انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
بازدیدهای مهمان دارای محدودیت میباشند.
تعداد محدودی بازدید از انجمن برای شما باقی مانده است
3 بازدید باقیماندهی مهمان
برای حذف این محدودیت، اکنون ثبتنام کنید
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان چشم های وحشی | مائده بالانی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="مائده بالانی" data-source="post: 76545" data-attributes="member: 641"><p># پارت ۱۳</p><p></p><p>توی باغ قدم میزدم و با خودم فکر میکردم که چرا اینطوری شد؟</p><p>فقط ۱۸ سالم بود و دلم کلی دخترانگی و شیطنت میخواست.در افکار خودم غرق بودم که بهادر خان صدام کرد.</p><p>به طرفش برگشتم.</p><p></p><p>_ بله اقا، کارم داشتین؟</p><p></p><p>بهادر لبخند ملیحی زد و همانطور که نگاهم میکرد گفت:</p><p></p><p>_ میتونم همراهیت کنم؟</p><p></p><p>_بله،حتما.</p><p></p><p>باهم دیگه هم قدم شدیم.بهادر خان دوباره گفت:</p><p></p><p>_عزیزم، از وقتی که اومدیم متوجه شدم چقدر تو خودتی. فکر میکردم با وجود کامیار کمتر احساس دلتنگی کنی چرا یه هم سن وسال و هم بازی بچگی هات حال و هوات رو عوض میکنه.</p><p></p><p>یخ کردم. مسبب تمام درد هایم همان کامیار بود. چطور میشود تمام زندگی ات کنارت، شانه به شانه ات نفس بکشد و تو بدانی که هیچ سهمی از او نخواهی داشت. عشق شکارچی شده بود و من شکار. بی رحم دندانهایش را روی شاهرگم گذاشته بود و من داشتم کم کم جان میدادم.</p><p></p><p>با صدای بهادر از افکارم جدا شدم.</p><p></p><p>_ شاید، یعنی حتما پیش خودت فکر میکنی که من آدم بی رحمی هستم، و نباید تو رو از خانوادهات دور میکردم. روزها میگذره و تو پژمردهتر میشی گلچهرهی من. دلم میخواد ادامه تحصیل بدی، برای خودت کسی بشی. میدونم جدایی از خانوادهات، کشورت، تعلقاتت خیلی سخته. درکت میکنم، چون خودم طعم این فراق رو چشیدم. میدونی چی آدم رو قوی میکنه؟</p><p></p><p>شانه ای بالا انداختم و گفتم:</p><p></p><p>_ نه، نمیدونم.</p><p></p><p>_ صبر! صبر، آدمها رو قوی میکنه. صبور باش عزیزم،قوی شو،برای بهتر شدن، برای خواستههات بجنگ. لیاقت تو گوشه نشینی نیست. تلاش کن،نزار غم تو رو زمین بزنه. اگه روزی خودم هم تمام این حرف هایی که بهت زدم رو باور داشتم و بهش عمل کرده بودم،الان حسرت خیلی چیزها کنج دلم مهمون نبود.</p><p></p><p> برای لحظهای دلم به حال این مرد سوخت. وقتی از گذشتهاش حرف میزد. دریایی از غم در ساحل چشمانش به خوبی نمایان بود. راز گذشتهاش چه بود؟</p><p></p><p>به حرف آمدم.</p><p></p><p>_ من برای قوی شدن،خیلی خیلی ضعیفم.اما حرفهای شما به دلم نشست.خوشحالم که آرومم کردین.</p><p></p><p>بهادر خان مهربانانه نگاهم کرد و باهم به سمت خانه حرکت کردیم.</p><p>[USER=716]@آلباتروس[/USER]</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="مائده بالانی, post: 76545, member: 641"] # پارت ۱۳ توی باغ قدم میزدم و با خودم فکر میکردم که چرا اینطوری شد؟ فقط ۱۸ سالم بود و دلم کلی دخترانگی و شیطنت میخواست.در افکار خودم غرق بودم که بهادر خان صدام کرد. به طرفش برگشتم. _ بله اقا، کارم داشتین؟ بهادر لبخند ملیحی زد و همانطور که نگاهم میکرد گفت: _ میتونم همراهیت کنم؟ _بله،حتما. باهم دیگه هم قدم شدیم.بهادر خان دوباره گفت: _عزیزم، از وقتی که اومدیم متوجه شدم چقدر تو خودتی. فکر میکردم با وجود کامیار کمتر احساس دلتنگی کنی چرا یه هم سن وسال و هم بازی بچگی هات حال و هوات رو عوض میکنه. یخ کردم. مسبب تمام درد هایم همان کامیار بود. چطور میشود تمام زندگی ات کنارت، شانه به شانه ات نفس بکشد و تو بدانی که هیچ سهمی از او نخواهی داشت. عشق شکارچی شده بود و من شکار. بی رحم دندانهایش را روی شاهرگم گذاشته بود و من داشتم کم کم جان میدادم. با صدای بهادر از افکارم جدا شدم. _ شاید، یعنی حتما پیش خودت فکر میکنی که من آدم بی رحمی هستم، و نباید تو رو از خانوادهات دور میکردم. روزها میگذره و تو پژمردهتر میشی گلچهرهی من. دلم میخواد ادامه تحصیل بدی، برای خودت کسی بشی. میدونم جدایی از خانوادهات، کشورت، تعلقاتت خیلی سخته. درکت میکنم، چون خودم طعم این فراق رو چشیدم. میدونی چی آدم رو قوی میکنه؟ شانه ای بالا انداختم و گفتم: _ نه، نمیدونم. _ صبر! صبر، آدمها رو قوی میکنه. صبور باش عزیزم،قوی شو،برای بهتر شدن، برای خواستههات بجنگ. لیاقت تو گوشه نشینی نیست. تلاش کن،نزار غم تو رو زمین بزنه. اگه روزی خودم هم تمام این حرف هایی که بهت زدم رو باور داشتم و بهش عمل کرده بودم،الان حسرت خیلی چیزها کنج دلم مهمون نبود. برای لحظهای دلم به حال این مرد سوخت. وقتی از گذشتهاش حرف میزد. دریایی از غم در ساحل چشمانش به خوبی نمایان بود. راز گذشتهاش چه بود؟ به حرف آمدم. _ من برای قوی شدن،خیلی خیلی ضعیفم.اما حرفهای شما به دلم نشست.خوشحالم که آرومم کردین. بهادر خان مهربانانه نگاهم کرد و باهم به سمت خانه حرکت کردیم. [USER=716]@آلباتروس[/USER] [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان چشم های وحشی | مائده بالانی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین