انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
فیلمنامه و نمایشنامه
فیلمنامه آینده را بلعید| آرمیتا حسینی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="دمیــــــورژ" data-source="post: 74108" data-attributes="member: 123"><p>آویشن: تو با من نمیای؟ پشیمون میشیا</p><p>چشمه: واسه چی؟ هیچوقت برای نشنیدن دروغ پشیمون نمیشم</p><p>آویشن: دروغ؟ یعنی تو میگی نمیشه آینده رو دید؟</p><p>چشمه: اولا نمیشه. دوما بشه هم به من و تو ربطی نداره. دیدم مثلاً قراره چی کار کنم؟</p><p>آویشن: خوبه ببینی دیگه، شاید بتونی اگر بد بود عوضش کنی</p><p>چشمه: چرا ولم نمیکنی؟ باید تحقیقم رو تموم کنم. من مثل تو بچه و بیکار نیستم.</p><p>آویشن: پس من بچه و بیکارم؟ حرفت یادت نره</p><p>چشمه: نمیره</p><p>آویشن: باشه پس...</p><p>چشمه: متنفرم از مظلوم شدنت.</p><p>آویشن: چرا؟</p><p>چشمه: باعث میشه از تخت پادشاهیم بیام پایین. خیله خب... باهات میام ولی برام مهم نیست</p><p>آویشن: مهم اینه من برات مهمم</p><p>چشمه: تو هم نیستی</p><p>آویشن: خیله خب بابا اه</p><p></p><p>***</p><p>(خانم بهشت پشت پنجره ایستاده و به حیاط خونش نگاه میکنه)</p><p>بهشت: بهتره چشمه نیاد اما با تغییر ناگهانی آینده، صددرد میاد. همیشه اصرار کردن خوب نیست، در اصل هیچ وقت خوب نیست. وقتی میبینی چندین بار میگی و اتفاق نمیفته یعنی خواست خدا اینه و باید بهش احترام بذاری اما اگر زیاد اصرار کنی اتفاقی میفته که تو میخوای رخ بده، اما بهتره رخ نده. حالا با اصرار آویشن، خواهرش اینجا میاد و اتفاقی که نباید، میفته! منکه نمیتونم بگم نه، آیندت رو نمیدونم. اون خودش باید انتخاب کنه قصد داره بدونه یا نه. همیشه آینده رو فهمیدن درست نیست</p><p>لاوین از پشت با لیوان قهوه توی دستش نزدیک خالش میشه </p><p>لاوین: حتی اگر اصرار کنی و رخ بده، باز خواست خداس. با اصرار نمیتونی چیزی رو به دست بیاری که خدا نمیخواد خاله. همه چی تحت کنترلشه و داره با برنامه درستش پیش میره. ما نمیتونیم دخالتی کنیم و با زور چیزی رو که خدا نمیخواد، داشته باشیم. نگران نباش کاری رو که لازمه بکن.</p><p>بهشت: تو کی بزرگ شدی پسر؟</p><p>لاوین: هر وقت اینو میگی حس میکنم حرفیو زدم که بزرگتر از دهنم بود</p><p>بهشت: نه لاوین! تو خیلی وقته شدی یک مرد بالغ. اشتباه از نگاه منه که دیر پیدات کردم و توی ذهنم ازت بچه ساختم</p><p>لاوین: هوم اشتباه رایجیه! شما که قدرت خاص داری باید متفاوتتر باشی</p><p>بهشت: هر وقت یک قهوه مثل مال خودت برام ریختی روش فکر میکنم</p><p></p><p>آویشن و چشمه به خانه خانم بهشت میروند</p><p>(پشت در خانه)</p><p>آویشن: یک وقت تندی نکنی!</p><p>چشمه: متوجه نشدم</p><p>آویشن: بهش نپر!</p><p>چشمه: اگر ببینم چرت و پرت میگه، هرکاری ممکنه بکنم. مثل تو در برابر چرت و پرت سکوت نمیکنم. راستش باید دروغ مردم رو دربیاری، خیلی شجاعانه. احمق بودن میدونی چیه؟</p><p>آویشن: چیه؟</p><p>چشمه: سکوت کردن در جایی که لازمه حرف بزنی. </p><p>آویشن: اما این زن کارش درسته</p><p>چشمه: پس نگران چی هستی؟ اگر درست باشه منم چیزی نمیگم.</p><p>آویشن: ممکه فکر کنی اشتباهه</p><p>چشمه: من براساس احتمالات حرف نمیزنم پس نگران نباش</p><p></p><p>در باز میشود و آنها وارد میشوند</p><p>بهشت: سلام خیلی خوشحالم که اومدین.</p><p>آویشن: سلام، ماهم همینطور</p><p>چشمه: اگر آیندهنگری پس باید میدونستی که داریم میایم.</p><p>بهشت: آینده درحال تغییره. تا چندساعت پیش خواهرت قرار بود تنها بیاد اما بعد یک ساعت تو هم اضافه شدی.</p><p>چشمه: پس اگر درحال تغییره چطور میبینی؟</p><p>بهشت: آینده قبل تغییر قابل دیده</p><p>چشمه: اما معبتر نیست.</p><p>بهشت: هر امکانی وجود داره ، حتی تغییر نکردن.</p><p>آویشن: خب بهتره بریم یک جایی بشینیم این خواهر من از اول قصه بدون سلام شروع میکنه به مچگیری.</p><p>بهشت: بله بفرمایین به اتاق من لطفا. مچگیری خوبه اما به وقتش. قبل امتحان گرفتن نمیشه نمره کسی رو داد</p><p></p><p>درحال رفتن به اتاق </p><p>چشمه: هر لحظه زندگی یک امتحانه خانم بهشت!</p><p>بهشت: سلام دادن یا ندادن بزرگترین امتحانه خانم چشمه</p><p>سکوت طولانی چشمه </p><p></p><p>بعد رفتن به اتاق و نشستن</p><p>بهشت: خب دوستان اول چندتا سوال میپرسم و بعد آیندتون رو میبینم.</p><p>سکوت هردو خواهر</p><p>بهشت: چرا میخواین آینده رو ببینین؟</p><p>آویشن: باعث پیشرفت میشه یعنی دوست دارم بدونم</p><p>چشمه: برام مهم نیست در اصل</p><p>بهشت: مطمئنین پشیمون نمیشین خانم آویشن؟حتی اگر بد باشه؟</p><p>آویشن: آره! حداقل میتونم عوضش کنم</p><p>بهشت: ممکن نیست ناامید بشین؟ یا ممکن نیست در ترس فرو برین و نتونین کاری بکنین؟</p><p>آویشن: نه</p><p>بهشت: قاطعانه میگین؟</p><p>آویشن: بله</p><p>بهشت: عالیه</p><p>سمت چشمه برمیگرده</p><p>بهشت: شما چی؟</p><p>چشمه: درکل مهم نیست</p><p>بهشت: کسی که میگه مهم نیست، بیشتر از همه براش مهمه فقط تو بازیگری میتونه حرفهای باشه. از من بپرسی میگم ممکن نیست همه چیز بی اهمیت باشه فقط میتونیم بهش بی توجهی کنیم اون هم ظاهرا اما درونن داریم آتیش میگیریم. ذهنمون همش میره سمتش.</p><p>چشمه: اگر آینده رو میگین که هیچی، نمیگین من پاشم برم</p><p>آویشن: آبجی؟ تو بهم چه قولی دادی؟</p><p>چشمه: تا جایی که میدونم هیچ قولی</p><p>بهشت: بسیار خب. اول آینده خانم آویشن رو میگم . جز خودش کسی نباید آیندش رو بدونه پس لطفا شما بیرون منتظر بمونین</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="دمیــــــورژ, post: 74108, member: 123"] آویشن: تو با من نمیای؟ پشیمون میشیا چشمه: واسه چی؟ هیچوقت برای نشنیدن دروغ پشیمون نمیشم آویشن: دروغ؟ یعنی تو میگی نمیشه آینده رو دید؟ چشمه: اولا نمیشه. دوما بشه هم به من و تو ربطی نداره. دیدم مثلاً قراره چی کار کنم؟ آویشن: خوبه ببینی دیگه، شاید بتونی اگر بد بود عوضش کنی چشمه: چرا ولم نمیکنی؟ باید تحقیقم رو تموم کنم. من مثل تو بچه و بیکار نیستم. آویشن: پس من بچه و بیکارم؟ حرفت یادت نره چشمه: نمیره آویشن: باشه پس... چشمه: متنفرم از مظلوم شدنت. آویشن: چرا؟ چشمه: باعث میشه از تخت پادشاهیم بیام پایین. خیله خب... باهات میام ولی برام مهم نیست آویشن: مهم اینه من برات مهمم چشمه: تو هم نیستی آویشن: خیله خب بابا اه *** (خانم بهشت پشت پنجره ایستاده و به حیاط خونش نگاه میکنه) بهشت: بهتره چشمه نیاد اما با تغییر ناگهانی آینده، صددرد میاد. همیشه اصرار کردن خوب نیست، در اصل هیچ وقت خوب نیست. وقتی میبینی چندین بار میگی و اتفاق نمیفته یعنی خواست خدا اینه و باید بهش احترام بذاری اما اگر زیاد اصرار کنی اتفاقی میفته که تو میخوای رخ بده، اما بهتره رخ نده. حالا با اصرار آویشن، خواهرش اینجا میاد و اتفاقی که نباید، میفته! منکه نمیتونم بگم نه، آیندت رو نمیدونم. اون خودش باید انتخاب کنه قصد داره بدونه یا نه. همیشه آینده رو فهمیدن درست نیست لاوین از پشت با لیوان قهوه توی دستش نزدیک خالش میشه لاوین: حتی اگر اصرار کنی و رخ بده، باز خواست خداس. با اصرار نمیتونی چیزی رو به دست بیاری که خدا نمیخواد خاله. همه چی تحت کنترلشه و داره با برنامه درستش پیش میره. ما نمیتونیم دخالتی کنیم و با زور چیزی رو که خدا نمیخواد، داشته باشیم. نگران نباش کاری رو که لازمه بکن. بهشت: تو کی بزرگ شدی پسر؟ لاوین: هر وقت اینو میگی حس میکنم حرفیو زدم که بزرگتر از دهنم بود بهشت: نه لاوین! تو خیلی وقته شدی یک مرد بالغ. اشتباه از نگاه منه که دیر پیدات کردم و توی ذهنم ازت بچه ساختم لاوین: هوم اشتباه رایجیه! شما که قدرت خاص داری باید متفاوتتر باشی بهشت: هر وقت یک قهوه مثل مال خودت برام ریختی روش فکر میکنم آویشن و چشمه به خانه خانم بهشت میروند (پشت در خانه) آویشن: یک وقت تندی نکنی! چشمه: متوجه نشدم آویشن: بهش نپر! چشمه: اگر ببینم چرت و پرت میگه، هرکاری ممکنه بکنم. مثل تو در برابر چرت و پرت سکوت نمیکنم. راستش باید دروغ مردم رو دربیاری، خیلی شجاعانه. احمق بودن میدونی چیه؟ آویشن: چیه؟ چشمه: سکوت کردن در جایی که لازمه حرف بزنی. آویشن: اما این زن کارش درسته چشمه: پس نگران چی هستی؟ اگر درست باشه منم چیزی نمیگم. آویشن: ممکه فکر کنی اشتباهه چشمه: من براساس احتمالات حرف نمیزنم پس نگران نباش در باز میشود و آنها وارد میشوند بهشت: سلام خیلی خوشحالم که اومدین. آویشن: سلام، ماهم همینطور چشمه: اگر آیندهنگری پس باید میدونستی که داریم میایم. بهشت: آینده درحال تغییره. تا چندساعت پیش خواهرت قرار بود تنها بیاد اما بعد یک ساعت تو هم اضافه شدی. چشمه: پس اگر درحال تغییره چطور میبینی؟ بهشت: آینده قبل تغییر قابل دیده چشمه: اما معبتر نیست. بهشت: هر امکانی وجود داره ، حتی تغییر نکردن. آویشن: خب بهتره بریم یک جایی بشینیم این خواهر من از اول قصه بدون سلام شروع میکنه به مچگیری. بهشت: بله بفرمایین به اتاق من لطفا. مچگیری خوبه اما به وقتش. قبل امتحان گرفتن نمیشه نمره کسی رو داد درحال رفتن به اتاق چشمه: هر لحظه زندگی یک امتحانه خانم بهشت! بهشت: سلام دادن یا ندادن بزرگترین امتحانه خانم چشمه سکوت طولانی چشمه بعد رفتن به اتاق و نشستن بهشت: خب دوستان اول چندتا سوال میپرسم و بعد آیندتون رو میبینم. سکوت هردو خواهر بهشت: چرا میخواین آینده رو ببینین؟ آویشن: باعث پیشرفت میشه یعنی دوست دارم بدونم چشمه: برام مهم نیست در اصل بهشت: مطمئنین پشیمون نمیشین خانم آویشن؟حتی اگر بد باشه؟ آویشن: آره! حداقل میتونم عوضش کنم بهشت: ممکن نیست ناامید بشین؟ یا ممکن نیست در ترس فرو برین و نتونین کاری بکنین؟ آویشن: نه بهشت: قاطعانه میگین؟ آویشن: بله بهشت: عالیه سمت چشمه برمیگرده بهشت: شما چی؟ چشمه: درکل مهم نیست بهشت: کسی که میگه مهم نیست، بیشتر از همه براش مهمه فقط تو بازیگری میتونه حرفهای باشه. از من بپرسی میگم ممکن نیست همه چیز بی اهمیت باشه فقط میتونیم بهش بی توجهی کنیم اون هم ظاهرا اما درونن داریم آتیش میگیریم. ذهنمون همش میره سمتش. چشمه: اگر آینده رو میگین که هیچی، نمیگین من پاشم برم آویشن: آبجی؟ تو بهم چه قولی دادی؟ چشمه: تا جایی که میدونم هیچ قولی بهشت: بسیار خب. اول آینده خانم آویشن رو میگم . جز خودش کسی نباید آیندش رو بدونه پس لطفا شما بیرون منتظر بمونین [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
فیلمنامه و نمایشنامه
فیلمنامه آینده را بلعید| آرمیتا حسینی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین