انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان قصه سرنوشت| نرگس اسلامی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="@Narges_Eslami1386" data-source="post: 126344" data-attributes="member: 7257"><p>پارت شش</p><p></p><p>بلاخره کلاسای کسل کننده تموم شد</p><p>از دانشگاه بیرون اومدم داشتم میرفتم سمت تاکسی که صدای بوق های مکرر رو شنیدم</p><p>- معلوم نیست کدوم خریه که انقد بوق میزنه</p><p>برگشتم و با پوریا و ماشینش رو به رو شدم</p><p>- اوه اوه گاوم زایید، این دیگه اینجا چیکار میکنه</p><p>ترجیح دادم محلش ندم و برم اونطرف خیابون که دوباره صدای بوقایی که خیلی رو مخ بودو شنیدم</p><p>برگشتم و توپیدم بهش: - مگه سر آوردی هی بوق میزنی، نمیتونی دستتو از رو اون کوفتی برداری</p><p>- سلاااام دلارام خانوم، ندیده بودم که عصبانی بشی خوشگلتر بشی</p><p>وای که چقدر این پرو بود، حقش بود بزنم دکوراسیونشو بیارم پایین</p><p>یه پوزخند بهش زدم و سریع سوار تاکسی که منتظرم بود، شدم</p><p>- آره اقا پوریا، غلط اضافه کردی اومدی در دانشگاه من، خوب ضایعت کردم، چندشِ زورگو</p><p>بلافاصله وارد اتاقم شدم و افتادم رو تخت</p><p>انقدر خسته بودم که بیهوش شدم...</p><p>- دلارام دلاااارم</p><p>- واااای مامان بزار من یه ساعت بخوابم خبب</p><p>- ۳ ساعته خوابیدی، ناهارم که نخوردی، پاشو باید ۲ ساعت دیگه بریم، به لیلا هم زنگ بزن بگو نمیرین بیرون</p><p>- باشه</p><p>آخرشم من نتونستم از شر این مهمونی خودمو خلاص کنم</p><p>پاشدم و دس و صورتمو شستم و یه دوش گرفتم و سشورا کشیدم</p><p>لباسامو پوشیدم و رفتم پایین</p><p>ناهارمو خوردم و یه ساعتی تمرینام رو حل کردم</p><p>فقط ۱ ساعت مونده بود تا رفتنمون</p><p>شلوار جین آبی با یه مانتو یشمی و شال مشکی پوشیدم، اهل ست کردن نبودم، به خصوص تو این مهمونی که اصلا تمایل نداشتم برم</p><p>رژ لب شکلاتیم رو زدم و یکمم ریمل</p><p>هیچوقت از کرم استفاده نمیکردم چون پوستم نرم و سفید بود و بهش نیاز نداشتم</p><p>از اتاق بیرون رفتم و دیدم بابا هم اومده.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="@Narges_Eslami1386, post: 126344, member: 7257"] پارت شش بلاخره کلاسای کسل کننده تموم شد از دانشگاه بیرون اومدم داشتم میرفتم سمت تاکسی که صدای بوق های مکرر رو شنیدم - معلوم نیست کدوم خریه که انقد بوق میزنه برگشتم و با پوریا و ماشینش رو به رو شدم - اوه اوه گاوم زایید، این دیگه اینجا چیکار میکنه ترجیح دادم محلش ندم و برم اونطرف خیابون که دوباره صدای بوقایی که خیلی رو مخ بودو شنیدم برگشتم و توپیدم بهش: - مگه سر آوردی هی بوق میزنی، نمیتونی دستتو از رو اون کوفتی برداری - سلاااام دلارام خانوم، ندیده بودم که عصبانی بشی خوشگلتر بشی وای که چقدر این پرو بود، حقش بود بزنم دکوراسیونشو بیارم پایین یه پوزخند بهش زدم و سریع سوار تاکسی که منتظرم بود، شدم - آره اقا پوریا، غلط اضافه کردی اومدی در دانشگاه من، خوب ضایعت کردم، چندشِ زورگو بلافاصله وارد اتاقم شدم و افتادم رو تخت انقدر خسته بودم که بیهوش شدم... - دلارام دلاااارم - واااای مامان بزار من یه ساعت بخوابم خبب - ۳ ساعته خوابیدی، ناهارم که نخوردی، پاشو باید ۲ ساعت دیگه بریم، به لیلا هم زنگ بزن بگو نمیرین بیرون - باشه آخرشم من نتونستم از شر این مهمونی خودمو خلاص کنم پاشدم و دس و صورتمو شستم و یه دوش گرفتم و سشورا کشیدم لباسامو پوشیدم و رفتم پایین ناهارمو خوردم و یه ساعتی تمرینام رو حل کردم فقط ۱ ساعت مونده بود تا رفتنمون شلوار جین آبی با یه مانتو یشمی و شال مشکی پوشیدم، اهل ست کردن نبودم، به خصوص تو این مهمونی که اصلا تمایل نداشتم برم رژ لب شکلاتیم رو زدم و یکمم ریمل هیچوقت از کرم استفاده نمیکردم چون پوستم نرم و سفید بود و بهش نیاز نداشتم از اتاق بیرون رفتم و دیدم بابا هم اومده. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان قصه سرنوشت| نرگس اسلامی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین