انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان واقعیت کابوس | tara.a
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="TARA.ALY" data-source="post: 79462" data-attributes="member: 1343"><p>(پارت پنج)</p><p>انتخاب لباس همیشه یکی از معضلات زندگی من بود؛ اما باز با اینکه تمام تلاشم را میکردم تا بهترین را انتخاب کنم؛ ولی همیشه گند میزدم.</p><p>پیراهنهای پف دارم را کنار زدم و به آنهایی که سادهتر بودند نگاه کردم، پیراهن سفید رنگی که تنها یک پاپیون ساده رویش داشت بیرون آوردم و جلوی خودم گرفتم، چرخ زنان کنار آینه قدیام ایستادم و خودم را با آن لباس نگاه کردم، سرم را تکان دادم و پیراهن را روی تختم رها کردم و دوباره به سمت کمدم رفتم و چند پیراهن دیگر را هم امتحان کردم؛ اما هیچکدام به دلم نمینشستند.</p><p>از تو لپم را گاز گرفتم و کمی فکر کردم به لباس سادهتری نیاز داشتم، ناگهان فکری به سرم زد و بشکن زدم با هیجان در اتاقم را باز کردم و سریع پلهها را بالا رفتم، طبقه بالا نسبت به طبقات پایین کوچکتر بود و پر از وسایلاتی بود که دیگر مورد استفاده نبودند.</p><p>کارتنها مرتب روی هم چیده شده بودند و حتی چند کمد و میز و صندلی قدیمی هم آن گوشه جا شده بودند.</p><p>سرگردان بین این همه کارتن وول میخوردم و سعی داشتم کارتن لباسهایم که برای چند سال پیش بود را پیدا کنم.</p><p>خوشبختانه به یاد داشتم لباسهایم را در کارتنی که آرمی به نام، شکوفا کننده با یک عکس نهال در کنارش گذاشته بودند.</p><p>نمیدانستم چرا؛ اما این اسم و آرم از همان اول هم در ذهنم حک شده و باقی مانده بود.</p><p>خیلی طول نکشید که کارتن را پیدا کردم، کارتن طی این چند سال کهنه شده و چند جایش هم پاره شده بود، سریع لباس های مورد نظرم را درآوردم و به آنها نگاه کردم، هودیهایی ساده با رنگهای مختلف بودند، هودیای را که از همه بزرگتر بود و رنگ سیاهی داشت انتخاب کردم و بعد سریع کارتن را جمع و جور کردم و در جایش گذاشتم.</p><p>هودی را روی دستم انداختم و دوان دوان از پلهها پایین رفتم و در اتاقم را با شتاب باز کردم. </p><p>[USER=1066]@Laluosh[/USER]</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="TARA.ALY, post: 79462, member: 1343"] (پارت پنج) انتخاب لباس همیشه یکی از معضلات زندگی من بود؛ اما باز با اینکه تمام تلاشم را میکردم تا بهترین را انتخاب کنم؛ ولی همیشه گند میزدم. پیراهنهای پف دارم را کنار زدم و به آنهایی که سادهتر بودند نگاه کردم، پیراهن سفید رنگی که تنها یک پاپیون ساده رویش داشت بیرون آوردم و جلوی خودم گرفتم، چرخ زنان کنار آینه قدیام ایستادم و خودم را با آن لباس نگاه کردم، سرم را تکان دادم و پیراهن را روی تختم رها کردم و دوباره به سمت کمدم رفتم و چند پیراهن دیگر را هم امتحان کردم؛ اما هیچکدام به دلم نمینشستند. از تو لپم را گاز گرفتم و کمی فکر کردم به لباس سادهتری نیاز داشتم، ناگهان فکری به سرم زد و بشکن زدم با هیجان در اتاقم را باز کردم و سریع پلهها را بالا رفتم، طبقه بالا نسبت به طبقات پایین کوچکتر بود و پر از وسایلاتی بود که دیگر مورد استفاده نبودند. کارتنها مرتب روی هم چیده شده بودند و حتی چند کمد و میز و صندلی قدیمی هم آن گوشه جا شده بودند. سرگردان بین این همه کارتن وول میخوردم و سعی داشتم کارتن لباسهایم که برای چند سال پیش بود را پیدا کنم. خوشبختانه به یاد داشتم لباسهایم را در کارتنی که آرمی به نام، شکوفا کننده با یک عکس نهال در کنارش گذاشته بودند. نمیدانستم چرا؛ اما این اسم و آرم از همان اول هم در ذهنم حک شده و باقی مانده بود. خیلی طول نکشید که کارتن را پیدا کردم، کارتن طی این چند سال کهنه شده و چند جایش هم پاره شده بود، سریع لباس های مورد نظرم را درآوردم و به آنها نگاه کردم، هودیهایی ساده با رنگهای مختلف بودند، هودیای را که از همه بزرگتر بود و رنگ سیاهی داشت انتخاب کردم و بعد سریع کارتن را جمع و جور کردم و در جایش گذاشتم. هودی را روی دستم انداختم و دوان دوان از پلهها پایین رفتم و در اتاقم را با شتاب باز کردم. [USER=1066]@Laluosh[/USER] [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان واقعیت کابوس | tara.a
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین