داخلی- سالن هواپیما (در حال حرکت) - روز
خانم Choi زنی چهل ساله روی صندلی کنار پنجره هواپیما نشسته است و نگاهش را به دریایی که هواپیما درحال عبور بر فراز آن است، دوخته است. پس از لحظاتی او نگاهش را از دریا بر میدارد و به سمت صندلی کناریاش میدوزد. Min-Jee دختر چهارده سالهاش در حال کنار زدن میز و بلند شدن از روی صندلی است.
خانم Choi: کجا میری؟
Min-Jee: الآن میام.
آقای Choi مردی حدوداً چهل و پنج ساله کنار صندلیاش ایستاده و در ساکش که در قفسهی بالای سرشان است، به دنبال چیزی میگردد. Min-Jee از کنار پدرش عبور میکند. (خانواده Choi در ردیفی سه تایی در میانه هواپیما نشستهاند.)
آقا Choi: زود برگرد.
Min-Jee حرفی نمیزند. به سمت عقب هواپیما و به سمت دستشویی میرود.
داخلی- سالن هواپیما (پشت در اتاق دستشویی) - روز
Min-Jee به دستشویی میرسد. مردی میانسال و چاق در حالی که کمربندش را با هر دو دستش گرفته است و آن را بالا میکشد تا بهتر روی بدنش فیکس شود با صدای "آهنی" از دستشویی خارج میشود. Min-Jee بدون معطلی و بدون اینکه سرش را بالا بگیرد و مرد را نگاه کند، وارد دستشویی میشود و در را سریع میبندد و قفل میکند. صدای قفل شدن در شنیده میشود.
داخلی- سالن هواپیما - روز
آقای Choi هنوز ایستاده است و این بار با یک مهماندار زن حرف میزند.
آقای Choi: پس بیزحمت باهاش یه آب معدنی هم... .
هنوز حرفش را تمام نکرده است که ناگهان هواپیما شروع به تکان خوردن میکند و علامت کمربند ایمنی روشن میشود. (تکان های هواپیما کم است) آقای Choi نگاه متعجبش را به اطراف میچرخاند و به زنش که روی صندلی کنار پنجره نشسته است نگاه میکند. همسر او هم با تعجب به آقای Choi نگاه میکند. همان لحظه بلافاصله صدای سر مهماندار زن از بلندگو شنیده میشود.
سر مهماندار (O.S.): مسافرین محترم آرامش خودتون رو حفظ کنید. لطفاً روی صندلیهاتون بنشینید و کمربند ایمنی رو ببندید. تکرار میکنم روی صندلی بنشینید و کمربندهاتون رو ببندید.
با تمام شدن حرف سر مهماندار همهمهای در بین مسافران ایجاد میشود و آنها مضطرب میشوند.
همان مهمانداری که روبه روی آقای Choi ایستاده بود و داشت با او حرف میزد دستش را روی شانه آقای Choi میگذارد و شانه او را به سمت پایین فشار میدهد تا او را مجبور به نشستن کند.
مهماندار: خواهش میکنم بنشینید کمربندتون رو هم ببندید.
آقای Choi (درحالی که با گیجی در حال نشستن روی صندلیاش است): دخترم، دخترم توی دستشوییه!
مهماندار: من بهش خبر میدم.
مهماندار از کنار صندلی آقای Choi عبور میکند و به سمت دستشویی میرود. (در هنگام رفتن به سمت دستشویی یک دستش را دو در میان به صندلیهای مجاورش می گیرد تا نیفتد).
داخلی- سالن هواپیما (پشت در اتاق دستشویی) - روز
مهماندار دو تقه به در دستشویی میزند.
مهماندار: دختر خوب زودتر بیا بیرون باید سرجات بشینی.
مهماندار با گفتن این حرف از کنار در عبور میکند.
داخلی- اتاق دستشویی هواپیما - روز
Min-Jee درحال شستن دستهایش است که با صدای مهماندار سرش را ناخودآگاه به طرف در بر میگرداند. در همان لحظه تکانهای هواپیما بیشتر میشود. Min-Jee با ترس در همان حالی که دستانش را میشوید به دور و اطرافش نگاه می کند.
داخلی- سالن هواپیما - روز
با تکانهای شدید هواپیما، سر و صدای همه مسافران در میآید و همهمه و بی نظمی بیشتر میشود. مهمانداران سعی میکنند مسافران را آرام کنند.
آقا و خانم Choi هر دو از روی صندلیهایشان بلند شدهاند و با مرد جوانی که مهماندار هواپیما است بحث میکنند.
آقای Choi (نگران، درحالی که صدایش را کمی بالا برده است): آقا دارم بهتون میگم دخترم دستشوییه.
خانم Choi (با صدایی پر از اضطراب): آقا خواهش میکنم دخترم... .
مهماندار مرد: شما آرام باشید من خودم میرم ایشون رو میارم.
مهماندار بعد از گفتن این حرف از کنار آنها عبور میکند تا به سمت عقب هواپیما برود و هنگام حرکت با دو دستش صندلیهای مجاورش را میگیرد تا نیافتد. هنوز چند قدمی دور نشده است که ناگهان صدای مهیبی شنیده میشود. مهماندار همراه با شنیدن صدا ناخودآگاه سر خود را از ترس خم میکند.
برخی از مسافران از ترس جیغ میکشند.
مهماندار سرش را که خم کرده است صاف میکند و با احتیاط سرش را بالا میگیرد. از همانجا که ایستاده است، از طریق پنجره یکی از صندلیها موتور بال راست هواپیما را میبیند که آتش گرفته است.
همان لحظه انفجار مهیب دیگری از عقب هواپیما قسمت دُم اتفاق میافتد که باعث ایجاد حریق بزرگی در قسمت انتهایی هواپیما میشود.
ناگهان هواپیما به سمت راست و پایین شروع به سقوط میکند که باعث پرت شدن مهماندار به عقب میشود.
مسافرین و مهمانداران پرواز هم برخی میافتند، برخی به شیشه سمت راست میچسبند و برخی همانطور که روی صندلیهای خود نشستهاند، وحشت زده جیغ میکشند.
در همان لحظه ماسکهای اکسیژن از محفظه بالا سر مسافرین آزاد میشود.
داخلی- اتاق دستشویی هواپیما - روز
Min-Jee به سمت پشت و پایین پرت میشود. در اثر پرت شدن پهلواش به سرویس بهداشتی بر خورد میکند و با درد روی زمین پهن میشود. صداهای جیغ و فریاد از بیرون اتاق شنیده میشود. Min-Jee سعی میکند بلند شود؛ ولی در اثر فشار زیاد هوا که به او وارد میشود نمیتواند به راحتی بایستد.
خارجی- بیرون هواپیما - روز
هواپیما را میبینیم که بال سمت راستش و قسمت انتهاییاش(دم) آتش گرفته است و در حال سقوط به سمت پایین و به راست هم متمایل شده است.
داخلی- سالن هواپیما - روز
خانم Choi روی صندلی بیرونی (صندلی شوهرش) نشسته است و خود را با زور با دو دست به صندلی چسبانده است و نگران و گریان سرش را به سمت عقب برگردانده است و به در دستشویی چشم دوخته است. آقای Choi هم با فاصله دو صندلی از همسرش با مشقت در حالی که دستانش را به طرفین باز کرده است و دو صندلی مجاورش را گرفته است قصد رفتن به سمت دستشویی را دارد. درحالی که خلاف جهت حرکت (سقوط) هواپیما ایستاده است و فشار هوا مانع از عبورش میشوند.
آقای Choi(زیر لب): Min- Jee... .
داخلی- اتاق دستشویی هواپیما - روز
Min-Jee از زمین بلند شده است و پشت خود را به سینک دستشویی تکیه داده است و درحالی که با یک دستش سینک را گرفته است تا نیفتد، دست دیگرش را دراز کرده است. تا همانطور که کج ایستاده است بتواند قفل در را باز کند.
خارجی- بیرون هواپیما - روز
بار دیگر هواپیما را میبینیم که با همان شرایط با شدت بیشتری در حال سقوط است.
کات موازي (INTERCUT): دستشویی هواپیما / بیرون هواپیما
Min-Jee بیشتر سعی میکند دستش را دراز کند تا بتواند قفل را باز کند.
شدت سقوط هواپیما بیشتر میشود و هواپیما به سطح آب نزدیکتر میشود.
Min-Jee بیشتر تقلا میکند. درحالی که چشمانش روی قفل در زوم شده است.
هواپیما با آب برخورد میکند و صدای مهیبی ایجاد میشود.
بالأخره Min- Jee در را باز میکند. تغییر علامت CLOSE به OPEN را میبینیم و صدای باز شدن قفل در را میشنویم. بعد از آن بلافاصله اتاق پر از آب میشود و Min- Jee را میبینیم که در آب شناور میشود و درحالی که موهایش در آب شناور است و سکوتی محض اطرافش را فرا گرفته است، چشمانش را که تا آن لحظه باز بوده است آرام میبندد.
داخلی- اتاق خواب Min-Jee – روز
Min-Jee بیست و چهار ساله با ترس از خواب میپرد. تمام سر و صورتش ع×ر×ق کرده است و قفسه سینهاش بالا و پایین میرود. چشمانش را لحظهای میبندد. دستش را به پیشانی ع×ر×ق کردهاش میکشد.
Min-Jee(زیر لب و آرام): دوباره... .
سعی میکند بر خودش مسلط شود. بعد از چند لحظه پتویش را کنار می کشد و از تخت بیرون میآید.
داخلی- خانه خاله Byeol (آشپزخانه/ نشیمن) - روز
خاله Byeol زنی پنجاه ساله در آشپزخانه در حال آماده کردن صبحانه است.
Min-Jee در حالی که لباس بیرونش را پوشیده است وارد نشیمن میشود.
Min-Jee: صبح همگی بخیر.
Min-Jee از نشیمن به سمت در خروج میرود. خاله Byeol که در حال آوردن کاسه برنج سر میز است، Min-Jee را در حال رفتن به سمت در خروج میبیند.
خاله Byeol: Min-Jee صبحانه؟
Eun-Ae دختری بیست و شش ساله از نشیمن به سمت آشپزخانه میآید. در یک دستش ریموت کنترل تلویزیون و در دست دیگرش نان تست است.
Eun-Ae: صبحانه چی؟
Min-Jee به طرفش میآید و نان تست را از دستش میقاپد.
Min-Jee: همین کافیه!
و از در خارج می شود.
خاله Byeol: آخه... .
Eun-Ae به داخل آشپزخانه میرود.
Eun-Ae: مامان ولش کن، حتماً باز هم سرش شلوغه!
داخلی- ایستگاه پلیس (جلوی در واحد جرائم خشن) - روز
Min-Jee جلوی در واحد جرائم خشن ایستاده است و از طریق شیشه به داخل نگاه می کند. Seo-Jun مردی پنجاه ساله همراه با Chin-Hae مردی چهل ساله از در خارج میشوند. Min-Jee ، Seo-Jun را متوقف میکند.
Min-Jee : Joon-Soo هست؟
Seo-Jun با دیدن Min-Jee ترش میکند.
Seo-Jun: باز که تو اینجایی؟ نه خوشبختانه اینجا نیست بفرما برو... .
Seo-Jun با این حرف دستش را به دو طرفش باز میکند تا مانع ورود Min-Jee به داخل شود.
Chin-Hae: دیر اومدی خودش رفت.
Min-Jee بعد از شنیدن این حرف نگران میشود و دست Seo-Jun را پس میزند تا داخل برود.
Min-Jee: وای وای وای... باید برم کمک یه لحظه... .
و با این حرف از زیر دست Seo-Jun در میرود و داخل میشود. Seo-Jun و Chin-Hae هم پشت او به داخل میروند.
داخلی- ایستگاه پلیس (واحد جرائم خشن) - روز
Min-Jee داخل میآید و سریع و با عجله به سمت مکنه گروه (مردی بیست و دو ساله) می رود. رئیس پلیس مردی پنجا و پنج ساله پشت میز خودش نشسته است، تا Min-Jee را میبیند خوشحال او را مخاطب قرار میدهد.
رئیس پلیس: ببین کی اینجاست Min-Jee خودمون خیلی وقته ندیدمت.
Min-Jee به سمت مکنه میرود و صندلی او را که پشت میز کار با کامپیوتر است عقب میکشد و خم میشود تا رو در روی او قرار گیرد.
Min-Jee: Joon-Soo الآن کجاست؟
مکنه (بدون فکر و آنی): Sejongno... .
Min-Jee کمرش را صاف می کند و میایستد.
Min-Jee: بهش نمیرسم که... باید برم دنبالش... .
و با این حرف به سمت یکی از اتاقهای شیشهای آنجا میرود.
رئیس پلیس: آخ آخ... اون اتاق نه! من کار دارم... .
Seo-Jun: میخوای بری دنبالش در خروج اونورهها!
Chin-Hae: ولش کن... چقدر بهش گیر میدی!
Min-Jee داخل اتاق میشود و در را میبندد. Min-Jee را از طریق شیشه میبینیم که در را قفل میکند.
Seo-Jun:کاش اون قابلیت منحصر به فردش رو تو اون پرواز بدست نمیآورد اونوقت هی نیاز نبود ببینیمش، من موندم چطوری زنده مونده اصلاً... !
Chin-Hae: شش... یعنی چی میخواستی بمیره؟
Seo-Jun: آخه هیچ جا هم نه دستشویی؟ چطوری؟
Chin-Hae: حالا هرچی ... بسه!
Seo-Jun با بی حوصلگی رویش را از Chin-Hae بر میگرداند.
Min-Jee را از طریق شیشه میبینیم که سریع وسایل روی میز در اتاق را به طرفی پرت می کند و روی میز مینشیند و چشمانش را میبندد.
خارجی- Sejongno (یکی از خیابان ها) - روز
Lee Joon-Soo مردی سی ساله پلیس بخش جرائم خشن، در حال دنبال کردن مجرمی در خیابان است. مجرم مردی پنجاه و پنج ساله در حالی که چاقویی را به دست گرفته است جلوتر از Joon-Soo در حال دویدن است. گهگاهی بر میگردد و Joon-Soo را نگاه میکند.
Joon-Soo: هی... میگم وایسا هی...!
مجرم بدون گوش دادن به حرف او فقط میدود. مسافتی را طی میکنند که مجرم از خیابان وارد کوچهای میشود.
Joon-Soo که به نفس نفس افتاده است، قبل از اینکه به کوچه برسد میایستد و از خستگی دستانش را به زانوهایش میزند. همان لحظه صدای Min-Jee را میشنود. Min-Jee در حال دویدن از کوچه پایینی به کوچه مورد نظر است. جلوی کوچه که میرسد روبه روی Joon-Soo میایستد.
Min-Jee: مثل اینکه دیر نکردم.
Joon-Soo کمرش را صاف میکند و سرش را بالا میگیرد تا Min-Jee را ببیند.
Joon-Soo (خندان): شاید یه خورده... .
Min-Jee: خب پس بقیهاش با من!
و با این حرف سریع به داخل کوچه و به دنبال مجرم میدود.
خارجی- Sejongno (کوچه مورد نظر) -روز
مجرم دوان دوان به انتهای کوچه میرسد. کوچه بن بست است. با اضطراب دور و اطرافش را نگاه میکند و وقتی راه فراری پیدا نمیکند ناگزیر به پشت سرش بر میگردد.
Min-Jee به او رسیده است و دست به سینه سمت راستش در چند قدمی او ایستاده است.
مجرم: تو دیگه چی میخوای؟
Min-Jee: میگم بهتره تسلیم بشی چی میگی هان؟!
مجرم (درحالی که با تمسخر نگاهش میکند): تو میخوای من رو بگیری؟
Min-Jee چیزی نمیگوید و فقط شانههایش را به معنی ندانستن به حالت بامزهای بالا میدهد و مجرم را منتظر نگاه میکند.
مجرم نگاهی به چاقویی که در دستش است میکند و به سمت Min-Jee چاقو میکشد. قبل از اینکه چاقو به Min-Jee بخورد، Min-Jee را میبینیم که در همان شکلی که هست یکدفعه رنگ صورت و بدن و لباسش از حالت عادی کمرنگتر میشود. (انگار که کمی محو میشود.) مجرم با چاقو به سمت چپ بدن Min-Jee ضربه میزند. اما چاقو از بدن Min-Jee رد میشود و به همان شکلی که نیرو از سمت چپ وارد شده است از بدن Min-Jee خارج میشود. مرد با شک سرش را بالا میگیرد و به Min-Jee نگاه میکند که لبخند میزند. مرد وحشت میکند و عقب عقب میرود و به زمین میافتد و چاقو از دستش رها میشود.
همان لحظه Joon-Soo به آنها میرسد. مکثی میکند و به سمت مجرم میرود و او را بلند می کند تا به او دست بند بزند. Joon-Soo به یکی از دستان مجرم دست بند میزند.
Joon-Soo: شما حق دارید سکوت... .
مجرم ترسان بدون توجه به Joon-Soo دستی را که آزاد است با لرز بالا میآورد.
مجرم: روح... روح...!
Joon-Soo بدون توجه به حرف او آن یکی دست آزادش را هم میگیرد تا دست بند بزند که مرد نمیگذارد و دست آزادش را از دست Joon-Soo در میآورد و دور و اطرافش را نگاه میکند. بطریای پلاستیکی و خالی روی زمین پیدا میکند، آن را برمیدارد و به سمت Min-Jee پرتاب میکند.
مجرم: نه اون... .
این دفعه بطری به سر Min-Jee برخورد میکند و به روی زمین میافتد. Min-Jee را میبینیم که به حال عادی برگشته است. (دیگر کمرنگ و غیر قابل لمس نیست بلکه قابل لمس شده است) Min-Jee دستش را به سرش میزند و سرش را تند تند نوازش میکند.
Min-Jee: آخ سرم... مگه کرم داری؟
مجرم (ترسان همراه با لکنت): اون... اون... من خودم دیدم... چاقو ازش رد شد!
Joon-Soo با خونسردی دست لرزان و در هوا مانده مرد را میگیرد که دست بند بزند.
Joon-Soo: بله... بله... .
مجرم (با اصرار): با... باور کن اون... روح... .
Joon-Soo نمیگذارد حرف مرد تمام شود و او را مجبور به حرکت میکند. آن دو از کنار Min-Jee رد میشوند، Min-Jee برای مجرم زبان درازی میکند و بعد به Joon-Soo نگاه می کند.
Min-Jee: اگه با من کاری نداری بنده مرخص بشم.
Joon-Soo سرش را به طرف Min-Jee میچرخاند.
Joon-Soo: باز میخوای بری جهان گردی! باشه برو... بعداً میبینمت.
Min-Jee: پس فعلاً.
Min-Jee با گفتن این حرف غیب میشود.
خارجی- جلوی هتلی- روز
Hyun-Woo Jong مردی سی ساله در حالی که کت و شلواری به تن دارد از در هتل خارج میشود. ماشین لوکسی جلوی در پارک شده است. منشی Pai مردی چهل ساله کنار ماشین ایستاده است. Hyun-Woo به سمت ماشین میآید که منشی Pai در عقب سمت راست را برایش باز می کند.
منشی Pai: قربان معامله چطور بود؟
Hyun-Woo در حالی که سوار ماشین میشود.
Hyun-Woo: خودت چی فکر میکنی؟
منشی Pai بدون حرفی در ماشین را میبندد و در صندلی جلو کنار راننده مینشیند و ماشین حرکت میکند.