انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
مسمطات ملکالشعرای بهار
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="S O-O M" data-source="post: 27640" data-attributes="member: 36"><p>انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور</p><p>برخیز و به گهواره فکن بچهٔ انگور</p><p></p><p>چندانش مهل کز دم دی گردد رنجور</p><p>کامد دی و افسرد دم ماه و دم هور</p><p></p><p>برکرد سیه ابر، سر ازکوه نشابور</p><p>واراست ز خوارزم سپه تا در بلغار</p><p></p><p>در هر باغ از برف و شاقی و نقیبی است</p><p>بر هر شاخ از زاغ خروشی و نعیبی است</p><p></p><p>شمشاد حبیبی و سیه زاغ رقیبی است</p><p>وز برف شبانه به سر سرو نصیبی است</p><p></p><p>گوئی بهصف بار ملکزاده خطیبی است</p><p>دستار فرو برده به کافور و به زنگار</p><p></p><p>آن سودهٔ سیم است که در دست نسیمست</p><p>وان کوه، بیندوده بدان سودهٔ سیم است</p><p></p><p>خورشید به میغ اندر چون روی سقیم است</p><p>یا در بن دربا ید بیضای کلیم است</p><p></p><p>وان شاخهٔ بید ای عجبی سخت کریم است</p><p>کافشاند چون دست ملک درهم و دینار</p><p></p><p>زین پیش چو عمال خزان باز رسیدند</p><p>وان خیمهٔ زربفت خزان باز کشیدند</p><p></p><p>دهقان پسران هر سو در باغ دویدند</p><p>جز از بچگان در وی جنبنده ندیدند</p><p></p><p>خندان بدویدند وگلوشان ببریدند</p><p>بی هیچ عفو جستن، بی هیچ ستغفار</p><p></p><p>چون یافت کدیور گنه بچه گکان را</p><p>بربست به زنجیر دوگان را و سه گان را</p><p></p><p>وانگه به درون درشد و دید آن همگان را</p><p>وز آن همه گان پاک بپرداخت مکان را</p><p></p><p>وان جمله بیاورد و بینباشت دکان را</p><p>تا زانهمه یک روز بیفروزد بازار</p><p></p><p>بنهاد پس آن دخترکان را به سبد بر</p><p>برد آنهمه را تفت سوی خانهٔ خود بر</p><p></p><p>قومی دید آبست به پنجاه و به صد بر</p><p>مسکین به غلط رفت و گمان برد به بدبر</p><p></p><p>دست و سرشان کوفت به پنجاه لگد بر</p><p>چندان که ز تنشان خوی و خون رفت به یکبار</p><p></p><p>وانگاه نگه کرد بدان حال تبهشان</p><p>زان کرده پشیمان شد و بخشود گنهشان</p><p></p><p>وآورد ز چرخشت سوی خفتنگهشان</p><p>بر روی فرو بست ز هر بیهده رهشان</p><p></p><p>میداشت نهان زیدر تا یک دو سه مهشان</p><p>چندان که برند از یاد آن محنت و تیمار</p><p></p><p>چون ماه چهارم شد، یک روز نهفته</p><p>بشتافت بدانجا که بدند آنان خفته</p><p></p><p>تا پرسد و جوید که چه بوده است و چه رفته</p><p>جوید خبر زان گره خستهٔ تفته</p><p></p><p>جز انجم رخشنده و گلهای شکفته</p><p>هرچند فزون جست او کمتر دید آثار</p><p></p><p>چون دید بدان بلعجبی گفت به ناگاه</p><p>صد سبحانالله و دوصد سبحانالله</p><p></p><p>این جمله کیانند بدین آب و بدین جاه</p><p>نی خورشید اینجای فراز آمده نی ماه</p><p></p><p>نی روز گشادم رخ اینان نه شبانگاه</p><p>این فرخی و خوبی کی گشت پدیدار</p><p></p><p>اینانند آنان که دو سه ماه ازین پیش</p><p>آوردمشان از رز زی مصطبهٔ خویش</p><p></p><p>وانگه به لگد کردم پشت و برشان ریش</p><p>چونان بنهادمشان یک روز کم و بیش</p><p></p><p>پس اینجای افکندمشان بیکس و بیخویش</p><p>بیهیچ رعایتگر و بیهیچ پرستار</p><p></p><p>امروز به صد عزت و تمکینند اینان</p><p>با دیگر رسم و دگر آئینند اینان</p><p></p><p>دلبند خوش و نغز و نگارینند اینان</p><p>گوئی مگر از خلخ و از چینند اینان</p><p></p><p>یا مهر و مه و زهره و پروینند اینان</p><p>یا خود مگر این خانه سپهریست پُر انوار</p><p></p><p>دهقان سپس ازکوشش و فریاد و هیاهو</p><p>پیش آرد مینائی پاکیزه چو مینو</p><p></p><p>برگیرد از آن بادهٔ نغز خوش نیکو</p><p>کز لاله ستدگونه و از مشگ ستد بو</p><p></p><p>پاکیزه و گلگون چو رخ یار نکو رو</p><p>فرخنده و روشن چو دل شاه نکوکار</p><p></p><p>نک آذرماه است و می حمری باید</p><p>بر شعر بهاری سمنبری باید</p><p></p><p>شاهان را آزادگی و حری باید</p><p>قطران شدم اینک ز تو بونصری باید</p><p></p><p>با گفتهٔ من گفت منوچهری باید</p><p>تا هر دو برآیند به یک مایه و مقدار</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="S O-O M, post: 27640, member: 36"] انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور برخیز و به گهواره فکن بچهٔ انگور چندانش مهل کز دم دی گردد رنجور کامد دی و افسرد دم ماه و دم هور برکرد سیه ابر، سر ازکوه نشابور واراست ز خوارزم سپه تا در بلغار در هر باغ از برف و شاقی و نقیبی است بر هر شاخ از زاغ خروشی و نعیبی است شمشاد حبیبی و سیه زاغ رقیبی است وز برف شبانه به سر سرو نصیبی است گوئی بهصف بار ملکزاده خطیبی است دستار فرو برده به کافور و به زنگار آن سودهٔ سیم است که در دست نسیمست وان کوه، بیندوده بدان سودهٔ سیم است خورشید به میغ اندر چون روی سقیم است یا در بن دربا ید بیضای کلیم است وان شاخهٔ بید ای عجبی سخت کریم است کافشاند چون دست ملک درهم و دینار زین پیش چو عمال خزان باز رسیدند وان خیمهٔ زربفت خزان باز کشیدند دهقان پسران هر سو در باغ دویدند جز از بچگان در وی جنبنده ندیدند خندان بدویدند وگلوشان ببریدند بی هیچ عفو جستن، بی هیچ ستغفار چون یافت کدیور گنه بچه گکان را بربست به زنجیر دوگان را و سه گان را وانگه به درون درشد و دید آن همگان را وز آن همه گان پاک بپرداخت مکان را وان جمله بیاورد و بینباشت دکان را تا زانهمه یک روز بیفروزد بازار بنهاد پس آن دخترکان را به سبد بر برد آنهمه را تفت سوی خانهٔ خود بر قومی دید آبست به پنجاه و به صد بر مسکین به غلط رفت و گمان برد به بدبر دست و سرشان کوفت به پنجاه لگد بر چندان که ز تنشان خوی و خون رفت به یکبار وانگاه نگه کرد بدان حال تبهشان زان کرده پشیمان شد و بخشود گنهشان وآورد ز چرخشت سوی خفتنگهشان بر روی فرو بست ز هر بیهده رهشان میداشت نهان زیدر تا یک دو سه مهشان چندان که برند از یاد آن محنت و تیمار چون ماه چهارم شد، یک روز نهفته بشتافت بدانجا که بدند آنان خفته تا پرسد و جوید که چه بوده است و چه رفته جوید خبر زان گره خستهٔ تفته جز انجم رخشنده و گلهای شکفته هرچند فزون جست او کمتر دید آثار چون دید بدان بلعجبی گفت به ناگاه صد سبحانالله و دوصد سبحانالله این جمله کیانند بدین آب و بدین جاه نی خورشید اینجای فراز آمده نی ماه نی روز گشادم رخ اینان نه شبانگاه این فرخی و خوبی کی گشت پدیدار اینانند آنان که دو سه ماه ازین پیش آوردمشان از رز زی مصطبهٔ خویش وانگه به لگد کردم پشت و برشان ریش چونان بنهادمشان یک روز کم و بیش پس اینجای افکندمشان بیکس و بیخویش بیهیچ رعایتگر و بیهیچ پرستار امروز به صد عزت و تمکینند اینان با دیگر رسم و دگر آئینند اینان دلبند خوش و نغز و نگارینند اینان گوئی مگر از خلخ و از چینند اینان یا مهر و مه و زهره و پروینند اینان یا خود مگر این خانه سپهریست پُر انوار دهقان سپس ازکوشش و فریاد و هیاهو پیش آرد مینائی پاکیزه چو مینو برگیرد از آن بادهٔ نغز خوش نیکو کز لاله ستدگونه و از مشگ ستد بو پاکیزه و گلگون چو رخ یار نکو رو فرخنده و روشن چو دل شاه نکوکار نک آذرماه است و می حمری باید بر شعر بهاری سمنبری باید شاهان را آزادگی و حری باید قطران شدم اینک ز تو بونصری باید با گفتهٔ من گفت منوچهری باید تا هر دو برآیند به یک مایه و مقدار [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
مسمطات ملکالشعرای بهار
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین