انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان عشق غیرمنتظره | میناجرجندی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="CANDY" data-source="post: 102556" data-attributes="member: 3457"><p>ماشینم را توی پارکینگ گذاشتم و پیاده شدم؛ همینطور که داشتم به سمت خانه میرفتم آهنگ میخواندم:</p><p>من با تو قلبم و نصف میکنم</p><p> دورتو پره رز قرمز میکنم</p><p>وقتی عطرتو میزنی تو</p><p>ضربانو تو قلبم حس میکنم</p><p>کسی تورو از یادم نمیبره</p><p>بی تو خوابم نمیبره</p><p>چشات همه چیه منه...</p><p></p><p>وارد خانه شدم.کفشهایم را در آوردم و توی جاکفشی گذاشتم.</p><p>هنوز داشتم همان آهنگ را با خودم زمزمه می کردم که با دیدن خانجون و بابامحمود نیشم تا بناگوش باز شد؛ همینطور که به سمتشان میرفتم گفتم:</p><p>_ سلام به عشقای خودم.</p><p>هر دو پوکر نگاهم کردن.</p><p>بابامحمود:</p><p>_ علیک</p><p>خانجون:</p><p>_ علیک سلام.</p><p>بینشان نشستم و دستهایم را دور گردنشان انداختم و لپ هردویشان را ب×و×س کردم میدانستم بخاطر اینکه به دیدنشان نرفتم ناراحت هستند.</p><p>مامان با سینی چایی از آشپزخانه آمد و سینی را جلوی بابامحمود گرفت و خطاب به من گفت:</p><p>_ برو دوش بگیر جورابات هم در بیار بشور بو گربه مرده میدند باباجون و مامانجون رو خفه کردی.</p><p>پوکر به مامان نگاه کردم؛ ولی او بدون توجه به من سینی را جلوی خانجون گرفت، خانجون با لبخند چایاش را برداشت،و مامان سینی را روی میز گذاشت و روی مبلِ روبهرو نشست.</p><p>بابامحمود هم حرف مامانم را تایید کرد و گفت:</p><p>_ عروسم راست میگه اگه من و عشقم چیزیمون بشه از چشم تو می بینم حالا هم جمع کن خودت رو برو تا اکسیژن تمیز بهمون برسه.</p><p>بفرما این هم از خانواده من؛ حتماً من را از پرورشگاه آوردن اصلاً بروم توی افق محو بشم.</p><p></p><p>باصدای خندهی فرزین به پشت سرم برگشتم و چشمغرهای بهش رفتم و از جایم بلند شدم و با حرص به سمت اتاقم رفتم؛ موقعی که از کنار فرزین رد می شدم تنهای بهش زدم؛ ولی او سرخوش به سمت بابامحمود و خانجون رفت.</p><p>لباسهای راحتیام را از توی کمد شیری رنگم برداشتم و به حمام رفتم.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="CANDY, post: 102556, member: 3457"] ماشینم را توی پارکینگ گذاشتم و پیاده شدم؛ همینطور که داشتم به سمت خانه میرفتم آهنگ میخواندم: من با تو قلبم و نصف میکنم دورتو پره رز قرمز میکنم وقتی عطرتو میزنی تو ضربانو تو قلبم حس میکنم کسی تورو از یادم نمیبره بی تو خوابم نمیبره چشات همه چیه منه... وارد خانه شدم.کفشهایم را در آوردم و توی جاکفشی گذاشتم. هنوز داشتم همان آهنگ را با خودم زمزمه می کردم که با دیدن خانجون و بابامحمود نیشم تا بناگوش باز شد؛ همینطور که به سمتشان میرفتم گفتم: _ سلام به عشقای خودم. هر دو پوکر نگاهم کردن. بابامحمود: _ علیک خانجون: _ علیک سلام. بینشان نشستم و دستهایم را دور گردنشان انداختم و لپ هردویشان را ب×و×س کردم میدانستم بخاطر اینکه به دیدنشان نرفتم ناراحت هستند. مامان با سینی چایی از آشپزخانه آمد و سینی را جلوی بابامحمود گرفت و خطاب به من گفت: _ برو دوش بگیر جورابات هم در بیار بشور بو گربه مرده میدند باباجون و مامانجون رو خفه کردی. پوکر به مامان نگاه کردم؛ ولی او بدون توجه به من سینی را جلوی خانجون گرفت، خانجون با لبخند چایاش را برداشت،و مامان سینی را روی میز گذاشت و روی مبلِ روبهرو نشست. بابامحمود هم حرف مامانم را تایید کرد و گفت: _ عروسم راست میگه اگه من و عشقم چیزیمون بشه از چشم تو می بینم حالا هم جمع کن خودت رو برو تا اکسیژن تمیز بهمون برسه. بفرما این هم از خانواده من؛ حتماً من را از پرورشگاه آوردن اصلاً بروم توی افق محو بشم. باصدای خندهی فرزین به پشت سرم برگشتم و چشمغرهای بهش رفتم و از جایم بلند شدم و با حرص به سمت اتاقم رفتم؛ موقعی که از کنار فرزین رد می شدم تنهای بهش زدم؛ ولی او سرخوش به سمت بابامحمود و خانجون رفت. لباسهای راحتیام را از توی کمد شیری رنگم برداشتم و به حمام رفتم. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان عشق غیرمنتظره | میناجرجندی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین