انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
فیلمنامه و نمایشنامه
فیلمنامه آینده را بلعید| آرمیتا حسینی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="دمیــــــورژ" data-source="post: 75696" data-attributes="member: 123"><p>***</p><p>چشمه روی تخت دراز کشیده و درحالیکه کلی ورق زیر دستاش است، موهایش را میخورد و به سخنان بهشت فکر میکند که ناگهان درب باز میشود.</p><p>سیمین: دختر مگه چند ساعت باید برای غذا صدات بزنم؟ زحمت میکشم میپزم ، سفره پهن میکنم و بعد ظرف میشورم واسه اومدن سر سفره ناز میکنین؟</p><p>چشمه: ببخشید . یکم ذهنم مشغوله.</p><p>سیمین: امتحانه دیگه چه اهمیتی داره؟ یک نمرهای حالا میگیری. زیاد تو فکرش نرو پاشو بیا غذا سرد شد.</p><p>چشمه: الان میام.</p><p>چشمه بلند میشود و کنار خواهرش ، مینشیند.</p><p>آویشن: آبجی من ظهر میرم کنار پل نقاشی بکشم. میای یا کار داری؟ </p><p>چشمه: درس دارم.</p><p>آویشن: باشه. بچهها هم ولی قرار بودن بیان.</p><p>چشمه: وقتی دلم میگه نه، باید به حرفش گوش بدم. کنجکاوی تهش منو به خط تاریک زندگی میرسونه که پشت پرده مخفی بوده! اصلا باید مخفی میموند! باید نمیفهمیدم. اگر قرار بود بفهمم که پشت پرده نبود</p><p>آویشن: منظورت چیه؟</p><p>چشمه: اگر یک درصد اون زنه درست گفته باشه آیندمو، دلم میخواست هیچ وقت باهات نمیاومدم.</p><p>آویشن: چی گفت؟</p><p>سیمین: سر سفره حرف نمیزنن. غذاتونو بخورین. راستی آویشن پیش اون خانم بهشت رفتی؟</p><p>چشمه: مامان سر سفره حرف نمیزنن</p><p>شاهد: به به سلام به خانواده گرامی. ببخشید دیر رسیدم . </p><p>آویشن: سلام باباجون خسته نباشین</p><p>چشمه: سلام بابا</p><p>شاهد: نمیدونم چرا حس کردم چشمه خانم ما یک جوریه</p><p>چشمه: گاهی چشمه باید بجوشه و گاهی باید آروم باشه</p><p>شاهد: پس از «گاهی » بیشتر نشهها! </p><p>چشمه: حتماً</p><p>سیمین: شاهدجان دست و صورتت رو بشور بیا غذا بریزم</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="دمیــــــورژ, post: 75696, member: 123"] *** چشمه روی تخت دراز کشیده و درحالیکه کلی ورق زیر دستاش است، موهایش را میخورد و به سخنان بهشت فکر میکند که ناگهان درب باز میشود. سیمین: دختر مگه چند ساعت باید برای غذا صدات بزنم؟ زحمت میکشم میپزم ، سفره پهن میکنم و بعد ظرف میشورم واسه اومدن سر سفره ناز میکنین؟ چشمه: ببخشید . یکم ذهنم مشغوله. سیمین: امتحانه دیگه چه اهمیتی داره؟ یک نمرهای حالا میگیری. زیاد تو فکرش نرو پاشو بیا غذا سرد شد. چشمه: الان میام. چشمه بلند میشود و کنار خواهرش ، مینشیند. آویشن: آبجی من ظهر میرم کنار پل نقاشی بکشم. میای یا کار داری؟ چشمه: درس دارم. آویشن: باشه. بچهها هم ولی قرار بودن بیان. چشمه: وقتی دلم میگه نه، باید به حرفش گوش بدم. کنجکاوی تهش منو به خط تاریک زندگی میرسونه که پشت پرده مخفی بوده! اصلا باید مخفی میموند! باید نمیفهمیدم. اگر قرار بود بفهمم که پشت پرده نبود آویشن: منظورت چیه؟ چشمه: اگر یک درصد اون زنه درست گفته باشه آیندمو، دلم میخواست هیچ وقت باهات نمیاومدم. آویشن: چی گفت؟ سیمین: سر سفره حرف نمیزنن. غذاتونو بخورین. راستی آویشن پیش اون خانم بهشت رفتی؟ چشمه: مامان سر سفره حرف نمیزنن شاهد: به به سلام به خانواده گرامی. ببخشید دیر رسیدم . آویشن: سلام باباجون خسته نباشین چشمه: سلام بابا شاهد: نمیدونم چرا حس کردم چشمه خانم ما یک جوریه چشمه: گاهی چشمه باید بجوشه و گاهی باید آروم باشه شاهد: پس از «گاهی » بیشتر نشهها! چشمه: حتماً سیمین: شاهدجان دست و صورتت رو بشور بیا غذا بریزم [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
فیلمنامه و نمایشنامه
فیلمنامه آینده را بلعید| آرمیتا حسینی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین