انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
فیالبداهه
فی البداهه اجتماع نقیضین | نویسنده دمیورژ
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="دمیــــــورژ" data-source="post: 109661" data-attributes="member: 123"><p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center">ثانیههای ناب، لحظاتی هستند که خشاب ذهنم</p> <p style="text-align: center">با شیرینترین عاشقانهها برای تو</p> <p style="text-align: center">پر میشوند. اینجا در ساعت شش و نیم صبح که خورشید مجالی برای</p> <p style="text-align: center">خالی شدن از دست ابرها ندارد، و مردم هرکدام سرمازده با زندگی میدوند</p> <p style="text-align: center">من نشستهام و شومینهای در درونم برای تو روشن است</p> <p style="text-align: center">اگر بگویم هوا سرد است و من با وجود تو از سرما میلرزم</p> <p style="text-align: center">مطمئن باش این اغراقآمیزترین دروغی است که به ریش هوای درونم بستهام</p> <p style="text-align: center">چند چیز در کنار تو عملاً معنایی ندارد. اولی هوایی هست که میخواهد مرا بی پناه</p> <p style="text-align: center">به دست ویبره ترسناک بیندازد، دومی شبی است که در خیال خود</p> <p style="text-align: center">توانسته مرا با زغال در دستاش رنگ بزند</p> <p style="text-align: center">نیازی به بود و نبود ماه هم ندارم و یا حتی خورشید. آنها برای این کارها زیادی پیر شدهاند</p> <p style="text-align: center">نور هالهی تو با چنان چابکی میدود که علاقه من با چنین عظمتی به پایش نمیرسد</p> <p style="text-align: center">چه برسد به خورشیدی که ابرها دور پاشنههایش چپیدهاند</p> <p style="text-align: center">حرفهای زیادی باید پا به جهان بگذارند و اگر خوش اقبال باشند و صدای زیبایی یارشان باشد</p> <p style="text-align: center">به جای متولد شدن در متروکههای شهر و مرگ دردناک کنار زباله خالی از غذا،</p> <p style="text-align: center">قرار است وسط شهری نسبتاً پیشرفته با مردمان احمق ستارهپرست، رو به رو شوند</p> <p style="text-align: center">حرفهای ناب اگر به دست شخصیتی بیفتد که از صدای قدمهای قدرتمندش، تن صخرهها میلرزد</p> <p style="text-align: center">ما شاهد ستارهبارانی در زمین خواهیم بود</p> <p style="text-align: center">من برای تو حرفهای زیادی دارم. میخواهم محکمتر از ریشههای یک درخت</p> <p style="text-align: center">که زمین را به آغوش کشیده، تو را به آغوش بکشم</p> <p style="text-align: center">و نزدیک گوشت زمزمه کنم</p> <p style="text-align: center">تو زمزمههای مرا بلندتر از هر صدای دیگری میشنوی</p> <p style="text-align: center">نمیدانم جهان من به تو تعلق دارد یا تو به جهان من!</p> <p style="text-align: center">اما از وجد واژه"تعلق" آنقدر آگاه هستم که فکر پاک کردنش را دفن کردهام</p> <p style="text-align: center">همانجایی که مغولها با آن عظمتشان دفن شدهاند و هیچ چیز جز چند نوشته تاریخی</p> <p style="text-align: center">از آنها نمانده. </p> <p style="text-align: center">جهان همیشه چند قدم از ما جلوتر است زیرا او اسلحهای به نام "زمان" در دست دارد</p> <p style="text-align: center">چیزی که تیرهایش برای ما محدود و برای او بی حد و اندازه است</p> <p style="text-align: center">اما من میدانم چطور میشود باعث تولد زمانهای زیادی شد </p> <p style="text-align: center">چطور میشود از جهان قدمهایش را قرض گرفت</p> <p style="text-align: center">چهرهات شبیه علامت سوال نشده ، تو بهتر ازمن پاسخ سوالهای ذهنم را میدانی</p> <p style="text-align: center">من میتوانم درون یک ساعت، هزاران ساعت متولد کنم اگر تو پیشم باشی</p> <p style="text-align: center">تو، پادشاهی برای ساعتهای منی که مسیری ندارند در نبود تو</p> <p style="text-align: center">تا بروند</p> <p style="text-align: center">و اگر میروند، چشمان من چندان قادر به دیدنشان نیست!</p> <p style="text-align: center">ساعت شش و نیم صبح نیست</p> <p style="text-align: center">دستش برای گرفتن هفت، دراز شده</p> <p style="text-align: center">تو پیشم نیستی؟ این چنین نیست. تو در آغوش کلماتم جای داری</p> <p style="text-align: center">صدایت انعکاسی برای شنیدن صدای درونم</p> <p style="text-align: center">و اگر این ساعت سرد صبحگاهی این چنین برایم عزیز است فقط به خاطر نوشتن</p> <p style="text-align: center">برای زیباترین تندیسی است که در میدان قلبم گذاشتهام و من هر روز آن را</p> <p style="text-align: center">چه وقتی صدای پیامهایش زنگ بخورد و چه وقتی جایخالی پیامهایش را احساس کنم</p> <p style="text-align: center">در همه لحظات من آن میدان را بارها دور میزنم</p> <p style="text-align: center">جادههای دیگر زیادند </p> <p style="text-align: center">اما میخواهی با تنی بی روح کجا بروم؟</p> <p style="text-align: center">شهر در انقلابی بی پایان دست و پا میزند</p> <p style="text-align: center">چندصباحی گمان میبردم قصدش فرار از مرگ است</p> <p style="text-align: center">او برای ادامه حیات و زنده ماندن پرچمی دور مغزش پیچیده</p> <p style="text-align: center">"و آب را گِل میکند"</p> <p style="text-align: center">اکنون میفهمم تلاشش عمیقتر کردن قبریست که قصد دارد تمام مردم جهان را</p> <p style="text-align: center">با لالایی از تعصب در آن بخواباند</p> <p style="text-align: center">به سوی چیزی نمیدوم نه به خاطر نخواستن آن چیز</p> <p style="text-align: center">بلکه میدانم اگر من کامل شوم</p> <p style="text-align: center">همه چیز به سویم میآید چون به اندازه کافی جا هست برای دریایی که گِلآلودش نکرده باشم</p> <p style="text-align: center">و اما تو کاملکنندهای، برای جهان من که انقلاب یک جهان را به تمسخر گرفته</p> <p style="text-align: center">تو میدانی انقلاب چیست؟</p> <p style="text-align: center">من به کاشتن وجودم در وجودت میگویم انقلاب</p> <p style="text-align: center">دمیورژ</p><p>1402/3/10خرداد</p><p>چهارشنبه</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="دمیــــــورژ, post: 109661, member: 123"] [CENTER] ثانیههای ناب، لحظاتی هستند که خشاب ذهنم با شیرینترین عاشقانهها برای تو پر میشوند. اینجا در ساعت شش و نیم صبح که خورشید مجالی برای خالی شدن از دست ابرها ندارد، و مردم هرکدام سرمازده با زندگی میدوند من نشستهام و شومینهای در درونم برای تو روشن است اگر بگویم هوا سرد است و من با وجود تو از سرما میلرزم مطمئن باش این اغراقآمیزترین دروغی است که به ریش هوای درونم بستهام چند چیز در کنار تو عملاً معنایی ندارد. اولی هوایی هست که میخواهد مرا بی پناه به دست ویبره ترسناک بیندازد، دومی شبی است که در خیال خود توانسته مرا با زغال در دستاش رنگ بزند نیازی به بود و نبود ماه هم ندارم و یا حتی خورشید. آنها برای این کارها زیادی پیر شدهاند نور هالهی تو با چنان چابکی میدود که علاقه من با چنین عظمتی به پایش نمیرسد چه برسد به خورشیدی که ابرها دور پاشنههایش چپیدهاند حرفهای زیادی باید پا به جهان بگذارند و اگر خوش اقبال باشند و صدای زیبایی یارشان باشد به جای متولد شدن در متروکههای شهر و مرگ دردناک کنار زباله خالی از غذا، قرار است وسط شهری نسبتاً پیشرفته با مردمان احمق ستارهپرست، رو به رو شوند حرفهای ناب اگر به دست شخصیتی بیفتد که از صدای قدمهای قدرتمندش، تن صخرهها میلرزد ما شاهد ستارهبارانی در زمین خواهیم بود من برای تو حرفهای زیادی دارم. میخواهم محکمتر از ریشههای یک درخت که زمین را به آغوش کشیده، تو را به آغوش بکشم و نزدیک گوشت زمزمه کنم تو زمزمههای مرا بلندتر از هر صدای دیگری میشنوی نمیدانم جهان من به تو تعلق دارد یا تو به جهان من! اما از وجد واژه"تعلق" آنقدر آگاه هستم که فکر پاک کردنش را دفن کردهام همانجایی که مغولها با آن عظمتشان دفن شدهاند و هیچ چیز جز چند نوشته تاریخی از آنها نمانده. جهان همیشه چند قدم از ما جلوتر است زیرا او اسلحهای به نام "زمان" در دست دارد چیزی که تیرهایش برای ما محدود و برای او بی حد و اندازه است اما من میدانم چطور میشود باعث تولد زمانهای زیادی شد چطور میشود از جهان قدمهایش را قرض گرفت چهرهات شبیه علامت سوال نشده ، تو بهتر ازمن پاسخ سوالهای ذهنم را میدانی من میتوانم درون یک ساعت، هزاران ساعت متولد کنم اگر تو پیشم باشی تو، پادشاهی برای ساعتهای منی که مسیری ندارند در نبود تو تا بروند و اگر میروند، چشمان من چندان قادر به دیدنشان نیست! ساعت شش و نیم صبح نیست دستش برای گرفتن هفت، دراز شده تو پیشم نیستی؟ این چنین نیست. تو در آغوش کلماتم جای داری صدایت انعکاسی برای شنیدن صدای درونم و اگر این ساعت سرد صبحگاهی این چنین برایم عزیز است فقط به خاطر نوشتن برای زیباترین تندیسی است که در میدان قلبم گذاشتهام و من هر روز آن را چه وقتی صدای پیامهایش زنگ بخورد و چه وقتی جایخالی پیامهایش را احساس کنم در همه لحظات من آن میدان را بارها دور میزنم جادههای دیگر زیادند اما میخواهی با تنی بی روح کجا بروم؟ شهر در انقلابی بی پایان دست و پا میزند چندصباحی گمان میبردم قصدش فرار از مرگ است او برای ادامه حیات و زنده ماندن پرچمی دور مغزش پیچیده "و آب را گِل میکند" اکنون میفهمم تلاشش عمیقتر کردن قبریست که قصد دارد تمام مردم جهان را با لالایی از تعصب در آن بخواباند به سوی چیزی نمیدوم نه به خاطر نخواستن آن چیز بلکه میدانم اگر من کامل شوم همه چیز به سویم میآید چون به اندازه کافی جا هست برای دریایی که گِلآلودش نکرده باشم و اما تو کاملکنندهای، برای جهان من که انقلاب یک جهان را به تمسخر گرفته تو میدانی انقلاب چیست؟ من به کاشتن وجودم در وجودت میگویم انقلاب دمیورژ[/CENTER] 1402/3/10خرداد چهارشنبه [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
فیالبداهه
فی البداهه اجتماع نقیضین | نویسنده دمیورژ
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین