انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان محوطه ممنوعه| فائزه میرانی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="فائزه میرانی" data-source="post: 128690" data-attributes="member: 1576"><p>پارت سوم:</p><p>- مرد پاشو کاری بکن دخترم جلوچشمام داره از بین میره </p><p>- چه کنم زن! هرجا را که بگی رفتم اما؛میگن خوب نمیشود کاری از دست هیچ کدام مان برنمیآید.</p><p>دلم طاقت نیاورد دخترم را به آغوش کشیدم وبه سمت کلیسا دوان دوان رفتم</p><p>- پدر پدر کجایی</p><p>- بله فرزندم!</p><p>- پدر تو را به تمام مقدساتت قسمت میدهم کمکم کن به خدایمان التماس کن دخترم را به من ببخشد، پدر من جز این دیگر هیچ از خدا نمیخواهم!</p><p>پدر که عجز و ناله هایم را دید شروع کرد به دعا خواندن و از آب مقدس بر روی جسم دخترم ریختن اما؛ باز هم افاقه نکرد و دخترم از هوش رفت میدانستم اگر بار دیگری بیهوش شود دیگر به این دنیا باز نمیگردد دست از پا دراز تر از کلیسا خارج شدم و در تاریکی شب قدم زدم دلم میخواست با دخترم تنها، در گوشهای خلوت سخن بگویم از ناتوانی های خودم، از اینکه نتوانستم نجاتش دهم! از سردرگمی هام، از استرس، از شب بیداری هام</p><p>نمیدانم چقدر در آن لحظه، محو چشمان بسته دخترکم شده بودم!</p><p>و با آن صحبت میکردم که سایهی کسی که پشت سرم ایستاده بود را ندیدم!</p><p>با تعجب به پشت سرم نگاهی انداختم، اما؛ کسی نبود بی توجه به حدسی که زده بودم، شدم</p><p>و دوباره، شروع کردم به درددل کردن با دخترم!</p><p>اما؛ این بار نه تنها سایه بلکه صدای خش خش برگ های درختان راهم شنیدم!</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="فائزه میرانی, post: 128690, member: 1576"] پارت سوم: - مرد پاشو کاری بکن دخترم جلوچشمام داره از بین میره - چه کنم زن! هرجا را که بگی رفتم اما؛میگن خوب نمیشود کاری از دست هیچ کدام مان برنمیآید. دلم طاقت نیاورد دخترم را به آغوش کشیدم وبه سمت کلیسا دوان دوان رفتم - پدر پدر کجایی - بله فرزندم! - پدر تو را به تمام مقدساتت قسمت میدهم کمکم کن به خدایمان التماس کن دخترم را به من ببخشد، پدر من جز این دیگر هیچ از خدا نمیخواهم! پدر که عجز و ناله هایم را دید شروع کرد به دعا خواندن و از آب مقدس بر روی جسم دخترم ریختن اما؛ باز هم افاقه نکرد و دخترم از هوش رفت میدانستم اگر بار دیگری بیهوش شود دیگر به این دنیا باز نمیگردد دست از پا دراز تر از کلیسا خارج شدم و در تاریکی شب قدم زدم دلم میخواست با دخترم تنها، در گوشهای خلوت سخن بگویم از ناتوانی های خودم، از اینکه نتوانستم نجاتش دهم! از سردرگمی هام، از استرس، از شب بیداری هام نمیدانم چقدر در آن لحظه، محو چشمان بسته دخترکم شده بودم! و با آن صحبت میکردم که سایهی کسی که پشت سرم ایستاده بود را ندیدم! با تعجب به پشت سرم نگاهی انداختم، اما؛ کسی نبود بی توجه به حدسی که زده بودم، شدم و دوباره، شروع کردم به درددل کردن با دخترم! اما؛ این بار نه تنها سایه بلکه صدای خش خش برگ های درختان راهم شنیدم! [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان محوطه ممنوعه| فائزه میرانی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین