انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان نبض تنهایی| (=Soniya
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Sonay =)" data-source="post: 122877" data-attributes="member: 6749"><p><strong>پارت چهاردهم:</strong></p><p>آدرا دستش را روی شاخه درخت گذاشت و با اشک سرش را به تنهاش تکیه داد. بعد از چند ثانیه سکوت، آدرا آرام گفت:</p><p>- ممنونم.</p><p>درخت با مهربانی گفت:</p><p>- بابت مرگ مادرت متاسفم. تو دختر قوی هستی آدرا.</p><p>آدرا پوزخندی زد و گفت:</p><p>- کسی که معنی قوی بودن رو نمیدونه چهطور میتونه قوی باشه؟</p><p>درخت گفت:</p><p>- بذار ببینم... قوی بودن یعنی با وجود تمام دردها، غمها و تنهاییها باز هم بتونی با صدای بلند بخندی... این کار رو کردی درسته؟</p><p>آدرا گفت:</p><p>- اینطور که تو میگی قشنگه. یه قشنگی تلخ. قوی بودن سخته.</p><p>درخت آهی کشید و گفت:</p><p>- همینطوره. قوی بودن اصلاً آسون نیست. حالا میخوای چی کار کنی؟</p><p>آدرا چشمانش را آرام روی هم گذاشت و گفت:</p><p>- نمیدونم. باید سرشون داد بزنم؛ یا اینکه اصلا برنگردم. باید ساکت بمونم؛ یا باید سقف خونه رو روی سرشون خراب کنم. من هیچی نمیدونم. فقط این رو میدونم که خسته شدم، میدونم کم آوردم، میدونم ظرفیتم دیگه کاملاً پره، میدونم با یه تلنگر کوچیک میشکنم. طوری که دیگه نمیتونم تیکههام رو از روی زمین جمع کنم.</p><p>درخت با مهربانی گفت:</p><p>- میدونم خستهای، کم آوردی، میدونم ظرفیتت پره. اما تا اینجا اومدی. بهترین راه حل رو پیدا کن و طبق اون رفتار کن. اول شرایط عمارت رو با خودت بسنج، بعد راجب اینکه چی کار کنی تصمیم بگیر.</p><p>آدرا چشمهایش را باز کرد و گفت:</p><p>- من گیج شدم. تو تاریکی زندگیم دارم گم میشم. طوری که دیگه نمیتونم مثل قبل زندگی کنم. من از نفس کشیدن خسته شدم، میخوام زندگی کنم اما نمیتونم.</p><p>درخت گفت:</p><p>- وقتی زندگیت اونقدر تاریک شده که نمیتونی راهت رو پیدا کنی، باید تبدیل به نور بشی آدرا. نور زندگی خودت. هیچ کسی به جز خودت نمیتونه زندگیت رو برات روشن کنه.</p><p>آدرا با بیچارگی گفت:</p><p>- تو درخت زندگی هستی. بهم بگو باید چیکار کنم. بهترین کار چیه؟</p><p>درخت گفت:</p><p>- خیلی قشنگه وقتی کسی انتظار داره تو از کوره در بری، تو ساکت بمونی. بهشون نشون بده نتونستن تو رو ناراحت کنن. محکم باش آدرا. میدونم قوی بودن سخته، ولی جلوی اونها کم نیار. هر وقت که خسته بودی، دلت شکسته بود، میخواستی با کسی حرف بزنی... من اینجام.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Sonay =), post: 122877, member: 6749"] [B]پارت چهاردهم:[/B] آدرا دستش را روی شاخه درخت گذاشت و با اشک سرش را به تنهاش تکیه داد. بعد از چند ثانیه سکوت، آدرا آرام گفت: - ممنونم. درخت با مهربانی گفت: - بابت مرگ مادرت متاسفم. تو دختر قوی هستی آدرا. آدرا پوزخندی زد و گفت: - کسی که معنی قوی بودن رو نمیدونه چهطور میتونه قوی باشه؟ درخت گفت: - بذار ببینم... قوی بودن یعنی با وجود تمام دردها، غمها و تنهاییها باز هم بتونی با صدای بلند بخندی... این کار رو کردی درسته؟ آدرا گفت: - اینطور که تو میگی قشنگه. یه قشنگی تلخ. قوی بودن سخته. درخت آهی کشید و گفت: - همینطوره. قوی بودن اصلاً آسون نیست. حالا میخوای چی کار کنی؟ آدرا چشمانش را آرام روی هم گذاشت و گفت: - نمیدونم. باید سرشون داد بزنم؛ یا اینکه اصلا برنگردم. باید ساکت بمونم؛ یا باید سقف خونه رو روی سرشون خراب کنم. من هیچی نمیدونم. فقط این رو میدونم که خسته شدم، میدونم کم آوردم، میدونم ظرفیتم دیگه کاملاً پره، میدونم با یه تلنگر کوچیک میشکنم. طوری که دیگه نمیتونم تیکههام رو از روی زمین جمع کنم. درخت با مهربانی گفت: - میدونم خستهای، کم آوردی، میدونم ظرفیتت پره. اما تا اینجا اومدی. بهترین راه حل رو پیدا کن و طبق اون رفتار کن. اول شرایط عمارت رو با خودت بسنج، بعد راجب اینکه چی کار کنی تصمیم بگیر. آدرا چشمهایش را باز کرد و گفت: - من گیج شدم. تو تاریکی زندگیم دارم گم میشم. طوری که دیگه نمیتونم مثل قبل زندگی کنم. من از نفس کشیدن خسته شدم، میخوام زندگی کنم اما نمیتونم. درخت گفت: - وقتی زندگیت اونقدر تاریک شده که نمیتونی راهت رو پیدا کنی، باید تبدیل به نور بشی آدرا. نور زندگی خودت. هیچ کسی به جز خودت نمیتونه زندگیت رو برات روشن کنه. آدرا با بیچارگی گفت: - تو درخت زندگی هستی. بهم بگو باید چیکار کنم. بهترین کار چیه؟ درخت گفت: - خیلی قشنگه وقتی کسی انتظار داره تو از کوره در بری، تو ساکت بمونی. بهشون نشون بده نتونستن تو رو ناراحت کنن. محکم باش آدرا. میدونم قوی بودن سخته، ولی جلوی اونها کم نیار. هر وقت که خسته بودی، دلت شکسته بود، میخواستی با کسی حرف بزنی... من اینجام. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان نبض تنهایی| (=Soniya
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین