انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان کولادا | معصومه فخیری
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="معصومه فخیری" data-source="post: 131483" data-attributes="member: 8077"><p>یلدا کلا فقط مشغول خرید کردن بود. نه اینکه چیز زیادی خریده باشه بلکه انتخاب کردن براش سخت بود. رو به یلدا گفتم:</p><p>- یلدا من میرم دستشویی و بعد میام، یکم حالم بده.</p><p>سرش و تکون داد و خیلی بیاهمیت رفت برای ادامهی خریدش، براش چیزی جز یک وسیله نبودم. شک یک درصدم شد پنج درصد. به سمت دستشویی زنانه رفتم. یه نفر روبهروی آینه بود و از صورتش آب میچکید، صورتش خیلی واضح نبود که خودش صورتش و به طرفم چرخوند. وقتی صورتش رو دیدم انگار چیزی حس نمیکردم، هیچی! اون هم از صورتش معلوم بود که خیلی تعجب کرده.</p><p>فرد روبهروم صورتش با من مو نمیزد. کپی برابر اصل، سیبی که از وسط نصف شده یا هر چیزه دیگهای که میگن. دخترِ با تعجب گفت:</p><p>- تو چرا انقدر شبیه منی؟!</p><p>منم تکرار کردم.</p><p>- تو چرا انقدر شبیه منی؟!</p><p>لبخندی زد و گفت:</p><p>- تو چرا انقدر شبیه منی!؟</p><p>چرا انقدر بیخیال بود و انگار فقط میخواست یک بازی بچگانه رو شروع کنه؟ با اخم بهش گفتم:</p><p>- تو کی هستی؟!</p><p>ابروهاش و بالا انداخت و گفت:</p><p>- خودت کی هستی؟!</p><p>از این رفتارش کفری شدم و گفتم:</p><p>- سوال منو با سوال جواب نده.</p><p>بیخیال گفت:</p><p>- تو چرا جوابم و نمیدی؟ سوالهایی که داری میپرسی رو باید خودتم جواب بدی!</p><p>این دختر خیلی رو مخه.</p><p>- من یه انسان عادیم که امروز اومدم برای خرید و بعد از اینکه اومدم دستشویی یه دختری رو دیدم که با من مو نمیزنه، فهمیدی؟!</p><p>خیلی خونسرد گفت:</p><p>- من یک انسان عادیم که امروز اومدم برای خرید و بعد از اینکه اومدم دستشویی یه دختری رو دیدم که با من مو نمیزنه، توهم فهمیدی؟!</p><p>دیگه واقعا اعصابم و خورد کرده بود.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="معصومه فخیری, post: 131483, member: 8077"] یلدا کلا فقط مشغول خرید کردن بود. نه اینکه چیز زیادی خریده باشه بلکه انتخاب کردن براش سخت بود. رو به یلدا گفتم: - یلدا من میرم دستشویی و بعد میام، یکم حالم بده. سرش و تکون داد و خیلی بیاهمیت رفت برای ادامهی خریدش، براش چیزی جز یک وسیله نبودم. شک یک درصدم شد پنج درصد. به سمت دستشویی زنانه رفتم. یه نفر روبهروی آینه بود و از صورتش آب میچکید، صورتش خیلی واضح نبود که خودش صورتش و به طرفم چرخوند. وقتی صورتش رو دیدم انگار چیزی حس نمیکردم، هیچی! اون هم از صورتش معلوم بود که خیلی تعجب کرده. فرد روبهروم صورتش با من مو نمیزد. کپی برابر اصل، سیبی که از وسط نصف شده یا هر چیزه دیگهای که میگن. دخترِ با تعجب گفت: - تو چرا انقدر شبیه منی؟! منم تکرار کردم. - تو چرا انقدر شبیه منی؟! لبخندی زد و گفت: - تو چرا انقدر شبیه منی!؟ چرا انقدر بیخیال بود و انگار فقط میخواست یک بازی بچگانه رو شروع کنه؟ با اخم بهش گفتم: - تو کی هستی؟! ابروهاش و بالا انداخت و گفت: - خودت کی هستی؟! از این رفتارش کفری شدم و گفتم: - سوال منو با سوال جواب نده. بیخیال گفت: - تو چرا جوابم و نمیدی؟ سوالهایی که داری میپرسی رو باید خودتم جواب بدی! این دختر خیلی رو مخه. - من یه انسان عادیم که امروز اومدم برای خرید و بعد از اینکه اومدم دستشویی یه دختری رو دیدم که با من مو نمیزنه، فهمیدی؟! خیلی خونسرد گفت: - من یک انسان عادیم که امروز اومدم برای خرید و بعد از اینکه اومدم دستشویی یه دختری رو دیدم که با من مو نمیزنه، توهم فهمیدی؟! دیگه واقعا اعصابم و خورد کرده بود. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان کولادا | معصومه فخیری
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین