Like crazy<3
مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقامدار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقرهای
کاربر ثابت
- مدیر کتابدونی
- - رصد
- شناسه کاربر
- 1249
- تاریخ ثبتنام
- 2021-11-25
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 449
- نوشتهها
- 1,867
- راهحلها
- 22
- پسندها
- 20,710
- امتیازها
- 613
- محل سکونت
- او (":
نقد فیلم !Mother - مادر!
!Mother ساختهی دارن آرنوفسکی، با بازی جنیفر لارنس و خاویر باردم، شاهکاری سینمایی و ادیسهای تازه است که تمام هستی را از ابتدا واکاوی میکند.
«مادر!» از آن معدود فیلمهایی است که جدیت و بزرگیشان را میشود با تمامی داستانگوییهای انجامشده در همهی مدیومهای هنری مقایسه کرد
«مادر!»، شاهکار عجیبی است. نه فقط به خاطر فضاسازیهای بینظیر، پیرنگهای داستانی دیوانهوار و کارگردانی مریضی که دارد. نه فقط به خاطر این که میتواند نه داستانی چند لایه بلکه سکهای دو رو را نشان مخاطبانش دهد. نه فقط به خاطر این که دارن آرنوفسکی در آن به نقطهی تازهای از فیلمسازیاش رسیده و نه فقط به خاطر این که در عین روایت داستانی ادیسهوار، به مهمترین عناصر چنین قصههایی خیانت میکند. اینها، فقط ویژگیهای ساختهی جدید فیلمسازی هستند که انگار موقع خلق اثر تازهاش از همهچیز بریده و با دیوانگی، دیوانگی را به تصویر کشیده است. !Mother چیزی فراتر از چنین توصیفاتی است. فراتر از جملاتی که بخواهند شاتهای معرکهاش را توصیف کنند. این یک فیلم سینمایی بزرگ نیست و بیشتر، یک قصهگویی بزرگ است. یعنی جدیت و بزرگیاش را میشود با تمامی داستانگوییهای انجامشده در همهی مدیومهای هنری مقایسه کرد. یعنی میشود به کمکش قدرت سینما را به رخ همهی آنهایی کشاند که با سختگیری و دروغ گفتن به خودشان، میگفتند هنر هفتم بعد از استنلی کوبریک، دیگر از منظر فلسفهپردازی یارای ایستادن در برابر کتابهای بزرگ را ندارد. پس بیش از یک فیلم، «مادر!» را با تمام عقاید عجیب و غریبش که احتمالا هر کسی با تعداد زیادی از آنها مخالفت جدی دارد، به عنوان یک افتخار بشناسید. به عنوان چیزی که نشان میدهد سینما هر چه را که بخواهد میتواند بگوید. هر کاری بخواهد میتواند انجام بدهد و در ترکاندن مغزهای شنوندگان قصههایش که ما تماشاگران باشیم، دست مدیومهای زیادی را از پشت بسته است.
جذابیت «مادر!»، برای آنهایی که سینما را میشناسند، از همان سکانس اولیهاش آغاز میشود. وقتی که ما زوایای انتخابشده از سوی آرنوفسکی برای روایت قصه را میبینیم و حرکت دوربین در میان شاتهای خانهای سوخته که حالا ترمیم شده، با سوءاستفاده از تجربههای سینمایی قبلی بیننده، به او تفکرات نادرستی را القا میکنند. جایی که بعد از یک بار تماشای فیلم و بررسی مفاهیمش، متوجه میشویم نخستین دروغ آرنوفسکی در همانجا تقدیممان شده و متوجه میشویم که فیلم تازهی او، از ثانیهی آغازین و حتی قبلتر از آن، ذهنمان را به بازی گرفته است. چون !Mother از آن فیلمهایی است که برای یک بار تماشا شدن ساخته نمیشوند. هدفشان در نخستین مواجهه، تسخیر ذهن مخاطب با دیوانه کردن او است و در دومین تماشا، رازهایشان را به شکل زیبایی فاش میکنند. البته که وقتی با چنین چیز بزرگی مواجه باشیم، همیشه بارها و بارها تماشای مجدد فیلم نیز، برایمان آوردههای زیادی دارد و ساختار داستانگویی فیلم به گونهای شکل گرفته که تا ابد نتوان تکتک ثانیههایش را با اطمینان درک و معرفی کرد. اما وقتی میگویم برای فهمیدن «مادر!» حداقل احتیاج به دو بار تماشای آن دارید، منظورم این است که گذاشتن زمانی کمتر برای آن، باعث از دست دادن نصف لذتهای فیلم برای شما و هدر رفتن نصف زحماتی که سازندگان برای آن کشیدهاند میشود. چون «مادر!» نه فیلمی برای همگان است و نه میشود حتی از منظر نیاز مخاطب به دو بار تماشا کردن آن، با ساختهی سینمایی دیگری مقایسهاش کرد. چون دقیقا همانگونه که پیشتر گفتم، این فیلم نه یک روایت چند لایه بلکه سکهای دو رو است. یکی از آن مفاهیمی که جلوتر، قطعا به توضیح آن میپردازم.
مفاهیم تصویری، در ساختار «مادر!» به شکل فوقالعادهای به چشم میخورند. از آشنا کردن آرام آرام مخاطب با خانهای بزرگ به کمک شخصیت اصلی داستان گرفته تا تبدیل کردن تمام در و دیوارهای محیط محدود اثر به عناصری مهم برای داستانگویی فیلم، بخشی از کارهای تصویری فوقالعادهی آرنوفسکی هستند. در نخستین مواجههی مخاطب با فیلم، با این که میشود به سادگی فهمید که «مادر!»، قصهگوی بیماری است که افقهای بلند و شاید عجیبی را هدف گرفته، هیچ چیزی نمیتواند باعث آن شود که از تماشای آنچه که میبینید لذت نبرید و لابهلای اتمسفر کلاستروفوبیک و خفهکنندهی فیلم، انقدر بدون آن که متوجه چیزی شوید در قوانین تاریک داستاننویسی آرنوفسکی فرو میروید که رویارویی با دیوانهوارترین و تاریکترین اتفاقات هم باعث نمیشود که واقعگرایی شاتهای مقابلتان را زیر سوال ببرید. چیزی که اگر بخواهم صادقانه آن را توصیف کنم، باید بگویم حقیقتا دستاورد بزرگی است. دستاوردی که به کمک داستانگویی تصویرمحور دارن آرنوفسکی در !Mother نصیب او شده و باعث میشود که «مادر!» را در قامت اثری ببینیم که از تماشاگران، نمرهی شدیدا منفی F را در اتفاقی کمسابقه دریافت کرده است. چرا؟ چون هیچکس دلش نمیخواهد جلوهی دردناک و زجرآور صدلایه از دیوانگی یک نویسنده را ببیند و به شکلی ناخواسته، مجبور به باور کردن تمام چیزهای تاریکی که دیده نیز باشد. چون تجربههایی تا این حد سیاه، اگر به ذهنمان نفوذ کنند و روی افکارمان راه بروند، تا مدتها آرامشمان را میگیرند و زیبایی ظاهری دنیای پیرامونمان به سبب مواجهه با آنها، حداقل برای ساعاتی تبدیل به چیزی میشود که نمیتوانیم مثل قبل از دیدنش لذت ببریم. به همین دلیل است که سازندگان فیلم، نمرهی F تماشاگران به آن را مثل یک مدال افتخار به گردنشان انداختهاند. چرا که این نشان میدهد قصهگویی آرنوفسکی به اندازهی کافی زجرآور بوده و این کارگردان به یکی از ابتداییترین خواستههایش از این اثر تازه دست یافته است. راستی، میخواهید بدانید نقطهی اوج آن داستانگویی تصویری ارزشمندی که «مادر!» را به چنین نقطهای رسانده در کجای فیلم قرار گرفته؟ آنجایی که کاراکتر اجراشده توسط خاویر باردم شعری را به دست شخصیت اصلی فیلم، یعنی همان مادر با بازی جنیفر لارنس میدهد و ما به جای شنیدن صدای او یا شخصی دیگر که در حال خواندن آن شعر باشد، در سکوتی نسبتا کامل، تصاویری عجیب را مشاهده میکنیم. در این نقطه، آرنوفسکی فریاد میزند که برخی مفاهیم را به کمک چیزی جز تصویر سینمایی نمیشود انتقال داد و برای بعضی چیزها نوشتهای وجود ندارد! بله، شنیدن این فریاد، یکی از آن عناصر مهمی است که باعث شدند عاشق «مادر!»، ساختهی تاریک و عجیب این فیلمساز آمریکایی شوم.
کلوزآپها و تصاویری از فیلم که از همان لحظات آغازین، قصد نشان دادن کاراکترهای آن را دارند، یکی از مواردی هستند که باعث میشوند مخاطب، در عین جلب شدن توجهش به فضاسازی خاص فیلمساز، با تمام دقت کاراکترها را نیز دنبال کند. تقریبا در غالب لحظات فیلم، ما با چهرهی جنیفر لارنس در نماهایی بسیار نزدیک مواجهیم و تمرکز جدی فیلمساز روی او آشکار است. به همین سبب، در عین این که در حجم بالایی از دقایق اثر با تصاویری روبهرو هستیم که مفاهیمی فراشخصیتی دارند و مثل هر داستان ادیسهگونهی دیگری بلندتر از کاراکترهای قصه گام برمیدارند، بیننده به سبب آشنایی فوقالعادهای که با کاراکترهای اصلی داستان و در راس آنها مادر پیدا کرده، فرصت درک کردن رخدادها بر پایهی تجربههای احساسی آنها را نیز پیدا میکند. عنصری که صد البته به کمک بازیهای واقعا عالی حاضر در فیلم هم به دست آمده و قطعا اگر خاویر باردم در نقش کنترلکنندهی همهچیز، تا این اندازه عالی ظاهر نمیشد و جنیفر لارنس بهترین اجرای دوران کاریاش را به سبب گم شدن در حال و هوای عجیب فیلم ارائه نمیکرد، «مادر!» نمیتوانست چنین دستاورد فوقالعادهای را به سبد داشتههایش اضافه کند. دستاوری که به جرئت میتوان گفت !Mother را حداقل از این منظر، بالاتر از برخی از بزرگترین آثار تاریخ سینما قرار میدهد و کاری میکند که مخاطب در لابهلای پیشروی دقایق عجیب آن، در عین آن که به تماشای سکانسهایی که خلقت را از ابتدا تا انتها به زیر ذرهبین میبردند پرداخته، حس شنیدن داستانی شخصیتمحور را نیز داشته باشد.
آرنوفسکی فریاد میزند که برخی مفاهیم را به کمک چیزی جز تصویر سینمایی نمیشود انتقال داد و برای بعضی چیزها نوشتهای وجود ندارد!
میدانم. میخواهید بگویید که این تناقضی بسیار بزرگ و حتی شاید بیمعنا است. اصلا یک ادیسه، در تعریفش داستانی فراتر از شخصیتهای ظاهری قصه است و گسترهی مطلقی از همهچیز را شامل میشود. گسترهای که اگر با داستان معرکهای طرف باشیم، زمانی بسیار بسیار طولانی و نقطه به نقطهی جهان را هدف میگیرد و شخصیتها در آن، صرفا موجوداتی نمادین هستند. عناصری همچون تکهچوبهایی که درون رودخانه افتادهاند و تنها حکمت وجودشان این است که مخاطب به کمک حرکت کردن آنها، جریان داشتن آب در رودخانه را بفهمد. اما حدس بزنید چه شده و به چه دلیل میگویم که «مادر!» بیشتر از آن که داستانی چندلایه باشد، حکم سکهای دو رو را دارد. موضوع اینجا است که ما در فیلم تازهی دارن آرنوفسکی هم دقیقا با چنین چیزی مواجه هستیم. با همان رودخانه و همان تکهچوب. با این تفاوت که دارن آرنوفسکی، آنقدر کادرش را به طرز معرکهای بسته که در طول نخستین مواجههمان با فیلم، چیزی جز یک تکهچوب بزرگ و آبهای مشکوکی که در اطرافش جریان دارند نمیبینیم. آبهایی که ما را به برخی چیزها مشکوک میکنند اما اجازه نمیدهند چیزی را بفهمیم. حالا، وقتی که تماشای فیلم برای نخستین بار به پایان رسیده و با فکر کردن یا خواندن برخی نوشتهها، درک عمیقتری نسبت به آن پیدا کردهایم، با نگاه دوباره به تصاویر اثر متوجه میشویم که در رودخانهی بزرگ، به اشتباه تمام حواسمان را به چوب معطوف کردهایم. همهی اینها یعنی چه؟ یعنی این که در اولین تماشای «مادر!» از داستانی شخصیتمحور و پرشده از کهنالگوها لذت میبرید که در تلفیق با کارگردانی خوب فیلمساز، روایت جذابی را پدید آورده و در دومین رویاروییتان با این اثر، از غرق شدن در قصهگویی ادیسهوار آن که در لحظاتش تکتک کاراکترها حکم نمادهایی را دارند، احساس رضایت میکنید. و بله، این همانگونه که پیشتر هم گفتم، دستاورد شگفتانگیزی است. پس اگر فیلم را ندیدهاید، بیش از این برایتان توصیفش نمیکنم تا اگر دنبال دیدن اثر سینمایی هنری و محترمی هستید که خاص باشد، چیزی برایتان اسپویل نشود اما اگر فیلم را دیدهاید و به دنبال درک بیشترش هستید، خب، تازه میخواهیم کارمان را شروع کنیم! کاری که آن را در دو قسمت و با بررسی هر دو روی این سکهی شگفتانگیز، به سرانجام میرسانیم.
نام موضوع : نقد و بررسی فیلم مادر (mother)
دسته : سینما و تئاتر