انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان نبض تنهایی| (=Soniya
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Sonay =)" data-source="post: 122192" data-attributes="member: 6749"><p><strong>پارت اول:</strong></p><p>ایالت متحده آمریکا، ایالت اورگن (سال 1914)</p><p> بار دگر فصل زمستان فرا رسیده؛ و زمانی سفید پوش شده بود. مثل تمام روزهای برفی دیگر درخت بزرگ کریسمس در حیاط عمارت پیتوکها خودنمایی میکرد. خورشید با دست و دلبازی هر چهقدر که می توانست نور و گرمایش را به زمین میتاباند تا از سرمای زمستان اندکی بکاهد. صدای پیانو از لابهلای پنجرهها به بیرون سرک میکشید تا روح طبیعت را با خودش بیامیزد.</p><p>به نظر نوبت آدرا بود که پیانو مینواخت؛ آخر عمارت در سکوت فرو رفته بود. وارد عمارت که شدیم، خدمتکارهایی را میبینیم که در تکاپوی تدارک دیدن نهار هستند. سالن اصلی عمارت پیتوکها، سالن بزرگی است که شامل چندین دست مبل میشود، که هر از گاهی، میزهای کوچکی هم بینشان خودنمایی میکنند.کوسنهای رنگارنگی هم به مبلها رنگ و روی بیشتری میبخشد. پردههای قرمز رنگ مخملی، مانع ورود نور به سالن میشوند و فضای عمارت را کمی دلگیر جلوه میدهند. اما در هر حال، شکوهی را که به فضا میبخشند را نمی توان نادیده گرفت. به سمت چپ که حرکت کنیم، میتوانید سالن غذاخوری پیتوکها را هم ببینید.راه پلههایی را هم که به طبقه ی بالا میرسد، در راس سالن میتوان مشاهده کرد. نرده هایی از جنس چوب درخت گردو که رنگ زیبایی دارد، هر دو طرف پلهها را در بر گرفته. حالا اگر به سمت چپ برویم هم میتوانیم آشپزخانه بزرگ و مجهزی را هم ببینیم. فکر میکنم بهتر است به طبقه دوم و اتاق موسیقی برویم.</p><p>پیانو در گوشه سمت راست اتاق قرار دارد و آدرایی که درحال نواختن پیانو است، دقیقاً پشت پیانو و روی صندلی کوچک چرمی مشکی رنگ نشسته.کنار پیانو پنجره طویلی قرار دارد پردههای کرمی رنگ کنار زده شده و از دو طرف بسته شده اند. کنار پنجره، میز کوچک چوبی وجود دارد، که شمعدانی طلایی چشمانت را نوازش میکند. درست بالای میز چوبی، شمعدانی دیواری، روی دیوار نصب شده. لوسترهای بزرگ و طلایی رنگ از سقف آویزان شدهاند و تاب میخورند. کنار میز چوبی، پنجرهی دیگری نیز قرار دارد.دو صندلی تقریباً کنار پیانو قرار دارند و دوشیزه سوفی،معلم مهربان آدرا روی نزدیکترین صندلی به او نشسته. وسط اتاق یک میز قرار دارد که مبلی سه نفره به آن تکیه داده شده. کیت،رانیا و سوفی، خواهران آدرا روی مبل نشستهاند و با لذت به ملودی که در اتاق جاریست گوش سپردهاند. و در آخر یک چنگ بزرگ کنار صندلی دوشیزه سوفی قرار دارد که نقش و نگار های طلاییاش به رنگ سیاهش رنگ و رو داده. آدرا موسیقی را با زدن آخرین نوت پایان داد. پس از به پایان رسیدن موسیقی صدای نه چندان خوشایند ناهماهنگ دست زدن کیت و لوسی در اتاق پیچید. دوشیزه سوفی با صدا دوست داشتنیاش به آدرا گفت:</p><p>- بهت تبریک میگم که اینقدر خوب درس موسیقی رو یاد گرفتی. واقعا برات خوشحالم.</p><p>آدرا با لبخند سری تکان داد و از جایش بلند شد. دوشیزه سوفی نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت و گفت:</p><p>- خب، دخترها به نظر زمانمون به پایان رسیده. از دیدنتون خیلی خوشحال شدم؛ فردا همین ساعت میبینمتون.</p><p>دختر ها با لبخند جواب دوشیزه سوفی را دادند و از اتاق موسیقی خارج شدند.</p><p>لوسی در حالی که همقدم با آدرا راه میرفت گفت:</p><p>- خیلی قشنگ بود. چطور اینقدر خوب میزنی؟ من اگه با بازوهام بزنم بهتر از اینکه با انگشت هام انجامش بدم.</p><p>آدرا خندید. لوسی خواهرش بود،سومین فرزند پیتوکها. آرام و خونگرم بود. به شدت مهربان بود کسی تا امروز عصبانیتش را ندیده بود. آدرا گفت:</p><p>- بهش فکر نکن.دیگه به درد تو نمیخوره.تو که دیگه ازدواج کردی.</p><p>لوسی سری تکان داد و گفت:</p><p>- درست میگی.</p><p>آدرا نیم نگاهی به چهره ی ناز لوسی انداخت و گفت:</p><p>- ولی اونقدر ها هم بد نمیزنیا.</p><p>لوسی لبخند زد و گفت:</p><p>- جداً؟</p><p>آدرا سرش را تکان داد و گفت:</p><p>- اوهوم.</p><p>به سالن اصلی که رسیدند خدمتکارها را در تکاپو دیدند. آدرا به عکس بزرگ مادرش نگاهی انداخت و با لبخند گفت:</p><p>- کریسمس مبارک مامان.</p><p>بعد با چشم دنبال پیتر گشت. اما خبری از او نبود. در نتیجه راه کتابخانه را در پیش گرفت تا کتاب دیگری بردارد.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Sonay =), post: 122192, member: 6749"] [B]پارت اول:[/B] ایالت متحده آمریکا، ایالت اورگن (سال 1914) بار دگر فصل زمستان فرا رسیده؛ و زمانی سفید پوش شده بود. مثل تمام روزهای برفی دیگر درخت بزرگ کریسمس در حیاط عمارت پیتوکها خودنمایی میکرد. خورشید با دست و دلبازی هر چهقدر که می توانست نور و گرمایش را به زمین میتاباند تا از سرمای زمستان اندکی بکاهد. صدای پیانو از لابهلای پنجرهها به بیرون سرک میکشید تا روح طبیعت را با خودش بیامیزد. به نظر نوبت آدرا بود که پیانو مینواخت؛ آخر عمارت در سکوت فرو رفته بود. وارد عمارت که شدیم، خدمتکارهایی را میبینیم که در تکاپوی تدارک دیدن نهار هستند. سالن اصلی عمارت پیتوکها، سالن بزرگی است که شامل چندین دست مبل میشود، که هر از گاهی، میزهای کوچکی هم بینشان خودنمایی میکنند.کوسنهای رنگارنگی هم به مبلها رنگ و روی بیشتری میبخشد. پردههای قرمز رنگ مخملی، مانع ورود نور به سالن میشوند و فضای عمارت را کمی دلگیر جلوه میدهند. اما در هر حال، شکوهی را که به فضا میبخشند را نمی توان نادیده گرفت. به سمت چپ که حرکت کنیم، میتوانید سالن غذاخوری پیتوکها را هم ببینید.راه پلههایی را هم که به طبقه ی بالا میرسد، در راس سالن میتوان مشاهده کرد. نرده هایی از جنس چوب درخت گردو که رنگ زیبایی دارد، هر دو طرف پلهها را در بر گرفته. حالا اگر به سمت چپ برویم هم میتوانیم آشپزخانه بزرگ و مجهزی را هم ببینیم. فکر میکنم بهتر است به طبقه دوم و اتاق موسیقی برویم. پیانو در گوشه سمت راست اتاق قرار دارد و آدرایی که درحال نواختن پیانو است، دقیقاً پشت پیانو و روی صندلی کوچک چرمی مشکی رنگ نشسته.کنار پیانو پنجره طویلی قرار دارد پردههای کرمی رنگ کنار زده شده و از دو طرف بسته شده اند. کنار پنجره، میز کوچک چوبی وجود دارد، که شمعدانی طلایی چشمانت را نوازش میکند. درست بالای میز چوبی، شمعدانی دیواری، روی دیوار نصب شده. لوسترهای بزرگ و طلایی رنگ از سقف آویزان شدهاند و تاب میخورند. کنار میز چوبی، پنجرهی دیگری نیز قرار دارد.دو صندلی تقریباً کنار پیانو قرار دارند و دوشیزه سوفی،معلم مهربان آدرا روی نزدیکترین صندلی به او نشسته. وسط اتاق یک میز قرار دارد که مبلی سه نفره به آن تکیه داده شده. کیت،رانیا و سوفی، خواهران آدرا روی مبل نشستهاند و با لذت به ملودی که در اتاق جاریست گوش سپردهاند. و در آخر یک چنگ بزرگ کنار صندلی دوشیزه سوفی قرار دارد که نقش و نگار های طلاییاش به رنگ سیاهش رنگ و رو داده. آدرا موسیقی را با زدن آخرین نوت پایان داد. پس از به پایان رسیدن موسیقی صدای نه چندان خوشایند ناهماهنگ دست زدن کیت و لوسی در اتاق پیچید. دوشیزه سوفی با صدا دوست داشتنیاش به آدرا گفت: - بهت تبریک میگم که اینقدر خوب درس موسیقی رو یاد گرفتی. واقعا برات خوشحالم. آدرا با لبخند سری تکان داد و از جایش بلند شد. دوشیزه سوفی نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت و گفت: - خب، دخترها به نظر زمانمون به پایان رسیده. از دیدنتون خیلی خوشحال شدم؛ فردا همین ساعت میبینمتون. دختر ها با لبخند جواب دوشیزه سوفی را دادند و از اتاق موسیقی خارج شدند. لوسی در حالی که همقدم با آدرا راه میرفت گفت: - خیلی قشنگ بود. چطور اینقدر خوب میزنی؟ من اگه با بازوهام بزنم بهتر از اینکه با انگشت هام انجامش بدم. آدرا خندید. لوسی خواهرش بود،سومین فرزند پیتوکها. آرام و خونگرم بود. به شدت مهربان بود کسی تا امروز عصبانیتش را ندیده بود. آدرا گفت: - بهش فکر نکن.دیگه به درد تو نمیخوره.تو که دیگه ازدواج کردی. لوسی سری تکان داد و گفت: - درست میگی. آدرا نیم نگاهی به چهره ی ناز لوسی انداخت و گفت: - ولی اونقدر ها هم بد نمیزنیا. لوسی لبخند زد و گفت: - جداً؟ آدرا سرش را تکان داد و گفت: - اوهوم. به سالن اصلی که رسیدند خدمتکارها را در تکاپو دیدند. آدرا به عکس بزرگ مادرش نگاهی انداخت و با لبخند گفت: - کریسمس مبارک مامان. بعد با چشم دنبال پیتر گشت. اما خبری از او نبود. در نتیجه راه کتابخانه را در پیش گرفت تا کتاب دیگری بردارد. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان نبض تنهایی| (=Soniya
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین