انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان چشم های وحشی | مائده بالانی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="مائده بالانی" data-source="post: 76611" data-attributes="member: 641"><p># پارت ۱۵</p><p></p><p>تو آیینه قدی اتاق به خودم نگاه کردم. یه لباس سبز لجنی تنم کرده بودم. جنسش تور و گیپور بود و مدلش هم، جذب و اندامی یقه قایقی شکل که تور بود با آستین هایی که از آرنج پرچین میشد مثل آستین های خرم سلطان. و دامنش به شکل ماهی تنگ میشد.</p><p>موهای فرم رو دورم ریخته بودم.مداد سیاه را در چشمانم کشیدم. مژ های بلند و فری داشتم که نیازی به ریمل نبود.رژلب قرمز رنگم را روی لب هایم کشیدم. کاملا خوب و موجه بنظر می اومدم. پالتوی بلند مشکی رنگم را روی لباس تن کردم و کلاه زیبایی که رنگ لباسم بود را روی سرم گذاشتم.دیگر خبری از آن گلچهره ۱۸ ساله نبود.تصویر در آیینه دختری را نشانم میداد که نمیشناختمش.</p><p>خرامان از اتاق بیرون آمدم و پله ها رو پایین رفتم. بهادر خان و کامیار در ماشین منتظرم بودن. بدون معطلی سوار شدم عقب کنار بهادر خان نشسته بودم.</p><p></p><p>بهادر خان: امشب باید حسابی حواسمون به گلچهره جان باشه.</p><p></p><p>ابرویم را بالا انداختم.</p><p></p><p>من: برای چی عزیزم؟</p><p></p><p>بهادرخان: که ندزدنت. قول میدم زیباترین بانو مجلس امشب تویی</p><p></p><p>و بعد دستم را بوسید.</p><p></p><p>هم خجالت کشیده بودم هم از تعریفی که از من شده بود قند در دلم آب میکردم.</p><p>اما کامیار اخمی روی پیشانی اش انداخته بود و بی حرف موزیک رو پلی کرد.</p><p></p><p>از پشت پنجره به شهر و آدمهایش خیره شدم.</p><p></p><p></p><p>یه گل دادی بهم، دلم برات رفت.</p><p></p><p>از همون روز شدم حواس پرت</p><p></p><p>نگاه این آدم مغرور بی حواس</p><p></p><p>چجوری هل میشه میگیره یه تماس</p><p></p><p>داره تو عشق تو گر میگیره تنم</p><p></p><p>اونی که اینسری گل میگیره منم</p><p></p><p>حرفم رو میزنم.</p><p></p><p>میدونی تو باید بمونی واس خود من</p><p></p><p>گل من، گل من، گل من.</p><p></p><p>منم فقط واسه خودتم</p><p></p><p>خودتم، خودتم، خودتم</p><p></p><p>توی قلب بزرگت بده جات رو به من</p><p></p><p>تو باید بمونی واسه من</p><p></p><p>گل من، گل من، گل من</p><p></p><p>منم فقط آخه واسه خودتم</p><p></p><p>خودتم، خودتم، خودتم</p><p></p><p>توی قلب بزرگت بده جات رو به من.</p><p></p><p>نگاهم با نگاه کامیار گره خورد. و این چشمهایمان بود که باهم حرف میزد.</p><p></p><p>هی بهونه کنی، موت رو شونه کنی</p><p></p><p>واسه من صداتو بچگونه کنی</p><p></p><p>مثل ماه بتابی روی شهر دلم</p><p></p><p>وقتی پیش منی،نگی باید برم.</p><p></p><p>تو باید بمونی واسه خود من</p><p></p><p>گل من، گل من، گل من</p><p></p><p>منم فقط آخه واسه خودتم</p><p></p><p>خودتم ،خودتم، خودتم</p><p></p><p>توی قلب بزرگت بده جات رو به من.</p><p></p><p>قطره کوچک اشک لجاجت می کرد تا از چشمم پایین بیاید. احساس میکردم از درون میلرزم.</p><p>چگونه باید فعل نخواستن را صرف میکردم وقتی تک تک اعضای بدنم همهی وجودش را میخواست. او شاه قلبم بود و هیچ انقلابی نمیتوانست تاج و تختش را بگیرد.</p><p>زن بودن سخت است. و رها کردن سخت تر.</p><p>وقتی خودم، اینگونه هوای لیلی بودن داشتم چطور باید از او میخواستم که مجنونم نباشد.</p><p></p><p>زیرلب زمزمه میکردم، قوی باش گلچهره. قوی.</p><p></p><p>[USER=716]@آلباتروس[/USER]</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="مائده بالانی, post: 76611, member: 641"] # پارت ۱۵ تو آیینه قدی اتاق به خودم نگاه کردم. یه لباس سبز لجنی تنم کرده بودم. جنسش تور و گیپور بود و مدلش هم، جذب و اندامی یقه قایقی شکل که تور بود با آستین هایی که از آرنج پرچین میشد مثل آستین های خرم سلطان. و دامنش به شکل ماهی تنگ میشد. موهای فرم رو دورم ریخته بودم.مداد سیاه را در چشمانم کشیدم. مژ های بلند و فری داشتم که نیازی به ریمل نبود.رژلب قرمز رنگم را روی لب هایم کشیدم. کاملا خوب و موجه بنظر می اومدم. پالتوی بلند مشکی رنگم را روی لباس تن کردم و کلاه زیبایی که رنگ لباسم بود را روی سرم گذاشتم.دیگر خبری از آن گلچهره ۱۸ ساله نبود.تصویر در آیینه دختری را نشانم میداد که نمیشناختمش. خرامان از اتاق بیرون آمدم و پله ها رو پایین رفتم. بهادر خان و کامیار در ماشین منتظرم بودن. بدون معطلی سوار شدم عقب کنار بهادر خان نشسته بودم. بهادر خان: امشب باید حسابی حواسمون به گلچهره جان باشه. ابرویم را بالا انداختم. من: برای چی عزیزم؟ بهادرخان: که ندزدنت. قول میدم زیباترین بانو مجلس امشب تویی و بعد دستم را بوسید. هم خجالت کشیده بودم هم از تعریفی که از من شده بود قند در دلم آب میکردم. اما کامیار اخمی روی پیشانی اش انداخته بود و بی حرف موزیک رو پلی کرد. از پشت پنجره به شهر و آدمهایش خیره شدم. یه گل دادی بهم، دلم برات رفت. از همون روز شدم حواس پرت نگاه این آدم مغرور بی حواس چجوری هل میشه میگیره یه تماس داره تو عشق تو گر میگیره تنم اونی که اینسری گل میگیره منم حرفم رو میزنم. میدونی تو باید بمونی واس خود من گل من، گل من، گل من. منم فقط واسه خودتم خودتم، خودتم، خودتم توی قلب بزرگت بده جات رو به من تو باید بمونی واسه من گل من، گل من، گل من منم فقط آخه واسه خودتم خودتم، خودتم، خودتم توی قلب بزرگت بده جات رو به من. نگاهم با نگاه کامیار گره خورد. و این چشمهایمان بود که باهم حرف میزد. هی بهونه کنی، موت رو شونه کنی واسه من صداتو بچگونه کنی مثل ماه بتابی روی شهر دلم وقتی پیش منی،نگی باید برم. تو باید بمونی واسه خود من گل من، گل من، گل من منم فقط آخه واسه خودتم خودتم ،خودتم، خودتم توی قلب بزرگت بده جات رو به من. قطره کوچک اشک لجاجت می کرد تا از چشمم پایین بیاید. احساس میکردم از درون میلرزم. چگونه باید فعل نخواستن را صرف میکردم وقتی تک تک اعضای بدنم همهی وجودش را میخواست. او شاه قلبم بود و هیچ انقلابی نمیتوانست تاج و تختش را بگیرد. زن بودن سخت است. و رها کردن سخت تر. وقتی خودم، اینگونه هوای لیلی بودن داشتم چطور باید از او میخواستم که مجنونم نباشد. زیرلب زمزمه میکردم، قوی باش گلچهره. قوی. [USER=716]@آلباتروس[/USER] [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان چشم های وحشی | مائده بالانی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین