقت بالا و همین باعث میشه ازش توقع داشته باشیم چیزای جذابتری برامون تعریف کنه.
و یه قسمتی هم هست که وقتی می‌خونیمش احساس می‌کنیم داستان توی اون بخش به شکل محسوسی قطع یا حذف شده:
محافظ مترجم اومد جلو و یدونه از کپسول هارو از پلاستیک دراورد و داد دست مرد چینی.
مرد دو طرف کپسور رو گرفت و اروم پیچوند و بازش کرد و پودر های سیاه رنگ رو ریخت کف دستش. دماغش رو نزدیک پودر کرد و چند بار سوراخ دماغ های بزرگش تکون خوردن.
لبخندی روی لـ*ـب های ریزش نشست و با
صدای بلند چیز های نامفهومی گفت( منظورم بین این دو قسمته)
سه تا!؟ قرار بود هر فروشنده یکی بگیره!
خواستم اعتراض کنم که فرد با کفشش نامحسوس ضربه ای بهم زد.
خفه شدم و زیپ کیفم رو باز کردم. یدونه از جعبه هارو دراوردم و همراه دو تا جعبه فرد گذاشتم رو میز

یه جایی هم شخصیت رمان میگه:
قبل رفتن از خونه یکم باهاش بد رفتار کرده بودم میخواستم از دلش دربیارم: در حالی که ما قبلش و موقع بیرون رفتنش از خونه نخوندیم رفتار بدی با برادرش داشته باشه.
حرف آخر: این‌که خیلی از موارد مثل اسم، پایان، ژانر، خلاصه و... نقد نشدن چون رمان هنوز تموم نشده و نقد درستشون فقط با تموم شدن اثر امکان پذیره پس باید تا اون موقع صبر کنیم. داستانهای زیادی بودن که ایده و طرحشون عالی بوده؛ ولی به خاطر متن پر ایراد بهشون توجهی نشده برای همین به نویسنده توصیه می‌کنم روی متن خیلی کار کنه: املای صحیح کلمات، استفاده از فعل‌های درست، نوشتن اصطلاحات، مکان‌ها و اسامی به شکل درستشون خیلی مهم هستن و نباید دست کم گرفته بشن؛ چون باعث میشه نتیجه‌ی کارش چندان قوی نباشه و مخاطب موقع خوندنش به شدت اذیت بشه.
در هر صورت من تصمیم گرفتم به اثر دوستمون سطح نقره‌ای بدم اون هم به خاطر داستان پردازی خوبش، شاید تا آخر رمانش ایراداتش رو بر طرف کنه و سطح بالاتری
دریافت کنه.

سطح نقره‌ای

@مدیر نقد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
940
امتیازها
308

  • #3
نقد و تعیین سطح رمان پسر جنگ

گاهی وقتا به عنوان یه منتقد آماتور، به آثاری برمی‌خورم که نوشتن در موردشون برام چالش برانگیز میشه؛ از طرفی موضوع و طرح اثر و تخیل و تفکری که پشت اون وجود داره، حیرت زده‌م می‌کنه و باعث میشه نویسنده رو تحسین کنم و از طرف دیگه ایرادات فاحش نگارشی و املایی سرخورده‌م میکنن و نمی‌تونم این تناقضات رو هضم کنم. رمان پسر جنگ یکی از این آثاره که علاوه بر نقاط قوتی که از لحاظ داستانی داره، مشکلات نگارشیش باعث شدن از قدرتش کم بشه. شاید در نگاه اول به نظر برسه با یه اثر خیلی قوی رو به روییم؛ ولی اگه دقت کنیم متوجه میشیم در پس ظاهر زیبای داستان، چیزایی هم وجود دارن که به این زیبایی خدشه‌ی جدی وارد کردن و البته برای اثبات این موضوع نیازه که رمان بررسی بشه و برای این کار، بهتره اول شروعش رو بررسی کنم:
بنظر من سه دسته آدم زمان تشیع جنازه داریم.
یک: اون‌هایی که بخاطرِ غم از دست دادن عزیزشون گریه می‌کنند.
دو: اون‌هایی که ناراحتند؛ ولی در اون حد نیست که اشکشون در بیاد.
سه: اون‌هایی که اصلا گریه نمی‌کنند و ناراحت نیستند؛ ولی بخاطره رعایت ادب هم که شده سکوت می‌کنند.
خب، بزارین یه چیزی بهتون بگم! من خالق دسته چهارم شدم؛ اون‌هایی که موقع تشیع جنازه می‌خندند!
شاید کلمه "اون‌هایی" زیاد به واقعیت نزدیک نباشه؛ بهتره بگم فقط خودم...

همون‌طور که قبلاً بارها گفتم بهترین نحوه‌ی شروع یه داستان یا رمان شروعیه که باعث ایجاد سوال در ذهن مخاطب بشه و وقتی خواننده اون رو می‌خونه کنجکاو بشه، با خوندن اولین جمله از خودش بپرسه چرا و یا سوال کنه بعدش قراره چی بشه؟ بعد از اون تا آخر به خوندن ادامه بده، بعضی نویسنده‌ها داستانشون رو طوفانی شروع می‌کنن و این شروع طوفانی می‌تونه با یه درگیری آغاز بشه و بعضی آروم؛ اما این آرامش می‌تونه آرامش قبل از طوفان باشه. می‌تونه هم هیچ کدوم از این دو تا که گفتم نباشه و همون‌طور که آروم شروع میشه به آرومی هم ادامه پیدا کنه و تموم بشه. شروع رمان پسر جنگ از دسته‌ی دومه؛ راوی به ما در مورد کسانی که توی مراسم تشییع جنازه شرکت می‌کنن میگه و بعد در مورد خودش و این روایت، به تعریف ماجرایی کشیده میشه که توی مراسم خاکسپاری اتفاق میفته و نهایتاً به دعوا بین فامیل راوی منجر میشه. من می‌تونم اعتراف کنم شروع رمان، عالیه و البته توی رمانای ایرانی، متفاوته و کمتر به چشمم خورده؛ ولی بین رمانای خارجی، این نحوه‌ی شروع رو کم ندیدم. در هر صورت به عنوان آغاز یه رمان خوبه؛ هر چند ایراداتی داره که باید در موردشون صحبت بشه؛ محرزترینش املای کلمات و شیوه نوشتن اصطلاحاته: اگه دقت کنیم می‌بینیم نویسنده کلمات زیادی رو به اشتباه نوشته در حالی که از دوستمون با همچین ایده‌ای و داشتن این همه اطلاعات بیشتر از اینا انتظار میره و این باعث میشه سوال پیش بیاد که چطور ممکنه نویسنده‌ای که برای نوشتن رمانش مطالعه و تحقیق زیادی داشته در نگارش درست کلمات مشکل داشته باشه! این رو نمیشه انکار کرد که نویسنده‌ها، مخصوصاً مبتدی‌ها، بعضی جاها مرتکب اشتباهات تایپی و املایی میشن و اثرشون ایردات نگارشی زیادی داره؛ ولی نه دیگه اینقدر! وقتی کسی میگه دو سال وقت صرف نوشتن رمانش کرده با این حرفش مشخص میکنه روی کاری که انجام داده خیلی حساسه؛ پس این حساسیت باید منجر به درست نوشتن کلمات هم بشه. زیبایی یه متن فقط از طریق توصیفات جذاب و استفاده کردن از آرایه‌ها به دست نمیاد؛ بلکه نحوه‌ی درست نوشتن واژه‌ها و چیدن صحیحشون در کنار هم و استفاده از افعال درست هم مهمه. چیزی که من توی متن رمان دوستمون خیلی زیاد باهاش مواجه شدم همون‌طور که قبلاً اشاره کردم اشکالات عدیده‌ی نگارشی و املایی بود:
تنگ هراسی: تنگنا هراسی یا کلاستروفوبیا ( بیماری ترس از گیر کردن در مکان‌های بسته و تنگ و شلوغ، اسم‌ها و اصطلاحات رو نویسنده وقتی تحقیق کرده باید درست بنویسه ممکنه یه جایی خواننده‌ای مچش رو بگیره)
تشیع: تشییع
بخاطره: به خاطر
بزارین: بذارین
کاره: کار
حاظرم: حاضرم
میوردم: می‌آوردم
مطمعنم: مطمئنم
آسمان: آسمون
ایده عالش: ایده‌آلش
بقل: بغل
گیلیمشون: گلیمشون
دقیقه: دقیقاً
شیشیه: شیه شیه( تلفظ درست چینی این کلمه)
توی عکس یه پسر نوجوان حدودا 22 ساله بود: ۲۲ ساله که دیگه نوجوون به حساب نمیاد!
وُلا فخر: ووالا فِغِغ، تلفظ درست کلمه Frere به زبون فرانسه: فغغ فرانسویا حرف « ر» رو‌ غ و گاهی وقتا خ تلفظ می‌کنن و voila اینطور تلفظ میشه: ووالا( vwa la)
وقته به پله اخر رسیدم: وقتی به پله آخر رسیدم( وقته اشتباهه)
اصتلاح: اصطلاح
لـ*ـب های ریزش: لـ*ـب‌های باریکش( صفتی که نویسنده برای لـ*ـب به کار برده درست نیست ما هیچ وقت نمیگیم لـ*ـب کسی ریزه)
چرا الکس این دعوا رو به وجود آورد چه فکری به ذهنش رسیده بود؟ یعنی می‌تونست دامنه دعوا تا اون حد گسترده میشه؟ اگه این اتفاق نمی‌افتاد چی؟( اینجا به جای کلمه می‌تونست باید نوشته می‌شد می‌دونست)
برین زد کارتون: برین( برید) رد کارتون( زد اشتباهه)
دیتروید: دیترویت( کسی که تحقیق می‌کنه باید اسامی مکان‌ها رو درست بنویسه)
10:30 دقیقه صبح بود: ۱۰:۳۰ صبح بود( دیگه استفاده از دقیقه لازم نیست)
و به هم ریختگی زمانی با استفاده از افعال اشتباه:
زمان حال و گذشته قاطی شده:
تایمرش رو روی دو دقیقه تنظیم میکنم و منتظر میمونم.
چشمم میوفته به پدر. به تلوزیون خیره شده. با دقتی عجیب اخبار رو گوش میکرد همیشه برام سوال بوده مردم چرا اخبار گوش میکنن:
وقتی زمان: غالب رمان، گذشته‌ست پس معنی نداره یه جاهایی مثل اون قسمت بالایی از فعل‌های زمان حال استفاده بشه. ضعف رمان در این مورد آزاردهنده‌ست و مخاطب رو واقعاً اذیت می‌کنه.
حالا که در مورد یه سری از ضعف‌های کار گفتم اجازه بدین یه نقطه قوتش رو هم بگم و اون فضا سازیه:
که خیلی مورد مهمیه، چون به باور پذیر بودن رمان و ارتباط برقرار کردن مخاطب با اون کمک زیادی می‌کنه.‌ فضای داستانی با استفاده از نوع گفت‌وگو، نحوه لباس پوشیدن و غذا خوردن، استفاده از اسامی و مکان‌های مناسب با همون فضای مورد نظر ایجاد میشه. یعنی اگه ماجرای مد نظر ما توی یه کشور، شهر یا سرزمین خاصی قراره اتفاق بیفته به اولین چیزی که باید توجه کرد فرهنگ اون مکانه که مجموعه‌ای از ارزشها و هنجارهای اجتماعی، دانش، سنت‌ها و آداب و رسوم، هنرها، قوانین، توانایی‌ها و عادات افراد یه جامعه‌ست؛ اما برای کسی که می‌خواد از کشور دیگه‌ای بنویسه اون هم در حالی که سرزمین مورد نظرش رو ندیده ایجاد یه فضای باور پذیر کار خیلی سختیه و هر قدر هم در موردش مطالعه داشته باشه نمی‌تونه اون فضایی رو که درک نکرده، کاملاً طبیعی ایجاد کنه و بازم یه چیزایی کم داره؛ با این حال نویسنده‌ی رمان پیش رو، به نحو عجیبی تونسته به فضا سازی مطلوب برسه به طوری که وقتی رمان رو می‌خونی حس می‌کنی یه نویسنده‌ی آمریکایی اون رو‌ نوشته و نه یه ایرانی که هرگز کشور مورد نظر رو ندیده، هر چند چیزایی هم هستن که این فضاسازی رو‌ مخدوش می‌کنن مثلاً:

اوایل رمان که رینا خبر سقوط اریک رو از تلویزیون میشنوه توی مونولوگهاش میگه:
دوازده ساله... هم سن بودیم.
سقوط کرده بود؟ چه احمقی

ولی بعدش از دبیرستان اسم میبره:
سه ماهی میشد به دبیرستان گریین آیس اومده بودم. دبیرستانی که جزو ده دبیرستان برتر شهرمون بود.
در حالی که توی مدارس آمریکایی سن دوازده سالگی سنی نیست که بچه‌ها به دبیرستان برن، برای اثبات حرفم این جدول رو از یه سایت آموزش زبان و مهاجرت گرفتم:
3-5 پیش‌دبستانی ( غیر اجباری) مهدکودک
5-6 پیش‌دبستانی ( اجباری) مهدکودک
7 کلاس اول دبستان
8 کلاس دوم دبستان
10 کلاس چهارم دبستان
11 کلاس پنجم دبستان
12 کلاس ششم دبستان
13 کلاس هفتم ( راهنمایی پیش‌متوسطه)
14 کلاس هشتم ( راهنمایی پیش‌متوسطه)
15 کلاس نهم سال اولی ( دبیرستان متوسطه)
16 کلاس دهم سال دومی ( دبیرستان متوسطه)
17 کلاس یازدهم سال سومی ( دبیرستان متوسطه)
۱۸ کلاس دوازدهم سال آخری ( متوسطه)
مورد مهم بعدی که بهش پرداخته میشه توصیفاته:
توصیف توی داستان نویسی یه عبارت کلیه که از شخصیت پردازی، توصیف زمان، صحنه و ... تشکیل میشه. در نتیجه برای بررسی چگونگی توصیفات در رمان پسر جنگ باید به مواردی که گفته شد توجه کرد؛ اما برای اینکه شخصیت پردازی در اثر رو نقد کنم قبلش میخوام تعریفی ازش داشته باشم: اشخاص خلق شده در داستان یا رمان توسط نویسنده رو میگن شخصیت و وقتی یه سری ویژگی‌ها و عادت‌های
رفتاری و بعضی خصوصیات ظاهری بهشون داده میشه شخصیت پردازی صورت میگیره:
یه پسر هیکلی قد بلند با ته ریش و هودی سیاه کلاه دار که کلاهش رو روی سرش کشیده بود و یه نخ سیگار ویرجینیا اسلیمز میون دندون هاش بود و بجای اینکه سیگار رو بکشه بنظرم داشت میجوییدش. زیر چشماش سیاه بود و دماغش انحنای بدی داشت و اینقدر شکسته بود که نفس کشیدن رو براش سخت میکرد برای همین همیشه با ریه های داغونش و با صدای خس خس از دهن نفس میکشید
اره دیگه. ازین تیپ مدل هایی که از صد متری داد میزد من خلافکارم.

و توانایی خالق یه اثر باید در این مورد به حدی باشه که حتی اگه مخلوقات دنیای داستانی عجیب و غریب و غیر عادی باشن و حرکات عجیبی ازشون سر بزنه، مخاطب اون ها رو بپذیره و باورشون کنه، درست همون کاری که دوست نویسنده‌ی خودمون با شخصیت‌های متعدد داستانش انجام داده. در واقع توی رمان پسر جنگ، شخصیتی که بهش کم پرداخته شده باشه ظاهراً نداریم و نویسنده به هر کدوم توجهی رو که نیاز بوده داشته و همین باعث شده خواننده بتونه بیشتر با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کنه که نقطه قوت بزرگ دیگه ای برای اثره:
خیلی ناگهانی اتفاق افتاد؛ پدرم هیکلش از از ویکتور خیلی گنده‌تر بود. البته قد و قواره ویکتور هم کلا تو رده پایینا قرار می‌گرفت. پدر دستش را بالا برد و محکم ویکتور را هل داد.
ویکتور افتاد روی جاناتان و جاناتان روی عمو سی جی و این افتادن مثل دومینوی انسانی همینطور ادامه پیدا کرد.
ویکتور فریاد کشید و سعی کرد بلند شود. ولی جاناتان دست‌هایش رو دورش حلقه کرد و سعی کرد مانع دعوایی بیشتر بشه! ویکتور عین دیوانه‌ها داد و جنجال می‌کرد و به اطرافش مشت می‌زد؛ آب دهانش موقع فریاد زدن بیرون می‌ریخت و مویرگ‌های چشم‌هاش بیرون زده بود. یکی از همین مشت‌ها هم خورد تو دهن عمو سی جی!
دندون‌های عمو مصنوعی بود برای همین از دهنش بیرون افتاد روی آسفالت قبرستان سنت کلر. دهن عمو مثل اینکه چیز خیلی ترشی خورده باشه جمع و پر از چروک شد. عمو هم مشت زد به گونه زیر چشم چپ ویکتور.
و بعدش هم جنگی به پا شد که بیا و ببین
!
و این رو هم باید اضافه کنم: چیزی که می‌تونه روی شخصیت پردازی رمان اثرگذار باشه گفت و گوئه: که یه سری ویژگی‌ها داره: حرفا و اطلاعاتی که نویسنده، خودش نمی‌تونه مستقیم با خواننده در میون بذاره به مخاطب منتقل می‌کنه درست همون کاری که توی رمان پسر جنگ انجام شده:
هوی نمی‌شنوی؟ یا خودت رو زدی به نشنیدن؟ فک کنم موقعی که ونسا رو می‌کشتن و اون جیغ می‌زد هم نشنیده گرفتی!
و از طریق نوع صحبت کردن یه شخصیت داستانی، میشه خونسردی، نگرانی، ترس، افسردگی، شادی و خیلی از احساسات دیگه‌ش رو به خواننده انتقال داد که این رو هم توی گفت و گوهای نوشته شده در رمان دوستمون میشه حس کرد یا حتی مواردی مثل خلاف بودن، بی سوادی، با سوادی، عامی بودن یه شخصیت از طریق حرف زدنش مشخص میشه که در این مورد هم کارش خوب بوده.
دومین موردی که برای بررسی توصیفات بهش می‌پردازم توصیف صحنه‌‌ست: که تأثیر زیادی روی فضاسازی داره و زمان و‌ مکانیه که عمل داستانی در اون اتفاق میفته و صد البته توی هر داستانی هم متفاوته و برای این که خواننده بتونه باورش کنه حتی اگه خیالی باشه هم باید طبیعی به تصویر کشیده بشه. در واقع صحنه باید محلی برای زندگی شخصیت‌ها و اتفاقات رخ داده در داستان باشه که توی رمان پسر جنگ همین‌طوره و اون حال و هوا و فضای خاصی که با موضوع داستان ارتباط داره هم به خوبی ایجاد شده و میشه به خوبی حسش کرد، فضای تیره و فقر زده با افرادی که توی زندگیشون با مصائبی مواجه میشن که باعث تغییر سرنوشتشون میشه و محیطی که روی رفتار شخصیت‌ها و حوادثی که اتفاق میفته به شدت تاثیر گذاره نشون میده نویسنده کارش رو در این بخش درست انجام داده و با توجه به صحنه و فضای ایجاد شده در داستان میشه متوجه شد که لحن رمان: چون به صورت محاوره نوشته شده صمیمانه‌ست هر چند یه موضوع جدی و اجتماعی رو در خودش داره؛ ولی با وجودی که ما با یه نثر: محاوره‌ای مواجه هستیم:
چشمم میوفته به پدر. به تلوزیون خیره شده. با دقتی عجیب اخبار رو گوش میکرد همیشه برام سوال بوده مردم چرا اخبار گوش میکنن
در قسمت‌هایی از اثر می‌بینیم که به نوشتاری تبدیل میشه:
ویکتور فریاد کشید و سعی کرد بلند شود.
و این به هم ریختگی در نثر یه امتیاز منفی دیگه به حساب میاد.
اما برسیم به زاویه دید: که اول شخص مفرده و تغییری که حین روایت انجام میشه توی آخرین پارتهای نوشته شده ایجاد میشه، اونجا زاویه دید به دانای کل مطلق تبدیل شده که فعلا تا پایان رمان با این کار نداریم و با زاویه دید غالب کار داریم. داستان از نگاه سه تا شخصیت متفاوت روایت میشه و خب میشه گفت خوب پیش رفته، هر چند گفته میشه این نوع زاویه دید( اول شخص مفرد) یه عیب داره و اون اینه که چون راوی، دیدش محدوده و فقط حرفا و افکار خودش و اون چیزایی رو که می‌بینه روایت می‌کنه و امکان داره یه طرفه به قضاوت بشینه پس خیلی قابل اعتماد نیست و مخاطب ممکنه بعضی حرفاش رو باور نکنه. با این حال نویسنده تونسته تا حدودی این عدم اعتماد رو کم کنه و خواننده رو تا حد زیادی به همدردی با راوی‌های داستان وادار کنه. بنابراین از این نظر هم کارش خوب بوده؛ اما در مورد ژانر: اثر که نوشته شده فانتزی، هیجانی، ماجراجویی، فکر می‌کنم هنوز قضاوت در موردش زوده و تا پایان رمان باید صبر کرد؛ ولی فکر نمی‌کنم اشکال داشته باشه که سه ژانری رو که دوست نویسنده‌مون انتخاب کرده تعریف کنم: داستان فانتزی، تخیلی‌ترین گونه‌ی داستان نویسیه. در این ژانر ما با دنیاهایی خیالی، موجوداتی خیالی و اتفاقات حیرت انگیزی مواجه میشیم که در دنیای واقعی غیر ممکنه( مثل جادو کردن، پرواز آدم‌ها، حرف زدن حیوانات و ...) به عنوان مثال کتاب ارباب حلقه ها نوشته‌ی تالکین بهترین نوع از داستان‌های فانتزیه یا هری‌پاتر یا آلیس در سرزمین عجایب
ژانر هیجانی: یه ژانر برای داستان، رمان، فیلم و سریاله که عناصر اصلیش تعلیق، کشش و هیجان هستن و زیر رده‌ی ژانرهای راز آلود و جنایی به حساب میاد و یه شباهتی هم با ژانر ترسناک داره مثل رمان سکوت بره‌ها توماس هریس، سی و نه پله جان بوکان، به خونسردی ترومن کاپوتی، رقصنده بادها آیریس جنسن و...
اما ماجراجویی یه ژانر داستانیه که معمولاً شخصیت‌ها رو با خطر مواجه می‌کنه و به مخاطب احساس هیجان میده. در واقع رشته‌ای از حوادث رو روایت می‌کنه که با خطر همراه هستن و هر لحظه امکان کشته یا زندونی شدن شخصیت‌ها وجود داره. میشه در این ژانر رمان دن کیشوت و بیست هزار فرسنگ زیر دریا و دور دنیا در هشتاد روز مثال زد.
یه چیز دیگه ای که باید در مورد اثر دوستمون بگم اینه که یه جاهایی مثل قسمت‌های مربوط به رینا به سمت گزارشی شدن رفته و احساسات لازم رو نداره. یعنی فقط داره اتفاقات معمولی رو تعریف می‌کنه که باعث میشه خواننده احساس کسالت کنه. در حالی‌که رینا شخصیتیه با دقت بالا و همین باعث میشه ازش توقع داشته باشیم چیزای جذابتری برامون تعریف کنه.
و یه قسمتی هم هست که وقتی می‌خونیمش احساس می‌کنیم داستان توی اون بخش به شکل محسوسی قطع یا حذف شده:
محافظ مترجم اومد جلو و یدونه از کپسول هارو از پلاستیک دراورد و داد دست مرد چینی.
مرد دو طرف کپسور رو گرفت و اروم پیچوند و بازش کرد و پودر های سیاه رنگ رو ریخت کف دستش. دماغش رو نزدیک پودر کرد و چند بار سوراخ دماغ های بزرگش تکون خوردن.
لبخندی روی لـ*ـب های ریزش نشست و با
صدای بلند چیز های نامفهومی گفت( منظورم بین این دو قسمته)
سه تا!؟ قرار بود هر فروشنده یکی بگیره!
خواستم اعتراض کنم که فرد با کفشش نامحسوس ضربه ای بهم زد.
خفه شدم و زیپ کیفم رو باز کردم. یدونه از جعبه هارو دراوردم و همراه دو تا جعبه فرد گذاشتم رو میز

یه جایی هم شخصیت رمان میگه:
قبل رفتن از خونه یکم باهاش بد رفتار کرده بودم میخواستم از دلش دربیارم: در حالی که ما قبلش و موقع بیرون رفتنش از خونه نخوندیم رفتار بدی با برادرش داشته باشه.
حرف آخر: این‌که خیلی از موارد مثل اسم، پایان، ژانر، خلاصه و... نقد نشدن چون رمان هنوز تموم نشده و نقد درستشون فقط با تموم شدن اثر امکان پذیره پس باید تا اون موقع صبر کنیم. داستانهای زیادی بودن که ایده و طرحشون عالی بوده؛ ولی به خاطر متن پر ایراد بهشون توجهی نشده برای همین به نویسنده توصیه می‌کنم روی متن خیلی کار کنه: املای صحیح کلمات، استفاده از فعل‌های درست، نوشتن اصطلاحات، مکان‌ها و اسامی به شکل درستشون خیلی مهم هستن و نباید دست کم گرفته بشن؛ چون باعث میشه نتیجه‌ی کارش چندان قوی نباشه و مخاطب موقع خوندنش به شدت اذیت بشه.
در هر صورت من تصمیم گرفتم به اثر دوستمون سطح نقره‌ای بدم اون هم به خاطر داستان پردازی خوبش، شاید تا آخر رمانش ایراداتش رو بر طرف کنه و سطح بالاتری
دریافت کنه.

سطح نقره‌ای

@مدیر نقد
نویسنده: @هفائستوس
منتقد: @Nil@85

اختصاصی: نیست
سطح: نقره‌ای

@N O.o R
@مدیر تایپ
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر کل
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,760
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,256
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #4
تگ اعمال شد✅
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین