ماری دختر نوجوانی است که ظاهرا بهطور موقت به روستای محل زندگی عمهاش آمده و از اینکه استعداد خاصی در هیچ زمینهای ندارد ناراحت است؛ او که دوست دارد در همه کارها به دیگران کمک کند، بیشتر باعث دردسر درست کردن شده و بیشتر از دست خودش عصبانی میشود.
ماری خیلی اتفاقی و توسط یک گربه سیاه به دل جنگل کشیده میشود و در آنجا یک بوته گل بسیار عجیب و در عین حال زیبا را میبیند که بعدا معلوم میشود این گل خاصیت جادویی فوقالعاده زیادی دارد و به افراد تواناییهای خاص جادوگری را اعطا میکند. ماری در ابتدا از شرایطی که در آن قرار گرفته شگفتزده شده و با بهت و حیرت پا در مسیری میگذارد که از عاقبت آن بی
خبر است.
حضور ماری در دانشگاه مخصوص جادوگرها و آشناییاش با افرادی که کار اصلیشان در زندگی پرداختن به امور جادویی است، به زندگی ماری معنای تازهای بخشیده و روزهای طولانی و خستهکنندهاش را به کلی تغییر میدهد. اما این تمام
داستان نیست؛
داستان اصلی از جایی شروع میشود که ماری به راز این دانشگاه و اتفاقات بیرحمانهای که در آنجا درحال رخ دادن است پی میبرد و تصمیم میگیرد در مسیر خطرناکی با جادوهای خطرناک مقابله کند.
کارگردان این اثر، از خلاقیت و عنصر پویای بسیار کمی در این انیمه استفاده کرده و این موضوع “ماری و گل جادوگر” را به انیمهای سرگرمکننده و فاقد هیجان تبدیل کردهاست؛ هرچند که ایده اصلی آن جذاب بهنظر میرسد و اگر بیشتر و حرفهایتر به شخصیتها و فضای کلی
داستان رسیدگی شده بود، شاهد اثری بسیار تماشایی و ارزشمند میبودیم، اما کلیشهای شدن
داستان بیشتر به چشم میآید.