Like crazy<3
مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقامدار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقرهای
کاربر ثابت
- مدیر کتابدونی
- - رصد
- شناسه کاربر
- 1249
- تاریخ ثبتنام
- 2021-11-25
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 449
- نوشتهها
- 1,872
- راهحلها
- 22
- پسندها
- 20,763
- امتیازها
- 613
مشکلِ فیلم Sonic the Hedgehog این نیست که چرا به اندازهی کافی خوب نیست، بلکه این است که چرا به اندازهی کافی بد نیست!
«سونیک خارپشت» به یک مشکلِ پارادوکسیکالِ مرگبار دچار شده است؛ بهترین تعریفی که میتوان از «سونیک» کرد، همزمان بدترین چیزی که میتوان دربارهی آن گفت نیز است؛ چیزی که جلوی «سونیک» را از پیوستن به جمعِ فهرستِ بلند و بالای بدترین اقتباسهای ویدیوگیمی تاریخ میگیرد، در آن واحد همان چیزی است که آن را به جمعِ بدترین اقتباسهای ویدیوگیمی تاریخ اضافه میکند؛ همان رویکردی که «سونیک» را با وجودِ تمامِ نگرانیهای استاندارد و رایجِ فیلمهای ویدیوگیمی به فیلمِ قابلتماشایی تبدیل میکند، دقیقا همان رویکردی است که باعث میشود تمام نگرانیهایمان به حقیقت تبدیل شوند؛ بحثبرانگیزترینِ عنصرِ «سونیک» (طراحی شخصیتِ اصلیاش) به همان اندازه که از لحاظ تجاری به نفعش تمام شده است، به همان اندازه هم بهعنوانِ یک تجربهی سینمایی به ضررش تمام شده است؛ همان چیزی که «سونیک» را به یک فیلمِ استثنایی در مقایسه با فیلمهای همتیروطایفهاش تبدیل میکند، همزمان همان چیزی است که آن را به یک فیلمِ غیراستثنایی، ناچیز و فرومایه در مقایسه با فیلمهای همتیروطایفهاش تبدیل میکند.
همان خصوصیتی که نامِ آن را در حافظهی فیلمهای ویدیوگیمی ثبت میکند، همان چیزی است که آن را محکوم به فراموشی میکند. همان چیزی که آن را به فیلمِ بیضرر و زیانی تبدیل میکند، دقیقا همان چیزی است که آن را به فیلمِ آزاردهندهای تبدیل میکند. همان نکتهای که «سونیک» را به فیلمِ تحسینبرانگیزی تبدیل کرده، دقیقا همان نکتهای است که آن را به فیلمِ غیرقابلستودنی تبدیل میکند. از همه مهمتر و مرگبارتر اینکه «سونیک» در حالی یکی از باشخصیتترین فیلمهای دور و اطرافش است که همزمان یکی از بیشخصیتترین فیلمهایی که در چند سال اخیر دیدهام نیز است. یا در یک کلام، «سونیک» فیلمی است که بود و نبودش فرقی نمیکند و در دنیای فیلمسازی، این بدترین سرنوشتی است که میتوان برای یک فیلم تصور کرد؛ این حتی از فضاحتبارترین مرگها و فاجعهبارترین شکستها هم بدتر است. سوختن در جهنم بهتر از بلاتکلیفی و تنهایی و فراموشی در برزخ است. به عبارت دیگر، ساختنِ فیلمی اینچنین یکنواخت، محافظهکارانه، بنجل، تنبل و خستهای دربارهی یکی از بزرگترین نمادهای دنیای بازیهای ویدیویی و سرگرمکنندهترین بازیهای پلتفرمر که همزمان دربارهی یکی از سریعترین کاراکترهای فرهنگِ عامه نیز است، واقعا هنر میخواهد. دربارهی بیشخصیتی «سونیک» گفتم و باید بگویم مشکلاتِ این فیلم از ماهیتش بهعنوانِ یک فیلمِ بیهویت سرچشمه میگیرد؛ این خیلی بد است. اولین چیزی که اقتباسی از روی یکی از باسابقهترین و نوآورانهترین بازیهای ویدیویی باید از آن فرار کند این است که بیهویت به نظر برسد.
بعضی فیلمها به دلایلِ مختلفی (که اکثرا ارتباطی به کیفیتشان ندارد) به دستاوردِ تجاری بیسابقهای دست پیدا میکند؛ «ددپول» با تبدیل شدن به پُرفروشترین فیلمِ بزرگسالانهی سینما، یکی از این فیلمها بود. از آنجایی که هالیوود عاشقِ فرمولهای جوابپسداده است، پس، بلافاصله پس از اینکه فیلمی تاریخساز میشود، ترندساز هم میشود. استودیوها سعی میکنند با تکرارِ المانهای ظاهری آن فیلم، در آسانترین شکلِ ممکن یک لقمه از سرِ سفرهی ترندی که پهن شده بردارند.
اما نهتنها موفقیتِ تجاری آن فیلم به خاطر یک سری دلایلِ منحصربهفرد بوده که قابلتکرار نیست (وگرنه ایدهی گردهمایی ابرقهرمانان دیسی بهتنهایی باید برای فروشِ «اونجرز»گونهی «جاستیس لیگ» کافی میبود)، بلکه موفقیتِ هنری آن فیلم به خاطر ماهیتِ غافلگیرکنندهاش بود؛ تکرار المانهای تشکیلدهندهاش بدونِ مهارتی که قرارگیری آن المانها را به یک گردهمایی تأثیرگذار تبدیل کرده بود و بدونِ خلاقیتهای شخصی به نسخهی قابلپیشبینی و دستچندمِ جنسِ اصلی تبدیل میشود؛ بنابراین فیلمهای ترندساز به همان اندازه که میتوانند خوشحالکننده باشند، به همان اندازه هم ما را بهطرز اجتنابناپذیری برای مدتی مجبور به تحملِ فیلمهای «ترند»زدهی بیهویت میکنند. این روزها دو ترند در هالیوود قویتر و رایجتر از بقیه هستند؛ یکی ریبوتهای «جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد»وار و یکی هم اقتباسهای «ددپول»وار؛ «سونیکِ خارپشت» جدیدترین نمونه از فیلمهای اخیری که «ددپول» را به عنوانِ الگوی خود انتخاب کردهاند است؛ از ریبوتِ «هلبوی» و «پوکمون: کاراگاه پیکاچو» گرفته تا «ثور: رگناروک» و «ونوم»؛ «مرد آزاد»، فیلمِ بعدی رایان رینولدز هم میرود تا به جمعِ آنها بپیوندد؛ همه کمدیهایی با محوریتِ یک زوج هستند؛ همه آنقدر به فرهنگِ عامه ارجاع میدهند که حتی وقتی مستقیما دیوارِ چهارم را نمیشکنند، اینطور به نظر نمیرسد؛ پروتاگونیستهای آنها بسیار حراف هستند؛ جنسِ کمدی تمامیشان براساسِ وراجی متداوم شخصیتِ اصلیشان است.
اینکه ساختارِ روایی «ددپول» در خدمتِ ویژگیهای شخصیتِ اصلیاش بود، به این معنی نیست که این ساختار الزاما در خدمتِ سونیک هم میتواند باشد. مشکلِ تکیه کردن به ساختار و لحنِ «ددپول» این است که نهتنها این کار جلوی فیلمسازان از یافتنِ هویتِ واقعی «سونیک» را که مناسبِ منبعِ اقتباسش است میگیرد، بلکه وقتی فرمولِ «ددپول» حتی در دومینِ فیلم مجموعهی خودش هم ته کشیده بود، دیگر چه انتظاری از «سونیک» میتوان داشت؛ مخصوصا اگر آن یک فیلم کودکپسندانه باشد که فیلمِ بزرگسالانهای مثل «ددپول» را بهعنوانِ الگو انتخاب کرده باشد.
البته که بچهها باید قادر به دیدنِ فیلمِ بازی ویدیویی مشهورِ سگا که دربارهی یک حیوانِ آبی بامزهی بسیار سریع است باشند، اما «سونیکِ خارپشت» نمیداند که آیا مخاطبانش والدینِ آن بچهها هستند (مایی که با بازی کردن اولین نسخههای سونیک بزرگ شدهایم) یا بچههایشان. شاید بهترین روش این بود که «سونیک» با دنبالهروی از الگوی پیکسار، هر دوی بزرگسالان و بچهها را هدف قرار بدهد، اما «سونیک» در حالتِ فعلیاش حکم یکی از آن کارتونهای کودکانهای را که مخصوصِ بچههای زیر هفت سال است دارد. بنابراین مسئله فقط این نیست که الگوبرداری از «ددپول» جلوی «سونیک» از خودشناسیاش را گرفته است؛ مسئله این است که «سونیک» قادر نیست کاملا به اجرای فرمولِ الگویش تن بدهد. مشکل این نیست که چرا سونیک فحش نمیدهد و دشمنانش را با خشونتِ تمام تکه و پاره نمیکند؛ مشکل این است که «سونیک» همچون نسخهی پاستوریزه «ددپول» احساس میشود و وقتی بد و بیراهها و خشونتِ عریانِ «ددپول» را از آن بگیری، دیگر چیزِ خاصی از آن باقی نمیماند. اینکه یک نفر با خودش فکر کرده بهترین منبعِ الهام برای ساختِ یک فیلم کودکانه، یکی از خشنترین و بیپرواترین فیلمهای بزرگسالانهی چند سال اخیر است، تمام چیزی که باید دربارهی مشکلاتِ ریشهای این فیلم بدانید را بهتان میگوید. نمیتوان دربارهی «سونیک» حرف زد و چیزی دربارهی جنجالبرانگیزترین بخشِ این فیلم که آن را درکنار اظهارنظر اسکورسیزی دربارهی مارول و تریلرِ فیلمِ «گربهها»، یکی از بزرگترین طوفانهای اینترنتی سالِ ۲۰۱۹ را به راه انداخت چیزی نگفت. وقتی اولین تریلرِ فیلم منتشر شد، مردمِ تماشای آن را با تجربهی مستقیما خیره شدن به خورشید مقایسه میکردند و دیدنِ آن را به افتادن درونِ استخری پُر از رُتیلهای پشمالو تشبیه میکردند. «سونیک» براساس اولین تریلرش بیشتر شبیه یک سلاحِ کشتار جمعی برای جمع کردنِ مردم در سینماها و سکته دادنِ آنها به نظر میرسید. سونیک در این تریلر بیش از یک جوجهتیغی بامزه، شبیه یک موشِ بیگانهی غولآسای جهشیافته تحتتاثیر مواد رادیواکتیو بود که از آسمان به درونِ استخرِ اسید افتاده بود. «سونیک» فقط به یک تریلرِ دو دقیقهای نیاز داشت تا گوی سبقت را از بدترین اقتباسهای ویدیوگیمی تاریخ برباید و فیلمِ «برادران سوپر ماریو» را از تنهایی در بیاورد. این تریلر سرشار از عجایب بود؛ از تمام المانهای تاریخمصرفگذشتهی فیلم که باعث شده بودند «سونیک» بهجای بدترین فیلمِ سال ۲۰۲۰، شبیه بدترین فیلمِ سال ۱۹۹۵ به نظر برسد تا انتخابِ قطعهی موسیقی «بهشت گنگستر» که عجیبترین انتخاب برای فیلمی که شخصیتِ اصلیاش به سرعتش معروف است بود. اما مجرمِ ردیفِ اولِ این تریلر خودِ سونیک بود: او بهجای اینکه شبیه همتای ویدیوگیمیاش به نظر برسد، رانها و چشمهای انسانی و شاید از همه آزاردهندهتر، دندانهای انسانی داشت. نتیجه هیولایی بود که انگار یکراست از طبقهی هفتم جهنم به زمین تلهپورت شده بود؛ یک کابوسِ مورمورکننده که تماشای آن به مثابهی چکاندنِ مواد مذاب در تخمِ چشم بود.
تنها چیزی که جلوی «سونیک» از تبدیل شدن به یک شاهکارِ سینمایی را گرفته بود، طراحی اورجینالِ سونیک نبود که حالا انتظار داشته باشیم طراحی مجددِ او تغییرِ شگرفی در محصولِ نهایی ایجاد کند
واکنشهای طرفداران به طراحی نسخهی سینمایی سونیک آنقدر بد و گسترده بود که دیگر مشکلاتِ تریلر در مقایسه با آن گم شدند. چند روز بعد جف فولر در مقامِ کارگردانِ فیلم، ازطریقِ حساب توییترش اعلام کرد که آنها شکایتهای طرفداران را شنیدهاند و تصمیم گرفتهاند سونیک را مجددا طراحی کنند. باتوجهبه اینکه تمام تلاشهای طرفداران جهتِ راضی کردن برادران وارنر برای انتشارِ نسخهی افسانهای زک اسنایدر از «جاستیس لیگ» تاکنون به در بسته خورده است، موفقیتِ کمپینِ طرفداران برای طراحی مجددِ سونیک، یک پیروزی بزرگ حساب میشد. بهلطفِ کار طاقتفرسای تیمِ جلوههای ویژه «سونیک»، سونیک بهشکلی تغییر کرد که دیگر کارِ بچههای کوچک را به روانپزشکی نمیکشاند و بزرگسالان را مجبور به کوبیدنِ متوالی پیشانیشان به دیوار نمیکرد! پارامونت دومین تریلرِ فیلم را در حالی منتشر کرد که نهتنها شاملِ نسخهی نُرمالِ خارپشتِ سگا میشد، بلکه در قالب قطعهی «فراصوت»، از موسیقی مناسبی نیز بهره میبرد. شاید طراحی مجددِ سونیک باعث شد اینطور به نظر برسد که همهچیز امن و امان است و گرچه تصمیمِ سازندگان برای گوش دادن به اعتراضِ طرفداران واقعا تحسینبرانگیز است، اما مسئله این است که ترمیمِ فیزیکِ سونیک نمیتوانست روی واقعیتِ این فیلم درپوش بگذارد. وقتی طراحی کاراکترِ اصلی یک فیلم با این همه سابقه و این همه طراحیهای حاضر و آماده اینقدر به مضحکهی خاص و عام تبدیل میشود، واکنشِ درست به آن این نیست که چرا طراحی ظاهر و چهرهی سونیک اینقدر بد است؛ واکنش درست این است که خدا به دادِ دیگر بخشهای فیلم برسد! اگر سازندگان در اقتباسِ واضحترین و نمادینترین و پیشپاافتادهترینِ عنصرِ فیلمشان با چنین فاصلهی فاحشی شکست خوردهاند، آن وقت چه انتظاری میتوان از دیگر بخشهای فیلم داشت. شاید طراحی مجددِ سونیک به نمادِ بهبودهای این فیلم تبدیل شد، اما درواقع طراحی مجددِ او باید به نمایندهی اینکه این فیلم آنقدر در اقتباسِ سونیک پرت و پلا است که حتی برای طراحی درستِ حاضر و آمادهترین عنصرش به اعتراضاتِ گستردهی مردم نیاز داشته تبدیل شود. تنها چیزی که جلوی «سونیک» از تبدیل شدن به یک شاهکارِ سینمایی را گرفته بود، طراحی اورجینالِ سونیک نبود که حالا انتظار داشته باشیم طراحی مجددِ او تغییرِ شگرفی در محصولِ نهایی ایجاد کند. اتفاقا طراحی اورجینالِ سونیک نشان میدهد که دیگر بخشهای فیلم نیز با چنین فلسفهی کج و کوله و کابوسواری ساخته شدهاند. فقط نکته این است که در حالی سونیک بهعنوانِ آشکارترین و قابلترمیمترین بخشِ فیلم، از شانسِ دیده شدن پیش از اکرانِ فیلم و طراحی مجدد بهره میبرد که دیگر اجزای فیلم با همان چشمها و دندانهای انسانیشان باقی ماندهاند. اینکه یک نمای تمام شیشهای مُدرن برای یک خانهی قدیمیِ کلنگی در نظر بگیریم، تغییری در ماهیتِ واقعیاش ایجاد نمیکند. بنابراین به محضِ اینکه محصولِ نهایی را تماشا میکنی متوجه میشوی که ظاهرِ سونیک، آخرین مشکلِ فیلم است؛ تازه اگر ظاهرِ اورجینالِ سونیک برای چنین فیلمی مشکل هم حساب شود (الان میگویم چرا).
نام موضوع : نقد و بررسی فیلم Sonic the Hedgehog - سونیک خارپشت
دسته : سینما و تئاتر