. . .

معرفی معرفی کتاب مرد گمشده | جین هارپر

تالار متفرقه ادبیات

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,061
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #1
معرفی کتاب مرد گمشده
کتاب مرد گمشده نوشته جین هارپر سال ۲۰۱۹ به بازار آمد و خیلی زود در فهرست ده کتاب پرفروش ساندی تایمز قرار گرفت. این رمان رتبه‌ی چهارم گودریدز و یکی از پرفروش‌ترین آثار نیویورک تایمز نیز هست. این کتاب را میثم فرجی ترجمه کرده است.

درباره کتاب مرد گمشده
مرد گمشده داستان مرموز مرگ مردی به نام «کمرون» است که جنازه‌اش در صحرا، کنار قبری عجیب پیدا می‌شود. دو برادر کمرون در جست‌وجوی علت مرگ او هستند. خودکشی، قتل، مرگ طبیعی یا دلیل شوم دیگری؟ آیا پای زنی هم در میان است؟ در این مسیر، داستان عشق گذشته‌ی کمرون و رازهایی که به همراه دارد، مطرح می‌شود و قصه، پیچیدگی‌ها و جذابیت‌های تازه‌ای پیدا می‌کند. جین هارپر با نخستین رمانش The Dry جوایز زیادی را کسب کرد. از جمله جایزه‌ی کتاب صنعت استرالیا و جایزه‌ی باری برای نخستین رمان رمز آلود. هارپر پیش از این‌که به عنوان نویسنده‌ی حرفه‌ای فعالیت کند، سیزده سال روزنامه‌نگار بود. کتاب مرد گمشده یکی از محبوب‌ترین رمان‌های اخیر جهان ادبیات است.
 

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,061
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #2
بخشی از کتاب مرد گمشده

«می‌آن سر قبر گله‌دار؟»

«بعضی وقت‌ها. وقتی نقاشی کم رو بورس بود چند سالی می‌اومدن. اما حالا کم‌تر شدن. یکی مشهورتر تو آترتونه.»

«فرقش با این چیه؟»

«ناراحت کننده‌تره. قبر یه بچه‌ست. یه پسربچهٔ کوچولو. حدود ۱۹۰۰.»

لودلو ناراحت به نظر می‌رسید و ناتان پرسید که آیا بچه دارد.

«چه اتفاقی براش افتاده؟»

ناتان صدایش را صاف کرد.

«همون داستان همیشگی. راه رو اشتباه رفته و گم شده.»

ناتان ناگهان زد روی ترمز. زد دنده‌عقب، بعد ماشین را به داخل شکافی بین صخره‌ها راند. از طرف دیگر با سردرگمی بیرون را نگاه می‌کرد. اثری از ماشین کمرون نبود. یک لحظه فکر کرد ماشین نیست. زاندر به شیشهٔ خاک گرفته کوبید.

پشت سرشان را نشان می‌داد و گفت: «خیلی دور شدیم.»

ناتان به جاده برگشت و دوباره سعی کرد. مسیر درست تقریباً معلوم بود. همان‌جایی که بوب قبلاً پارک کرده بود ایستاد و همگی پیاده شروع به بالارفتن کردند. بالا که رسیدند، او و زاندر به ماشین تکیه دادند و لودلو دستکش‌هایش را دست کرد. دور ماشین کمرون چرخید و کلی عکس گرفت. جلو درِ باز راننده ایستاد.

ناتان گلویش را صاف کرد.

«ما که رسیدیم، در همین‌جوری باز بود، ولی کلیدها روی صندلی بود. روشنش کردم ببینم کار می‌کنه.»

«نباید به چیزی دست می‌زدی.»

«متأسفم.»

«وقتی روشنش کردی چی شد؟»

«کار کرد.»

لودلو سوار شد و خودش سوییچ را چرخاند.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین