انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان عشق غیرمنتظره | میناجرجندی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="CANDY" data-source="post: 102394" data-attributes="member: 3457"><p>انگار تازه فهمیده بود چی شده؛ چون با اعصبانیت نگاهی به بقیه که بهش میخندیدن انداخت و بدون حرف یا نگاهی به من و بیتا سر جایش نشست و با اخم به روبهرویش خیره شد و این یعنی با ما قهر کرده بود،من و بیتا با همان نیش باز یک نگاه به هم دیگر و یک نگاه به الناز میکردیم و ریزریز میخندیدیم.</p><p></p><p>تقهای به در خورد و بعدش با ورود مهرداد نیشم بسته شد و با چشمهای گرد شده نگاهش کردم، این اینجا چه کار می کند؟</p><p>بیتا و الناز هم دست کمی از من نداشتن.</p><p>بیتا:</p><p>_ پشمام.</p><p>برگهای من هم ریخته بودند.آن خرمگس زشت بیتوجه به نگاههای ما رفت پشت میز استاد نشست که همه ساکت شدن؛ یعنی مهرداد استاد جدید بود؟ آخ جون انگار قرار است این ترم خوش بگذرد.</p><p>مهرداد:</p><p>_ سلام ابتکار هستم استاد جدیدتون امیدوارم این ترم باهم کنار بیایم و همگی با نمرات عالی این ترم رو پاس کنن،بچه نیستین که قانون بزارم خودتون رعایت کنید.</p><p>و بعد یک برگه برداشت و نگاهی بهش انداخت.</p><p>یکی از دخترها که پشت سر ما بود طوری که صدایش به مهرداد نرسد به دختر کناریش گفت:</p><p>_ این جیگر عجب تیکهایه باید تورش کنم.</p><p>دخترِ کناریش:</p><p>_ اره خیلی نازه؛ ولی تو که شاهین رو داری این برای منِ.</p><p>_ غلط کردی مال خودمه، اگه این پا بده با شاهین کات می کنم.</p><p>دیگر به حرفهایشان توجه نکردم و پوکر به افق خیره شدم.</p><p>انگار بیتا هم حرفهایشان را شنیده بود؛ چون داشت میخندید الناز هم مثل من به افق نگاه می کرد.</p><p>مهرداد، اسم همه را خواند اصلاً هم به روی مبارکش نیاورد من را میشناسد نباید هم از داداش آزیتا توقع داشت.</p><p>شروع به درس دادن کرد ماشاللّه یک لحظه هم آن دهانش بسته نمیشد.</p><p>مچ دستم درد گرفته بود از بس جزوه نوشته بودم برای همین بقیهاش را بیخیال شدم بعداً از بیتا می گرفتم.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="CANDY, post: 102394, member: 3457"] انگار تازه فهمیده بود چی شده؛ چون با اعصبانیت نگاهی به بقیه که بهش میخندیدن انداخت و بدون حرف یا نگاهی به من و بیتا سر جایش نشست و با اخم به روبهرویش خیره شد و این یعنی با ما قهر کرده بود،من و بیتا با همان نیش باز یک نگاه به هم دیگر و یک نگاه به الناز میکردیم و ریزریز میخندیدیم. تقهای به در خورد و بعدش با ورود مهرداد نیشم بسته شد و با چشمهای گرد شده نگاهش کردم، این اینجا چه کار می کند؟ بیتا و الناز هم دست کمی از من نداشتن. بیتا: _ پشمام. برگهای من هم ریخته بودند.آن خرمگس زشت بیتوجه به نگاههای ما رفت پشت میز استاد نشست که همه ساکت شدن؛ یعنی مهرداد استاد جدید بود؟ آخ جون انگار قرار است این ترم خوش بگذرد. مهرداد: _ سلام ابتکار هستم استاد جدیدتون امیدوارم این ترم باهم کنار بیایم و همگی با نمرات عالی این ترم رو پاس کنن،بچه نیستین که قانون بزارم خودتون رعایت کنید. و بعد یک برگه برداشت و نگاهی بهش انداخت. یکی از دخترها که پشت سر ما بود طوری که صدایش به مهرداد نرسد به دختر کناریش گفت: _ این جیگر عجب تیکهایه باید تورش کنم. دخترِ کناریش: _ اره خیلی نازه؛ ولی تو که شاهین رو داری این برای منِ. _ غلط کردی مال خودمه، اگه این پا بده با شاهین کات می کنم. دیگر به حرفهایشان توجه نکردم و پوکر به افق خیره شدم. انگار بیتا هم حرفهایشان را شنیده بود؛ چون داشت میخندید الناز هم مثل من به افق نگاه می کرد. مهرداد، اسم همه را خواند اصلاً هم به روی مبارکش نیاورد من را میشناسد نباید هم از داداش آزیتا توقع داشت. شروع به درس دادن کرد ماشاللّه یک لحظه هم آن دهانش بسته نمیشد. مچ دستم درد گرفته بود از بس جزوه نوشته بودم برای همین بقیهاش را بیخیال شدم بعداً از بیتا می گرفتم. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان عشق غیرمنتظره | میناجرجندی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین