انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
سینما و تئاتر
نقد و بررسی فیلم کوپه شماره شش
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Like crazy&lt;3" data-source="post: 117987" data-attributes="member: 1249"><p><img src="https://cdn.zoomg.ir/2023/6/compartment-loura.jpg" alt="نقد فیلم کوپهی شمارهی شش (Compartment No 6) | یک اودیسهی زمینی" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></p><h3>نقد فیلم کوپهی شمارهی شش (Compartment No 6) | یک اودیسهی زمینی</h3><p></p><p>برندهی جایزهی بزرگ جشنوارهی کن در سال ۲۰۲۱ فیلمی است دربارهی یک سفر. سفری برای دیدن آثار باستانی روسیه که درنهایت باعث میشود تا شخصیت اصلی فیلم به درک تازهای از خود و مناسبات انسانی برسد. </p><p>فیلم کوپهی شمارهی شش، دومین فیلم بلند یوهو کوسمانن، فیلمساز جوان فنلاندی، توانست در جشنوارهی کنِ سال گذشته جایزهی بزرگ جشنواره را بهصورت مشترک با قهرمانِ اصغر فرهادی بهدست آورد. این فیلم به سورتفهرست نهایی اسکار برای بهترین فیلمهای غیرانگلیسیزبان نیز راه یافت، ولی درنهایت نامزد دریافت جایزه نشد. کوسمانن پیشتر هم توانسته بود با فیلم کوتاه فارغالتحصیلیاش، <em>فروشندگان نقاشی</em>، جایزهی اول بخش سینهفونداسیون جشنوارهی کن را بهدست بیاورد.</p><p>فیلم <em>کوپهی شمارهی شش</em> نیز بهمانند فیلم قبلی او، <em>شادترین روز زندگی اولی ماکی</em> (۲۰۱۶)، یک فیلم اقتباسی است. فیلمنامهی فیلم از روی رمانی به همین نام نوشتهی روزا لیکسوم اقتباس شده و کوسمانن با همراهی دو فیلمنامهنویسِ دیگر آن را به نگارش درآورده است.</p><p>در ادامهی متن، داستان فیلم فاش میشود.</p><p><img src="https://cdn.zoomg.ir/2023/6/compartment-no6.jpg" alt="لورا و لیوخا در کوپه شماره شش" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></p><p>فیلم داستان دختری فنلاندی را تعریف میکند که حالا دارد در روسیه زندگی میکند؛ دختری بهنام لورا، با بازی سِیدی هارلا. او تصمیم دارد تا برای دیدن سنگنگارههای مورمانسک، راهی سفری شود. سفری از مسکو به مقصدِ مورمانسک. سفری بلند با قطار که در ابتدا برای او عذابی طولانی بهنظر میرسد، ولی در پایان به نتیجهای شگفتانگیز برای او منتهی میشود.</p><p>کوسمانن در این فیلم از الگوهایی آشنا استفاده میکند. عنصر «سفر» بهصورتِ کلی عنصری است که بارها و بارها در فیلمهای مختلف و به انحای مختلف استفاده شده است. سفر کردن، بهعنوان خارجشدنِ کسی از محدودهی آشنای خود و زدن به دل یک ماجراجویی، هم در اسطورهشنایی و هم متعاقبن در ادبیات و سینما عنصری است که به تغییر منتهی میشود. حال این تغییر در روند عادی زندگی وارد میشود و نظم پیشین را بر هم زده و نظمی جایگزین پیشنهاد میکند، یا در ساحتهای بالاتر و عمیقتر، به تغییری در شخصیت فرد مسافر میانجامد. الگوی فیلمنامهنویسیِ سفر قهرمان نیز از همین عنصر سرچشمه میگیرد. کوسمانن هم شخصیت اصلی خود را به سفری میفرستد. سفری تنها از شهری به شهری دیگر، در سرزمینی وسیع و پهناور، جوری که خود این سفر چندین روز طول میکشد. آن هم در کشوری غریب برای کاراکتر اصلی.</p><p>الگوی آشنای دیگرِ استفادهشده در فیلم رقابتی است که به رفاقت منجر میشود. رقابت البته نه بهمعنای مبارزه. بلکه در معنای اینکه کسی از کسِ دیگر خوشش نیاید و نخواهد با او روبهرو و همکلام شود. در اینجا نیز لورا بهاجبار با یک مردِ روسی عجیبوغریب همکوپه میشود بهاسم لیوخا (با بازی یوری بوریسوف). رابطهای که در ابتدا با رفتارهای عجیب و مستانهی لیوخا، به پرتگاهی سهمگین نزدیک میشود؛ اما رفتهرفته و با جلوتر رفتن زمان فیلم، و با عوضشدن حالوهوای لیوخا و اصرارها و سماجتهای بامزهاش برای نزدیکشدن به لورا و اتفاقات دیگر، کاملن شکل عوض میکند و به رفاقتی ناب و دلنشین تبدیل میشود.</p><p>در سکانس اول فیلم بهخوبی و روشنی میبینیم که لورا چهقدر با محیط اطراف غریبه و ناآشناست. فیلمنامهنویسها بهدرستی و زیبایی و با طراحی سکانس مهمانی «نشان» میدهند که لورا یک آدم غریبه و بیگانه است. بدونِ اینکه حرفی از مهاجر بودن او یا فنلاندیبودنش در اتمسفر روسیه زده شود، با استفاده از دیالوگها و اکتهایی که شخصیتهای حاضر در مهمانی میکنند پِی به غریبگی لورا میبریم. برای مثال، آشنا نبودنِ او با تلفظ صحیح نام آنا آخماتووا کاملن نشان میدهد که او اهل این زبان و این فرهنگ نیست. گوشهگیری او و رفتن به اتاق خالی نیز نمودی دیگر از این وضعیت است.</p><p><img src="https://cdn.zoomg.ir/2023/6/compartmentno6-loura.jpg" alt="کاراکتر لورا در کوپه شماره شش" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></p><p>این سفر برای لورا در وهلهی اول جداشدنش از معشوقهاش، ایرینا، را بههمراه دارد. جداییای که در ابتدا صرفن فیزیکی است. حال او با وضعیتی روبهروست که بهشدت با موقعیت قبلیاش در تضاد است. سفری به منطقهای ناشناخته، آن هم درکنار آدمی که هم ناآشناست، هم مرد است و هم رفتارهای عجیبی از او سر میزند! این اولین چالشی است که لورا باید با آن دستوپنجه نرم کند.</p><p>فیلم از عنصر «قطار» نیز، علاوهبر کارکرد معمولی که در فیلم دارد، بهرهای معناشناسانه میبرد. قطار، بهواسطهی داشتنِ پنجرهای ثابت که مناظر مختلف و درحالگذاری را به مسافرش عرضه میکند، چیزی است که همیشه با پردهی سینما مقایسه شده است. پردهای که آن هم ثابت است، ولی تصاویری جذاب و گذرا از زندگیها و فضاهای مختلف در اختیار بیننده قرار میدهد. این مشابهت همواره در تاریخ سینما مورد استفاده قرار گرفته است. شاید بتوان یکی از نمونههای بسیار برجستهی آن را <em>پیش از طلوع</em> (ریچارد لینکلیتر، ۱۹۹۵) دانست. داستان عاشقانهای که در قطار شروع میشود و بعدتر ادامه مییابد. در <em>کوپهی شمارهی شش</em> نیز با چنین استفادهای از عنصر قطار مواجهایم. سفری که قرار است لورا را به انسان دیگری تبدیل کند با قطار اتفاق میافتد. جدا از شباهت سینما با پنجرهی قطار، مگر خودِ سینما و فیلمدیدن چیزی جز سفر کردن است؟ سفری به دل داستانی تازه با آدمهایی تازه و تجربههایی تازه.</p><p>در میان این سفر، چیزی که همچنان لورا را به مسکو و به ایرینا و به دنیای آشنایش پیوند میدهد دوربین فیلمبرداری است (باز هم اشارهای کوچک و زیبا به ذات سینما). او از دوربین، علاوهبر ثبت تصویرها و صداهای تازه، استفادهی دیگری نیز میکند و آن هم این است که در لحظاتی به آن پناه میبرد. به تصویرهایی که پیشتر ضبط کرده است. عملی که در وهلهی اول عاشقانه بهنظر میرسد (رجوع به ایرینا)، ولی توامان مانندِ بندی است که او را به منطقهی امنش وصل میکند. ازدسترفتن دوربین، آن هم بهدست یکی از هموطنانش و نه بهدست لیوخا، ضربهای است که باعث میشود او بهتمامی از گذشته منفک شود و دید تازهای بیابد. این دزدی هم باعث میشود تا هم او به لیوخا نزدیکتر شود و هم بند او با گذشته بریده شود تا او بهتر بتواند پذیرای تجربهی تازه باشد.</p><p><img src="https://cdn.zoomg.ir/2023/6/compartmentno6.jpg" alt="کاراکتر لیوخا در کوپه شماره شش" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></p><p>در تایتانیک نیز ما با فداکاری و ازخودگذشتگیِ جک روبهرو بودیم که باعث میشد رُز از زندگی و زیست غیردلخواهش دست بکشد. اینجا نیز این لیوخاست که به لورا کمک میکند تا با واقعیتهایی تازه روبهرو شود. کاری که با ازخودگذشتگی انجام میدهد.</p><p>در میزانسی دقیق و حسابشده، بعد از اینکه لورا میفهمد دوربینش دزدیده شده است، با پلانی بهشدت گویا و فوقالعاده مواجهایم. پلانی بهغایت ساده، اما بهتمامی گویا. تصویر نشاندهندهی ایستگاهی است که قطار دارد از آن دور میشود. نورها کمکم محو میشوند و سیاهی قاب را فرامیگیرد. همزمان دیالوگ میانِ لورا و لیوخا را میشنویم که دربارهی «مسکوی روی نوار» صحبت میکنند. انگار آنچه که میبینیم در تصویر دور و دورتر میشود همان تصویری است که لورا از مسکو دارد.</p><p>همان گذشتهای که او به آن چسبیده بود. چیزی که حالا دارد دور و محو میشود. جوابهای سرد ایرینا پشت تلفن نیز صد البته که به انفصال از گذشته کمک میکند. انگار لورا دیگر باید دریابد که عشق و گذشتهاش در مسکو را کاملن از دست داده است.</p><p>بعد حدود نیمساعت از فیلم است که ما و لورا کمکم با لیوخا آشنا میشویم. تا پیش از این، از لیوخا تصویر یک جوان م×س×ت و لاابالی در ذهن شکل گرفته بود، ولی در سکانس گفتوگوی آنها در رستورن قطار است که رفتهرفته این فرد برایمان تبدیل به کاراکتر میشود. کسی که بیشتر و بهتر میشناسیمش و رفتارهایش را درک میکنیم. بعدتر، با سفر کوتاه به خانهی مادربزرگ و با اتفاقات بعد از دزدیدهشدن دوربین و دیالوگهای او با لورا، این تصویر کاملتر و دقیقتر میشود. تصویری که بهدرستی با غافلگیری نهایی فیلم همخوان است. جایی که لورا متوجه میشود بهدلیل سرما و برف بسیار زیاد، نمیتواند به دیدن سنگنگارهها برود (همین هم مشخص میکند که ایرینا با فرستادن لورا به این سفردر این مقطع میخواسته او را از سر وا کند).</p><p>در آن سکانس تماشایی پایانی، جایی که آن دو در کولاکی بزرگ کنار هم نشستهاند و بازی میکنند، اشارهی درستی به <em>تایناتیک</em> میشود. در <em>تایتانیک</em> (جیمز کامرون، ۱۹۹۷) نیز ما با فداکاری و ازخودگذشتگیِ جک روبهرو بودیم که باعث میشد رُز از زندگی و زیست غیردلخواهش دست بکشد. اینجا نیز این لیوخاست که به لورا کمک میکند تا با واقعیتهایی تازه روبهرو شود. کاری که با ازخودگذشتگی انجام میدهد (پیچاندن کار معدن و راستوریس کردن این سفر عجیب و سخت تا سنگنگارهها). و چه خوب که در این تایتانیکِ جدید و این اودیسهی زمینی، این بار جک و رُزِ داستان هر دو بهسلامت به زندگیشان برمیگردند.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Like crazy<3, post: 117987, member: 1249"] [IMG alt="نقد فیلم کوپهی شمارهی شش (Compartment No 6) | یک اودیسهی زمینی"]https://cdn.zoomg.ir/2023/6/compartment-loura.jpg[/IMG] [HEADING=2]نقد فیلم کوپهی شمارهی شش (Compartment No 6) | یک اودیسهی زمینی[/HEADING] برندهی جایزهی بزرگ جشنوارهی کن در سال ۲۰۲۱ فیلمی است دربارهی یک سفر. سفری برای دیدن آثار باستانی روسیه که درنهایت باعث میشود تا شخصیت اصلی فیلم به درک تازهای از خود و مناسبات انسانی برسد. فیلم کوپهی شمارهی شش، دومین فیلم بلند یوهو کوسمانن، فیلمساز جوان فنلاندی، توانست در جشنوارهی کنِ سال گذشته جایزهی بزرگ جشنواره را بهصورت مشترک با قهرمانِ اصغر فرهادی بهدست آورد. این فیلم به سورتفهرست نهایی اسکار برای بهترین فیلمهای غیرانگلیسیزبان نیز راه یافت، ولی درنهایت نامزد دریافت جایزه نشد. کوسمانن پیشتر هم توانسته بود با فیلم کوتاه فارغالتحصیلیاش، [I]فروشندگان نقاشی[/I]، جایزهی اول بخش سینهفونداسیون جشنوارهی کن را بهدست بیاورد. فیلم [I]کوپهی شمارهی شش[/I] نیز بهمانند فیلم قبلی او، [I]شادترین روز زندگی اولی ماکی[/I] (۲۰۱۶)، یک فیلم اقتباسی است. فیلمنامهی فیلم از روی رمانی به همین نام نوشتهی روزا لیکسوم اقتباس شده و کوسمانن با همراهی دو فیلمنامهنویسِ دیگر آن را به نگارش درآورده است. در ادامهی متن، داستان فیلم فاش میشود. [IMG alt="لورا و لیوخا در کوپه شماره شش"]https://cdn.zoomg.ir/2023/6/compartment-no6.jpg[/IMG] فیلم داستان دختری فنلاندی را تعریف میکند که حالا دارد در روسیه زندگی میکند؛ دختری بهنام لورا، با بازی سِیدی هارلا. او تصمیم دارد تا برای دیدن سنگنگارههای مورمانسک، راهی سفری شود. سفری از مسکو به مقصدِ مورمانسک. سفری بلند با قطار که در ابتدا برای او عذابی طولانی بهنظر میرسد، ولی در پایان به نتیجهای شگفتانگیز برای او منتهی میشود. کوسمانن در این فیلم از الگوهایی آشنا استفاده میکند. عنصر «سفر» بهصورتِ کلی عنصری است که بارها و بارها در فیلمهای مختلف و به انحای مختلف استفاده شده است. سفر کردن، بهعنوان خارجشدنِ کسی از محدودهی آشنای خود و زدن به دل یک ماجراجویی، هم در اسطورهشنایی و هم متعاقبن در ادبیات و سینما عنصری است که به تغییر منتهی میشود. حال این تغییر در روند عادی زندگی وارد میشود و نظم پیشین را بر هم زده و نظمی جایگزین پیشنهاد میکند، یا در ساحتهای بالاتر و عمیقتر، به تغییری در شخصیت فرد مسافر میانجامد. الگوی فیلمنامهنویسیِ سفر قهرمان نیز از همین عنصر سرچشمه میگیرد. کوسمانن هم شخصیت اصلی خود را به سفری میفرستد. سفری تنها از شهری به شهری دیگر، در سرزمینی وسیع و پهناور، جوری که خود این سفر چندین روز طول میکشد. آن هم در کشوری غریب برای کاراکتر اصلی. الگوی آشنای دیگرِ استفادهشده در فیلم رقابتی است که به رفاقت منجر میشود. رقابت البته نه بهمعنای مبارزه. بلکه در معنای اینکه کسی از کسِ دیگر خوشش نیاید و نخواهد با او روبهرو و همکلام شود. در اینجا نیز لورا بهاجبار با یک مردِ روسی عجیبوغریب همکوپه میشود بهاسم لیوخا (با بازی یوری بوریسوف). رابطهای که در ابتدا با رفتارهای عجیب و مستانهی لیوخا، به پرتگاهی سهمگین نزدیک میشود؛ اما رفتهرفته و با جلوتر رفتن زمان فیلم، و با عوضشدن حالوهوای لیوخا و اصرارها و سماجتهای بامزهاش برای نزدیکشدن به لورا و اتفاقات دیگر، کاملن شکل عوض میکند و به رفاقتی ناب و دلنشین تبدیل میشود. در سکانس اول فیلم بهخوبی و روشنی میبینیم که لورا چهقدر با محیط اطراف غریبه و ناآشناست. فیلمنامهنویسها بهدرستی و زیبایی و با طراحی سکانس مهمانی «نشان» میدهند که لورا یک آدم غریبه و بیگانه است. بدونِ اینکه حرفی از مهاجر بودن او یا فنلاندیبودنش در اتمسفر روسیه زده شود، با استفاده از دیالوگها و اکتهایی که شخصیتهای حاضر در مهمانی میکنند پِی به غریبگی لورا میبریم. برای مثال، آشنا نبودنِ او با تلفظ صحیح نام آنا آخماتووا کاملن نشان میدهد که او اهل این زبان و این فرهنگ نیست. گوشهگیری او و رفتن به اتاق خالی نیز نمودی دیگر از این وضعیت است. [IMG alt="کاراکتر لورا در کوپه شماره شش"]https://cdn.zoomg.ir/2023/6/compartmentno6-loura.jpg[/IMG] این سفر برای لورا در وهلهی اول جداشدنش از معشوقهاش، ایرینا، را بههمراه دارد. جداییای که در ابتدا صرفن فیزیکی است. حال او با وضعیتی روبهروست که بهشدت با موقعیت قبلیاش در تضاد است. سفری به منطقهای ناشناخته، آن هم درکنار آدمی که هم ناآشناست، هم مرد است و هم رفتارهای عجیبی از او سر میزند! این اولین چالشی است که لورا باید با آن دستوپنجه نرم کند. فیلم از عنصر «قطار» نیز، علاوهبر کارکرد معمولی که در فیلم دارد، بهرهای معناشناسانه میبرد. قطار، بهواسطهی داشتنِ پنجرهای ثابت که مناظر مختلف و درحالگذاری را به مسافرش عرضه میکند، چیزی است که همیشه با پردهی سینما مقایسه شده است. پردهای که آن هم ثابت است، ولی تصاویری جذاب و گذرا از زندگیها و فضاهای مختلف در اختیار بیننده قرار میدهد. این مشابهت همواره در تاریخ سینما مورد استفاده قرار گرفته است. شاید بتوان یکی از نمونههای بسیار برجستهی آن را [I]پیش از طلوع[/I] (ریچارد لینکلیتر، ۱۹۹۵) دانست. داستان عاشقانهای که در قطار شروع میشود و بعدتر ادامه مییابد. در [I]کوپهی شمارهی شش[/I] نیز با چنین استفادهای از عنصر قطار مواجهایم. سفری که قرار است لورا را به انسان دیگری تبدیل کند با قطار اتفاق میافتد. جدا از شباهت سینما با پنجرهی قطار، مگر خودِ سینما و فیلمدیدن چیزی جز سفر کردن است؟ سفری به دل داستانی تازه با آدمهایی تازه و تجربههایی تازه. در میان این سفر، چیزی که همچنان لورا را به مسکو و به ایرینا و به دنیای آشنایش پیوند میدهد دوربین فیلمبرداری است (باز هم اشارهای کوچک و زیبا به ذات سینما). او از دوربین، علاوهبر ثبت تصویرها و صداهای تازه، استفادهی دیگری نیز میکند و آن هم این است که در لحظاتی به آن پناه میبرد. به تصویرهایی که پیشتر ضبط کرده است. عملی که در وهلهی اول عاشقانه بهنظر میرسد (رجوع به ایرینا)، ولی توامان مانندِ بندی است که او را به منطقهی امنش وصل میکند. ازدسترفتن دوربین، آن هم بهدست یکی از هموطنانش و نه بهدست لیوخا، ضربهای است که باعث میشود او بهتمامی از گذشته منفک شود و دید تازهای بیابد. این دزدی هم باعث میشود تا هم او به لیوخا نزدیکتر شود و هم بند او با گذشته بریده شود تا او بهتر بتواند پذیرای تجربهی تازه باشد. [IMG alt="کاراکتر لیوخا در کوپه شماره شش"]https://cdn.zoomg.ir/2023/6/compartmentno6.jpg[/IMG] در تایتانیک نیز ما با فداکاری و ازخودگذشتگیِ جک روبهرو بودیم که باعث میشد رُز از زندگی و زیست غیردلخواهش دست بکشد. اینجا نیز این لیوخاست که به لورا کمک میکند تا با واقعیتهایی تازه روبهرو شود. کاری که با ازخودگذشتگی انجام میدهد. در میزانسی دقیق و حسابشده، بعد از اینکه لورا میفهمد دوربینش دزدیده شده است، با پلانی بهشدت گویا و فوقالعاده مواجهایم. پلانی بهغایت ساده، اما بهتمامی گویا. تصویر نشاندهندهی ایستگاهی است که قطار دارد از آن دور میشود. نورها کمکم محو میشوند و سیاهی قاب را فرامیگیرد. همزمان دیالوگ میانِ لورا و لیوخا را میشنویم که دربارهی «مسکوی روی نوار» صحبت میکنند. انگار آنچه که میبینیم در تصویر دور و دورتر میشود همان تصویری است که لورا از مسکو دارد. همان گذشتهای که او به آن چسبیده بود. چیزی که حالا دارد دور و محو میشود. جوابهای سرد ایرینا پشت تلفن نیز صد البته که به انفصال از گذشته کمک میکند. انگار لورا دیگر باید دریابد که عشق و گذشتهاش در مسکو را کاملن از دست داده است. بعد حدود نیمساعت از فیلم است که ما و لورا کمکم با لیوخا آشنا میشویم. تا پیش از این، از لیوخا تصویر یک جوان م×س×ت و لاابالی در ذهن شکل گرفته بود، ولی در سکانس گفتوگوی آنها در رستورن قطار است که رفتهرفته این فرد برایمان تبدیل به کاراکتر میشود. کسی که بیشتر و بهتر میشناسیمش و رفتارهایش را درک میکنیم. بعدتر، با سفر کوتاه به خانهی مادربزرگ و با اتفاقات بعد از دزدیدهشدن دوربین و دیالوگهای او با لورا، این تصویر کاملتر و دقیقتر میشود. تصویری که بهدرستی با غافلگیری نهایی فیلم همخوان است. جایی که لورا متوجه میشود بهدلیل سرما و برف بسیار زیاد، نمیتواند به دیدن سنگنگارهها برود (همین هم مشخص میکند که ایرینا با فرستادن لورا به این سفردر این مقطع میخواسته او را از سر وا کند). در آن سکانس تماشایی پایانی، جایی که آن دو در کولاکی بزرگ کنار هم نشستهاند و بازی میکنند، اشارهی درستی به [I]تایناتیک[/I] میشود. در [I]تایتانیک[/I] (جیمز کامرون، ۱۹۹۷) نیز ما با فداکاری و ازخودگذشتگیِ جک روبهرو بودیم که باعث میشد رُز از زندگی و زیست غیردلخواهش دست بکشد. اینجا نیز این لیوخاست که به لورا کمک میکند تا با واقعیتهایی تازه روبهرو شود. کاری که با ازخودگذشتگی انجام میدهد (پیچاندن کار معدن و راستوریس کردن این سفر عجیب و سخت تا سنگنگارهها). و چه خوب که در این تایتانیکِ جدید و این اودیسهی زمینی، این بار جک و رُزِ داستان هر دو بهسلامت به زندگیشان برمیگردند. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
سینما و تئاتر
نقد و بررسی فیلم کوپه شماره شش
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین