انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
معرفی کتاب مرد گمشده | جین هارپر
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="ARA.O.O" data-source="post: 47347" data-attributes="member: 300"><p><strong>بخشی از کتاب مرد گمشده</strong></p><p></p><p>«میآن سر قبر گلهدار؟»</p><p></p><p>«بعضی وقتها. وقتی نقاشی کم رو بورس بود چند سالی میاومدن. اما حالا کمتر شدن. یکی مشهورتر تو آترتونه.»</p><p></p><p>«فرقش با این چیه؟»</p><p></p><p>«ناراحت کنندهتره. قبر یه بچهست. یه پسربچهٔ کوچولو. حدود ۱۹۰۰.»</p><p></p><p>لودلو ناراحت به نظر میرسید و ناتان پرسید که آیا بچه دارد.</p><p></p><p>«چه اتفاقی براش افتاده؟»</p><p></p><p>ناتان صدایش را صاف کرد.</p><p></p><p>«همون داستان همیشگی. راه رو اشتباه رفته و گم شده.»</p><p></p><p>ناتان ناگهان زد روی ترمز. زد دندهعقب، بعد ماشین را به داخل شکافی بین صخرهها راند. از طرف دیگر با سردرگمی بیرون را نگاه میکرد. اثری از ماشین کمرون نبود. یک لحظه فکر کرد ماشین نیست. زاندر به شیشهٔ خاک گرفته کوبید.</p><p></p><p>پشت سرشان را نشان میداد و گفت: «خیلی دور شدیم.»</p><p></p><p>ناتان به جاده برگشت و دوباره سعی کرد. مسیر درست تقریباً معلوم بود. همانجایی که بوب قبلاً پارک کرده بود ایستاد و همگی پیاده شروع به بالارفتن کردند. بالا که رسیدند، او و زاندر به ماشین تکیه دادند و لودلو دستکشهایش را دست کرد. دور ماشین کمرون چرخید و کلی عکس گرفت. جلو درِ باز راننده ایستاد.</p><p></p><p>ناتان گلویش را صاف کرد.</p><p></p><p>«ما که رسیدیم، در همینجوری باز بود، ولی کلیدها روی صندلی بود. روشنش کردم ببینم کار میکنه.»</p><p></p><p>«نباید به چیزی دست میزدی.»</p><p></p><p>«متأسفم.»</p><p></p><p>«وقتی روشنش کردی چی شد؟»</p><p></p><p>«کار کرد.»</p><p></p><p>لودلو سوار شد و خودش سوییچ را چرخاند.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="ARA.O.O, post: 47347, member: 300"] [B]بخشی از کتاب مرد گمشده[/B] «میآن سر قبر گلهدار؟» «بعضی وقتها. وقتی نقاشی کم رو بورس بود چند سالی میاومدن. اما حالا کمتر شدن. یکی مشهورتر تو آترتونه.» «فرقش با این چیه؟» «ناراحت کنندهتره. قبر یه بچهست. یه پسربچهٔ کوچولو. حدود ۱۹۰۰.» لودلو ناراحت به نظر میرسید و ناتان پرسید که آیا بچه دارد. «چه اتفاقی براش افتاده؟» ناتان صدایش را صاف کرد. «همون داستان همیشگی. راه رو اشتباه رفته و گم شده.» ناتان ناگهان زد روی ترمز. زد دندهعقب، بعد ماشین را به داخل شکافی بین صخرهها راند. از طرف دیگر با سردرگمی بیرون را نگاه میکرد. اثری از ماشین کمرون نبود. یک لحظه فکر کرد ماشین نیست. زاندر به شیشهٔ خاک گرفته کوبید. پشت سرشان را نشان میداد و گفت: «خیلی دور شدیم.» ناتان به جاده برگشت و دوباره سعی کرد. مسیر درست تقریباً معلوم بود. همانجایی که بوب قبلاً پارک کرده بود ایستاد و همگی پیاده شروع به بالارفتن کردند. بالا که رسیدند، او و زاندر به ماشین تکیه دادند و لودلو دستکشهایش را دست کرد. دور ماشین کمرون چرخید و کلی عکس گرفت. جلو درِ باز راننده ایستاد. ناتان گلویش را صاف کرد. «ما که رسیدیم، در همینجوری باز بود، ولی کلیدها روی صندلی بود. روشنش کردم ببینم کار میکنه.» «نباید به چیزی دست میزدی.» «متأسفم.» «وقتی روشنش کردی چی شد؟» «کار کرد.» لودلو سوار شد و خودش سوییچ را چرخاند. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
معرفی کتاب مرد گمشده | جین هارپر
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین