. . .

نقد و بررسی نقد فیلم مسخره باز

تالار سینما و تئاتر

mohadese

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
682
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-30
آخرین بازدید
موضوعات
55
نوشته‌ها
492
پسندها
4,266
امتیازها
353

  • #1
ژان پیر ژونه، در سال 1991 فیلمی ساخت به نام «اغذیه فروشی/Delicatessen» که داستان یک بازیگر درجه‌چندم نمایش‌های تلویزیونی را به تصویر می‌کشید که برای کار کردن به یک اغذیه‌فروشی مراجعه می‌کند، صاحب بی‌رحم اغذیه‌فروشی می‌پذیرد که او در آن‌جا به کار مشغول شود. در بالای اغذیه فروشی، آپارتمانی است که صاحب اغذیه فروشی، مالک آن است و مستاجرانی دارد و بازیگر نیز در بالای همان آپارتمان ساکن می‌شود. او عاشق دختر صاحب اغذیه‌ فروشی می‌شود مکان آپارتمان نزدیک دریایی است که ما آن را نمی‌بینیم، اما همیشه طوفانی و هوا ابری است. چاهی در آپارتمان وجود دارد، که کنش اصلی و انتهایی فیلم از طریق آن چاه رخ می‌دهد. صاحب اغذیه فروشی، موکدا گوشت می‌فروشد، گوشتی که بعدها مشخص می‎شود، گوشت انسان است و این کالا به عنوان یک موتیف تکرار شونده، کنش‌ها و واکنش‌های اصلی فیلم را به وجود می‌آورد. در انتها نیز همه چیز به زیر آب می‌رود.

ده سال پس از ساخت «اغذیه فروشی»، ژونه فیلمی ساخت به نام «زندگی شگفت‌انگیز آملی پولن» که نام او را جهانی کرد. سبک روایی فیلم با فیلتر رنگی خاص، روایت یک دانای کل، حرکات عجیب دوربین، وارد شدن به ذهن شخصیت اصلی و توجه به موتیف‌های تکرار شونده از طریق میزانسن، تاکید دوربین و دکوپاژ کارگردان باعث ایجاد یک فرم سینمایی جذاب شد که بسیاری پس از آن، از او و این سبک پیروی کردند و ژونه در «آملی» این سبک را به اوج خود رساند. آن هم از طریق دقت بر جزییات و ایجاد هماهنگی بین اجزای مختلف فیلم(هارمونی به وجود آمده بین میزانسن و ذهن شخصیت اصلی و البته وجود یک قصه پر کشش، باعث این شد تا فیلم هرچه بیشتر مورد توجه قرار گیرد).

حال با توجه به همه این موارد، می‌توان به این‌جا رسید که «مسخره باز» در ایجاد یک سبک روایی خاص(البته اگر خاص و موفق بوده باشد) تمام وقت در حال کپی از ژونه و به خصوص «آملی» بوده است(که به خودی خود اتفاق بدی نیست) و در استفاده از عناصر داستانی به طور قطع از «اغذیه فروشی» کپی کاری محض انجام داده که به خودی خود اتفاق بدی است، آن هم زمانی که نه توانسته پیرنگ را از خامی در آورده و به پختگی برساند و نه توانسته قصه‌ای را برای خود بنویسد البته ادعای این را داشته که این یک داستان اوریژینال و منحصر به فرد است(کارگردان گفته که نقش شخصیت زن را مخصوصا برای هدیه تهرانی نوشته، با توجه به اینکه تمام المان‌های اصلی فیلم، مو به مو از فیلم ژونه کپی شده، نمی‌توان چنین ادعایی را قبول کرد، زیرا وقتی تعداد این کپی‌برداری‌ها آن هم بدون تغییر یا نهایتا با تغییر در شکل المان(مثل تغییر گوشت به مو) زیاد می‌شود، نمی‌توان سایر المان‌ها را به عنوان یک مورد مستقل و فکر شده در فیلم پذیرفت).

نزدیک شدن به ذهن شخصیت و همراه شدن با او و تفکراتش، یکی از بهترین روش‌های گسترش پیرنگ در عمق است، و زمانی که این اتفاق به درستی رخ دهد، اثر می‌تواند حرف‌های زیادی برای گفتن داشته باشد و و اگر پیرنگش را در عرض نیز گسترش دهد، به اوج جذابیت برای بیننده برسد. اما همین موضوع، اگر به درستی انجام نشود و صرفا در حد حرف و ایده باقی بماند، نه تنها نمی‌تواند باعث گستردگی پیرنگ شود، بلکه در مسیر عکس آن حرکت کرده و باعث سردرگمی شخصیت و در پی آن بیننده شود. اتفاقی که دقیقا در «مسخره باز» رخ می‌دهد. فیلم در همان ابتدا با روایت دانای کل(دانش با بازی صابر ابر) آغاز می‌شود و به واضح‌ترین شکل ممکن می‌گوید که شما با چیزهایی که در ذهن من می‌گذرد همراه می‌شوید.(اتفاقی که در تئاتر به دلیل کمبود فضا و محدودیت میزانسن رخ می‌دهد و از این طریق بیننده آگاه می‌شود که اکنون با ذهنیات شخصیت همراه است، اما در سینما راه‌های مختلفی جز همین راه ساده برای نشان دادن و همراه شدن با ذهن شخصیت وجود دارد، که به نظر می‌رسد عدم شناخت فیلمساز نسبت به مصالح سینمایی، نتیجه‌ای تئاتری را برای این موضوع رقم زده است). این همراهی تا جایی که به معرفی شخصیت‌ها و ورود آن‌ها ختم می‌شود، شاید برای بیننده جذاب باشد، اما محدودیت لوکیشن فیلم به یک سلمانی، باعث این می‌شود که از جایی به بعد تمام موتیف‌های تکرار شونده فیلم برای بیننده نیز تکراری به نظر برسند و هیچ‌گونه کارکردی در پیش‌برد پیرنگ نداشته باشند(دقت کنید به حضور مستمر گدایان در سلمانی، چای خوردن شخصیت‌ها، خوابیدن کاظم خان، پیدا کردن مو در تن ماهی و تکرار دیالوگ معروف فیلم هزاردستان و…، که تکرار بیش از حد آن‌ها باعث می‌شود نه تنها تاثیرگذار نباشند، بلکه کمی لوث شوند و موضوعیت و اهمیت خود را از دست بدهند، گرچه که آن چیز که عیان است، ارجاعات فرامتنی و سیاسی‌ای است که قطعا به فیلم و اجزای آن ربط می‌دهند، اما اگر چنین چیزی باشد، که به نظر بنده نیست، باید در تصویر و پیش از آن قصه فیلم عیان باشد، نه در سطحی‌ترین شکل ممکن).

سودای بازیگر شدن دانش(برگرفته از فیلم ژونه با کمی تغییر سطحی)، مهم‌ترین موضوعی است که فیلم آن را دنبال می‌کند، او همواره در حال تمرین است، و می‌خواهد با بازیگر مورد علاقه‌اش(هما با بازی هدیه تهرانی) همبازی شود، تا اینجا همه‌چیز مشخص است، اما بعد از این، نه فیلم حرف تازه‌ای دارد و می‌تواند این پیرنگ نیم خطی را بیش از این گسترده کند و نه دیگر مرز بین خیال و واقعیت شخصیت اصلی مشخص می‌شود. دقیقا در همین نقطه که اتفاقا پس از پایان معرفی‌های ابتدایی فیلم است، اثر دچار یک سردرگمی و افتادن در دور باطل می‌شود و حالا ارجاعات به فیلم‌های سینمایی دیگر در تاریخ سینما آغاز شده که کوچکترین کارکردی پیدا نمی‌کنند و تنها و تنها چنین حسی را به بیننده منتقل می‌نمایند که فیلمساز قصد این را داشته تا ضعف‌های شناخت‌اش از مدیوم سینما را با استفاده از چنین فیلم‌هایی برای بیننده بپوشاند (گرچه که کاملا مشخص است تماشای «پاپیون»، «تلالو»،«کازابلانکا»،«لئون»،«بیل را بکش»،«هزار دستان» و…، نمی‌تواند شاخص خوبی برای فهم سینما و البته معیاری برای سینه‌فیل بودن کسی باشد، اگر که فیلمساز قصد داشته تا ادای دین به سینما بکند (که البته فیلم فاصله‌ای دور و دراز با چنین موضوعی دارد)، با رجوع به چنین آثاری تنها کم دیدن و شناخت کم خودش از سینما را عیان کرده است) و یا اگر قصد بر این بوده تا حس نوستالژی برای بیننده به وجود آید تا از این طریق بتواند همراهی آن‌ها را برای خود به دست آورد، نهایتا بیننده با کلیپ‌هایی جداگانه و بی‌ربط مواجه شده که کنار هم قرار گرفتن آن‌ها و حضورشان در یک فیلم، نمی‌تواند کلیتی درست را بسازد و از لحاظ معنایی، تماتیک و مضمونی به هم ارتباط پیدا نمی‌کنند و سردرگمی فیلم را به حد اعلا می‌رسانند.

توجه بیش از حد فیلمساز به چنین موضوعاتی، و البته وجود یک میزانسن اغراق آمیز در برخی موارد(مثل وجود موهای بسیار زیاد روی زمین، که کمی خارج از عرف است) و عدم وجود یک قصه درست و مشخص، باعث شده تا فیلم از لحاظ روایی نیز دچار مشکل شود و حواس فیلمساز به این موضوع نباشد. آن طور که فیلم برای بیننده مشخص می‌کند، بناست تا با ذهن دانش همراه شود، اما در زمان‌هایی فیلم دچار گسست از این حالت شده و به سراغ شخصیت‌های دیگر می‌رود(قصه عشقی کاظم خان و مشکلات سیاسی شاپور) و حالا گویی راوی قصه آن‌ها هستند، چنین اشکالی به هیچ‌وجه قابل چشم‌پوشی نیست و فیلم را به حد اعلا در سردرگمی و نقص می‌رساند. و باز با وجود همه این رفت و برگشت‌های ناقص، ارجاعات بی دلیل سینمایی و تکرار مکررات در بیان برخی مسائل، باز هم نمی‌توان موضع فیلم را مشخص دانست، قصه‌ای را از دل آن بیرون آورد و متوجه این شد که فیلم در حال بیان چه چیزی است. این که بیننده با ذهن دانش همراه شده، قرار است تا چه چیزی را فراتر از فضای آن سلمانی ببیند، یا اینکه دانش چه ویژگی خاصی را داراست که بتواند بیننده را با حقایق و یا حتی فانتزی‌هایی، بیش از آن چیزی که به دست آورده مواجه کند(اتفاقی که به خوبی در فیلم «آملی پولن» رخ می‌دهد) و در نهایت تمام تلاش‌ها برای چیدن میزانسنی دقیق، استفاده از فیلم‌های تاریخ سینما و تلاش برای داشتن دوربینی که با توجه به محدودیت فضا، می‌خواهد تصویر درستی از وقایع را به بیننده بدهد، به ناکجا آباد ختم شده و دقیقا کارکردی برعکس پیدا کرده است. ارجاعات سینمایی حالتی فخرفروشانه(بدون داشتن کوچکترین نقشی در پیشبرد پیرنگ) به خود گرفته، نزدیک شدن به ذهن شخصیت اصلی کاملا ناقص مانده و دقت به تمام جزییات نیز از جایی به بعد بیشتر به لوث شدن فیلم کمک کرده تا به بهبود آن.

«مسخره باز» نمونه بارز فیلمی است که با وجود کپی کردن از دو اثر شاخص که یکی در استفاده از المان‌های اصلی فیلم مانند شخصیت اصلی، چاهی که نقش مهمی در رخ دادن اتفاق اصلی فیلم دارد، موتیف تکرار شونده فیلم یعنی مو و پایان بندی‌اش که همه به زیر آب می‌روند(«اغذیه فروشی») و دیگری در سبک بصری فیلم که در نزیک شدن گاه و بی‌گاه دوربین به شخصیت‌ها، فیلتر رنگی خاص، استفاده از زوایای عجیب برای ایجاد جذابیت در لوکیشنی محدود(«آملی پولن»)، است، که همگی به خطا رفته‌اند و ایجاد تغییرات کوچک در استفاده از چنین المان‌هایی نیز به فیلم کمکی نمی‌کند. زیرا مشکل اصلی در جای دیگر است، مشکل اصلی در نبود قصه‌ای درست، عدم شناخت فیلمساز از مصالح و ابزار سینمایی و عدم ایجاد یک دنیای باورپذیر برای بیننده است و در عوض فیلم مملو از کولاژهایی است که بیشتر شبیه به کلیپ‌های کوتاه تبلیغاتی شده‌اند و هم‌چنین مملو از سوتفاهم‌هایی در بیان مساله‌ای خاص است. و نکته‌‌ی حائز اهمیت این است که، این که چه چیزی در ذهن فیلمساز پیش از ساخت فیلم می‌گذشته و پس از ساخت او چه چیزی درباره فیلم می‌گوید و ارجاعات فرامتنی اثر(که اگر وجود داشته باشند) که بسیار کم ارزش تر از زیرمتن‌ها هستند(چیزی که در این فیلم وجود ندارد) کم‌ترین ارزش سینمایی‌ای ندارند و هر فیلم در مدت زمان پخش شدنش زمان این را دارد تا حرف‌هایش را با مخاطبش بزند.
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
16
بازدیدها
265
پاسخ‌ها
10
بازدیدها
223
پاسخ‌ها
4
بازدیدها
142
پاسخ‌ها
11
بازدیدها
200

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین