انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان شیطان و فساد | laloush
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="FENRIR𓃦" data-source="post: 71157" data-attributes="member: 1066"><p>بخش دوم: ماه از غرب در روز طلوع میکند</p><p>پارت بیست و سوم: شناخته شده است!</p><p>.......</p><p>تیز و برنده نگاهش کردم </p><p>- به چه حقی حق ندارم برم؟ </p><p>کدو هاش رو مرتب میکرد</p><p>- تازه واردی نه؟ اونجا خونه آقا زاده است، اون و خانوادش آدمهای خوبی نیستن </p><p>سر تکون دادم </p><p>- تو این جنگل آهو و گوزن هم پیدا میشه؟ </p><p>- قبلاً خیلی زیاد بود حتی بعضی هاشون مدام توی شهر چرخ میزدن ولی الان...چند وقتی میشه جسد هاشون رو پیدا میکنیم، شکارچی میگه پای یه شیر کوهی در میونه </p><p>هر جا آهو و گوزن هست نورنها هم هستن </p><p>- جسد هاشون خورده هم شده؟ </p><p>- نه اکثراً زخمی بودن ...</p><p>با چشمهایی که برق میزد به جنگل خیره شدم، پس تو اونجایی؟ به سمت خونه برگشتم و بعد از باز کردن در و وارد شدنم به خونه تقریباً با داد گفتم </p><p>-سلام </p><p>کسی جوابم رو نداد روی مبل نشستم بی توجه بهشون به روناهی خیره شدم </p><p>- به من یک دست لباس بده </p><p>بدون حرف از جاش بلند شد، به بقیه که داشتن غذا میخوردن خیره شدم </p><p>- احتمالاً یکی از جناح من داخل این جنگله </p><p>همشون بجز آنا دست از خوردن کشیدن </p><p>دیمیتری: یعنی چی!</p><p>- جنگل یک حس خاص داره...طبق چیزایی که فهمیدم تقریباً میدونم کی توی این جنگل سرگردون شده! امشب میرم سراقش </p><p>ایوا: کی هست حالا؟ </p><p>لبخند شیطانیای زدم </p><p>- خیلی خوب میشناسمش! اون ع×و×ض×ی یکی از فرمانده های سپاه پیاده نظام بابام توی قرن پنجم بود! بهت قول میدم مو به تنت سیخ کنه! </p><p>لباس هایی که روناهی بهم داد رو پوشیدم و دوباره پیش بچه ها برگشتم</p><p>- من دارم میرم جنگل دنبالش کسی باهام میاد؟ </p><p>آنا: من میام</p><p>بقیه ساکت بودن، همراهش به بیرون رفتم بهش نگاه کردم </p><p>- اگه از هم جدا شدیم و دیدیش بگو از طرف من اومدی </p><p>- چه شکلیه؟ </p><p>- وقتی دیدیش میشناسیش!</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="FENRIR𓃦, post: 71157, member: 1066"] بخش دوم: ماه از غرب در روز طلوع میکند پارت بیست و سوم: شناخته شده است! ....... تیز و برنده نگاهش کردم - به چه حقی حق ندارم برم؟ کدو هاش رو مرتب میکرد - تازه واردی نه؟ اونجا خونه آقا زاده است، اون و خانوادش آدمهای خوبی نیستن سر تکون دادم - تو این جنگل آهو و گوزن هم پیدا میشه؟ - قبلاً خیلی زیاد بود حتی بعضی هاشون مدام توی شهر چرخ میزدن ولی الان...چند وقتی میشه جسد هاشون رو پیدا میکنیم، شکارچی میگه پای یه شیر کوهی در میونه هر جا آهو و گوزن هست نورنها هم هستن - جسد هاشون خورده هم شده؟ - نه اکثراً زخمی بودن ... با چشمهایی که برق میزد به جنگل خیره شدم، پس تو اونجایی؟ به سمت خونه برگشتم و بعد از باز کردن در و وارد شدنم به خونه تقریباً با داد گفتم -سلام کسی جوابم رو نداد روی مبل نشستم بی توجه بهشون به روناهی خیره شدم - به من یک دست لباس بده بدون حرف از جاش بلند شد، به بقیه که داشتن غذا میخوردن خیره شدم - احتمالاً یکی از جناح من داخل این جنگله همشون بجز آنا دست از خوردن کشیدن دیمیتری: یعنی چی! - جنگل یک حس خاص داره...طبق چیزایی که فهمیدم تقریباً میدونم کی توی این جنگل سرگردون شده! امشب میرم سراقش ایوا: کی هست حالا؟ لبخند شیطانیای زدم - خیلی خوب میشناسمش! اون ع×و×ض×ی یکی از فرمانده های سپاه پیاده نظام بابام توی قرن پنجم بود! بهت قول میدم مو به تنت سیخ کنه! لباس هایی که روناهی بهم داد رو پوشیدم و دوباره پیش بچه ها برگشتم - من دارم میرم جنگل دنبالش کسی باهام میاد؟ آنا: من میام بقیه ساکت بودن، همراهش به بیرون رفتم بهش نگاه کردم - اگه از هم جدا شدیم و دیدیش بگو از طرف من اومدی - چه شکلیه؟ - وقتی دیدیش میشناسیش! [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان شیطان و فساد | laloush
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین