انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
داستان / داستان کوتاه
مجموعه داستان شب های خونین|فاطمه فرخی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="فندوق کوشولو🧸🍪" data-source="post: 107515" data-attributes="member: 1784"><p>مجازی </p><p></p><p>مادر کلافه به دخترکش زل زدهبود،نگران حال فرزندش بود که روز و شبش پشت سیستمش هدر میشد و در فضای مجازی چرخ میخورد.</p><p></p><p>هرچقدر هم به او اطمینان داشت،باز هم میترسید از اینکه به چنگال گرگهای جامعه بیوفتد،او مادر بود محکوم به نگرانی و دلشوره.</p><p></p><p>عسل که تازه وارد ۱۹ شده بود،احساس بزرگی میکرد و به خودش این حق را میداد که در فضای مجازی بماند و هر تبلیغ و گفتوگویی را ببیند و بخواند،بدون آنکه به عواقبش فکر کند.</p><p></p><p>عسل به تازگی پدرش را از دست دادهبود،و بعد از فوت پدرش به کلی رفتارش تغییر کرد و از دختر سر به زیر و حرفگوش کن خانواده به دختر سرکش و یاغی این خانه تبدیل شد.</p><p></p><p>بیشتر اوقاتش پای سیستمش بود و در حال چت با افراد گوناگونی،مادرش از روی نگرانی مدام با او حرف میزد و از او میخواست درسش را ادامه دهد و مدرکش را بگیرد و به دنبال شغل مناسبی بگردد.</p><p></p><p>اما،انگار گوشهای عسل کر شدهبود و محلی به زجه زدنهای مادرش نمیداد،و هربار بیشتر قلب این زن فداکار را میشکست.</p><p></p><p>فیروزه خانم،مادر عسل،هر روز از صبح به سرکار میرفت و در مزونی خیاطی میکرد و شب باز میگشت و دخترکش را پشت سیستمش میدید،اضطراب اینده او را داشت برعکس او.</p><p></p><p>در صبحی دلگیر و پاییزی،که باد از لابهلای درختان میگذشت و ترس را به دل رهگذران میانداخت،فیروزه خانم سراسیمه به پلیس خبر گم شدن دخترش را داد.</p><p></p><p>عسل به مدت دو روز بود که گم شدهبود و خبری از او نبود،نه تلفنش را جواب میداد و نه به خانه هیچکدام از اشنایان و دوستانش رفتهبود.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="فندوق کوشولو🧸🍪, post: 107515, member: 1784"] مجازی مادر کلافه به دخترکش زل زدهبود،نگران حال فرزندش بود که روز و شبش پشت سیستمش هدر میشد و در فضای مجازی چرخ میخورد. هرچقدر هم به او اطمینان داشت،باز هم میترسید از اینکه به چنگال گرگهای جامعه بیوفتد،او مادر بود محکوم به نگرانی و دلشوره. عسل که تازه وارد ۱۹ شده بود،احساس بزرگی میکرد و به خودش این حق را میداد که در فضای مجازی بماند و هر تبلیغ و گفتوگویی را ببیند و بخواند،بدون آنکه به عواقبش فکر کند. عسل به تازگی پدرش را از دست دادهبود،و بعد از فوت پدرش به کلی رفتارش تغییر کرد و از دختر سر به زیر و حرفگوش کن خانواده به دختر سرکش و یاغی این خانه تبدیل شد. بیشتر اوقاتش پای سیستمش بود و در حال چت با افراد گوناگونی،مادرش از روی نگرانی مدام با او حرف میزد و از او میخواست درسش را ادامه دهد و مدرکش را بگیرد و به دنبال شغل مناسبی بگردد. اما،انگار گوشهای عسل کر شدهبود و محلی به زجه زدنهای مادرش نمیداد،و هربار بیشتر قلب این زن فداکار را میشکست. فیروزه خانم،مادر عسل،هر روز از صبح به سرکار میرفت و در مزونی خیاطی میکرد و شب باز میگشت و دخترکش را پشت سیستمش میدید،اضطراب اینده او را داشت برعکس او. در صبحی دلگیر و پاییزی،که باد از لابهلای درختان میگذشت و ترس را به دل رهگذران میانداخت،فیروزه خانم سراسیمه به پلیس خبر گم شدن دخترش را داد. عسل به مدت دو روز بود که گم شدهبود و خبری از او نبود،نه تلفنش را جواب میداد و نه به خانه هیچکدام از اشنایان و دوستانش رفتهبود. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
داستان / داستان کوتاه
مجموعه داستان شب های خونین|فاطمه فرخی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین