انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان چشم های وحشی | مائده بالانی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="مائده بالانی" data-source="post: 56686" data-attributes="member: 641"><p># پارت ۷</p><p></p><p>جلوی عمارت بزرگی پیاده شدم. راننده چمدانها را از ماشین پایین آورد.همراه بهادرخان وارد حیاط عمارت شدم. از ورودی باغ تا خود ساختمان عمارت راه رو سنگ فرش شده زیبایی بود.در هر دو سمت باغچه های بزرگ و پر ازدرخت های سربه فلک کشیده، در سمت راست عمارت آلاچیق چوبی بزرگی قرار داشت.ساختمان عمارت، ابعادی چند ضلعی داشت با نمایی از سنگهای مرمرین و گران قیمت. در قسمت بالایی و بام ساختمان ایوانی بزرگ به همراه اتاقی گرد قرار داشت و اگر از پایین به ساختمان نگاه میکردی شبیه یک تاج بود.</p><p>در ورودی ساختمان درب بزرگ منبت کاری شدهای قرار داشت.در ورودی ساختمان لابی کوچیکی بود که در سمت راست آشپزخانه ای بزرگ بود و درسمت چپ سالن اصلی و روبه روی در ورودی هم راه پله ای که به طبقات بالا ختم میشد.</p><p>به محض ورود به داخل عمارت خدمتکار که دختر جوانی بود به استقبالمان آمد و خوش آمد گفت. </p><p></p><p>_خیلی خوش اومدید خانم.</p><p></p><p>بهادر خان همانطور که کلاهش را برمیداشت گفت:</p><p></p><p>_ انی، از اینبه بعد تو در اختیار گلچهره خانم هستی، فهمیدی؟؟</p><p></p><p>_ بله آقا چشم.</p><p></p><p>_ آفرین، حالا خانم رو به اتاقشون ببر تا موقع شام استراحت کنن.</p><p></p><p>_چشم آقا.</p><p></p><p>همراه دختری که حالا میدانستم نامش آنی است از پله های مرمری عمارت بالا رفتم. در طبقه اول چندین اتاق وجود داشت. پشت سر آنی وارد یکی از اتاق ها شدم.</p><p>اتاق بزرگی بود با سرویس مجهز و کامل، پردههای مخمل زرشکی، تخت چوبی دونفره به همراه میر آرایش و در سمت دیگر اتاق کاناپه ای کوچک وجود داشت.</p><p>با صدای آنی دست از برسی کردن برداشتم.</p><p></p><p>_ خانم با من کاری ندارید؟</p><p></p><p>_نه .</p><p></p><p>آنی لبخندی زد و از اتاق خارج شد. به سمت پنجره رفتم که رو به باغ و الاچیق باز میشد.</p><p>هوا سرد بود،و این سردی هم نمیتوانست آتشفشان وجودم را خاموش کند.</p><p>من در شهری بودم که آرزویم بود اما بدون مردی که قرار بود،قرار بی قراری هایم باشد.</p><p>بدون مردی که، قرار بود آرامش شب های بی ستارهام باشد.</p><p>تو باخودت چه کردی گلچهره؟</p><p>هوهو باد به صورتم سیلی میزد و من گر گرفته بودم در غم این عشق.</p><p>پنجره را بستم و باهزاران افکار روی تخت ولو شدم.</p><p></p><p>[USER=716]@آلباتروس[/USER]</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="مائده بالانی, post: 56686, member: 641"] # پارت ۷ جلوی عمارت بزرگی پیاده شدم. راننده چمدانها را از ماشین پایین آورد.همراه بهادرخان وارد حیاط عمارت شدم. از ورودی باغ تا خود ساختمان عمارت راه رو سنگ فرش شده زیبایی بود.در هر دو سمت باغچه های بزرگ و پر ازدرخت های سربه فلک کشیده، در سمت راست عمارت آلاچیق چوبی بزرگی قرار داشت.ساختمان عمارت، ابعادی چند ضلعی داشت با نمایی از سنگهای مرمرین و گران قیمت. در قسمت بالایی و بام ساختمان ایوانی بزرگ به همراه اتاقی گرد قرار داشت و اگر از پایین به ساختمان نگاه میکردی شبیه یک تاج بود. در ورودی ساختمان درب بزرگ منبت کاری شدهای قرار داشت.در ورودی ساختمان لابی کوچیکی بود که در سمت راست آشپزخانه ای بزرگ بود و درسمت چپ سالن اصلی و روبه روی در ورودی هم راه پله ای که به طبقات بالا ختم میشد. به محض ورود به داخل عمارت خدمتکار که دختر جوانی بود به استقبالمان آمد و خوش آمد گفت. _خیلی خوش اومدید خانم. بهادر خان همانطور که کلاهش را برمیداشت گفت: _ انی، از اینبه بعد تو در اختیار گلچهره خانم هستی، فهمیدی؟؟ _ بله آقا چشم. _ آفرین، حالا خانم رو به اتاقشون ببر تا موقع شام استراحت کنن. _چشم آقا. همراه دختری که حالا میدانستم نامش آنی است از پله های مرمری عمارت بالا رفتم. در طبقه اول چندین اتاق وجود داشت. پشت سر آنی وارد یکی از اتاق ها شدم. اتاق بزرگی بود با سرویس مجهز و کامل، پردههای مخمل زرشکی، تخت چوبی دونفره به همراه میر آرایش و در سمت دیگر اتاق کاناپه ای کوچک وجود داشت. با صدای آنی دست از برسی کردن برداشتم. _ خانم با من کاری ندارید؟ _نه . آنی لبخندی زد و از اتاق خارج شد. به سمت پنجره رفتم که رو به باغ و الاچیق باز میشد. هوا سرد بود،و این سردی هم نمیتوانست آتشفشان وجودم را خاموش کند. من در شهری بودم که آرزویم بود اما بدون مردی که قرار بود،قرار بی قراری هایم باشد. بدون مردی که، قرار بود آرامش شب های بی ستارهام باشد. تو باخودت چه کردی گلچهره؟ هوهو باد به صورتم سیلی میزد و من گر گرفته بودم در غم این عشق. پنجره را بستم و باهزاران افکار روی تخت ولو شدم. [USER=716]@آلباتروس[/USER] [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان چشم های وحشی | مائده بالانی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین