انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان یوتوپیا | ملینا نامور
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="توت فرنگی" data-source="post: 128267" data-attributes="member: 5298"><p>با بغض در رو باز کردم و بیرون رفتم از پلهها پایین رفتم و روی مبلها نشستم.</p><p>- مامان... میگم من... .</p><p>ریحانه با تندی گفت:</p><p>- هیچی نگو... همینه ادم وقتی به یه بچه بی پدر و مادر رو بده و پول و ثروتش رو در اختیارش بزاره همین میشه.</p><p>بغضم بیشتر شد و چشمه اشک توی چشمهام جوشید.</p><p>- من... من... واقعا معذرت میخوام.</p><p>بعد هم وارد اتاقم شدم و در رو بستم پشت در بغضم ترکید و اشکهام ریختن.</p><p>- گناه من چیه که مامان و بابا ندارم. مگه تقصیر من بود؟ من چه گناهی کردم که باید این حرفها رو بشنوم.</p><p>با دستم صورتم رو پوشوندم و گریهام بیشتر شد یه کم که گریه کردم احساس خالی بودن از غم داشتم، حداقل فعلا.</p><p>در سرویس بهداشتی رو باز کردم و وارد شدم، حتی سرویس بهداشتی هم ترکیبی از سفید و رنگ مورد علاقم آبی کمرنگ بود.</p><p>شیر اب رو باز کردم و آب رو به صورتم پاچیدم.</p><p>- خدایا خودت کمکم کن خودت بهتر از همه میدونی چقدر سختی کشیدم.</p><p>به سمت تختم رفتم و روش نشستم به اطراف نگاهی کردم و با دیدن روشن بودن چراغ خاموشش کردم و سرم رو روی بالش گذاشتم.</p><p>***</p><p>مثل این چند شب با صدای جیغ از خواب بلند شدم و ترسیده به سمت در رفتم.</p><p>روی پلهها سرگردون ایستاده بودم که صدای جیغ واضحتر شد. صدا از داخل اتاق ریحانه و فرید بود اما من اجازه نداشتم از اتاقم بیام بیرون و همین الانشم اگه یکیشون میفهمید خیلی بد میشد اما دلم رو به دریا زدم من بلاخره باید میفهمیدم این صدای جیغ برای چیه به سمت در رفتم و در رو که باز بود کمی هول دادم تا بتونم داخل رو ببینم؛</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="توت فرنگی, post: 128267, member: 5298"] با بغض در رو باز کردم و بیرون رفتم از پلهها پایین رفتم و روی مبلها نشستم. - مامان... میگم من... . ریحانه با تندی گفت: - هیچی نگو... همینه ادم وقتی به یه بچه بی پدر و مادر رو بده و پول و ثروتش رو در اختیارش بزاره همین میشه. بغضم بیشتر شد و چشمه اشک توی چشمهام جوشید. - من... من... واقعا معذرت میخوام. بعد هم وارد اتاقم شدم و در رو بستم پشت در بغضم ترکید و اشکهام ریختن. - گناه من چیه که مامان و بابا ندارم. مگه تقصیر من بود؟ من چه گناهی کردم که باید این حرفها رو بشنوم. با دستم صورتم رو پوشوندم و گریهام بیشتر شد یه کم که گریه کردم احساس خالی بودن از غم داشتم، حداقل فعلا. در سرویس بهداشتی رو باز کردم و وارد شدم، حتی سرویس بهداشتی هم ترکیبی از سفید و رنگ مورد علاقم آبی کمرنگ بود. شیر اب رو باز کردم و آب رو به صورتم پاچیدم. - خدایا خودت کمکم کن خودت بهتر از همه میدونی چقدر سختی کشیدم. به سمت تختم رفتم و روش نشستم به اطراف نگاهی کردم و با دیدن روشن بودن چراغ خاموشش کردم و سرم رو روی بالش گذاشتم. *** مثل این چند شب با صدای جیغ از خواب بلند شدم و ترسیده به سمت در رفتم. روی پلهها سرگردون ایستاده بودم که صدای جیغ واضحتر شد. صدا از داخل اتاق ریحانه و فرید بود اما من اجازه نداشتم از اتاقم بیام بیرون و همین الانشم اگه یکیشون میفهمید خیلی بد میشد اما دلم رو به دریا زدم من بلاخره باید میفهمیدم این صدای جیغ برای چیه به سمت در رفتم و در رو که باز بود کمی هول دادم تا بتونم داخل رو ببینم؛ [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان یوتوپیا | ملینا نامور
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین