انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان زمستان بنفش | *احساس*
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="*احساس*" data-source="post: 98502" data-attributes="member: 2935"><p>پارت هفدهم</p><p></p><p></p><p>خب پس جای اینها همان آشغالی بود.تنهایی وسط خانهای که برای زندگی مشترک رهن کرد ایستاده وهمه جا دورسرش میچرخید.به اتاق خواب برگشت وکنار تخت زانوزد، ساعدش را روی روتختی وپیشانی پرازدردش روی ساعد نشست. ترکید، بغضی که هرچه تقلاکرد قورت بدهد شکستش دادوشانهاش لرزید. نورآفتاب ازپنجره مستقیم به داخل اتاق میتابید وبه سرش میزد. شاید برای نوازش شاهرخی که فشار زیادی را تحمل کرده بود، نه برای دوری ازپینار، بخاطر حرفهایی که شنید!هنوز صدایش درگوش شاهرخ زنگ میزد.</p><p>......</p><p>چرا چشم ازش برداشت؟پسرسی ساله دستش را روی نردهی پل گرفت تا تکیه گاه بدنش باشد. دست خودش بود عین دینامیت منفجرمیشد و هوار میکشید.موبایلش که زنگ خورد فریاد زد:اه اه.خب پیداش نکردم دیگه.</p><p>اززندگی همین اول کاری بریده بود وباتندی از جیبش گوشی را خارج کرد اما؛ با شماره ی پینار روبروشد!تا دکمهی پاسخ را بزند بال درآورد و پرزد.</p><p>_ الوپینار؟توکجایی؟نمیگی این همه آدم دلشون هزارراه میره؟ نمیگی شوهرت میمیره وزنده میشه؟</p><p>هیچ خبری ازصدای گرم ولحن قبل نبود.با سردی وسختی هرچه تمام ترجواب داد:دیگه اسم منوبه زبونت نیارآقای ابراهیمی.هرچی بینمون بوده تموم شده.فهمیدی چرا میخواستم عقدت مجلل وبا فیلمبردارباشه؟چون فیلمهاش رو تماشا کنی وحسرت بودن بامنوبخوری.فکرکنم خیلی بهت حال دادم!</p><p>هنوزازشوک غیب شدن وتماسش بیرون نیامده بود که بهت زده گوش به جملات کوبنده اش داد. آب دهانش را قورت داد وباصدای حیرت زده گفت:</p><p>- این چرت وپرتا چیه میگی پینار؟اصلا ببینم تو کجا رفتی؟مگه قرارنبود کادوی رفیقتوبیاری؟</p><p>_ کادو؟هه، همونایی که گرفتی هم باید پس بدی به صاحباش!چرا میخوای پس بدی؟همونوبکن سکه تا مهریه اموبدی!!در جریان مقدارش که هستی!</p><p>خون شاهرخ به جوش آمد وفریاد زد:چی می بافی واسه خودت؟این حرفا روکی یادت داده؟مهریه چیه؟چرا عقدرو خرابش کردی؟آدرس جایی که هستی روبده تا بیام ببینم حرف حسابت چیه.</p><p>بغض پیناردرصدایش مشهود بود:من هیچ حرفی با آدم ه*و*سبازی مثل توندارم، خائن.حقت اینه بیوفتی یه گوشه جون بدی، تا با احساس کسی بازی نکنی. واسه علاقه بهت بله ندادم، قبول کردم تا آتیشت بزنم دروغگو.</p><p>دهانش بازمانده وبه نقطهای ازخیابان خیره بود. ه*و*سباز؟خائن؟چه شد ورق برگشت؟مهریه؟؟ باقی حرف پینارراشنید:</p><p>_ تا قرون آخرسکهها روازحلقومت میکشم بیرون. جبران اشکایی که ریختم نمیشه ولی؛ همین که عذابت بده کافیه. زندگی مشترک با منوبه گور میبری خیانتکار!</p><p>دنبالهی حرفش بوقهای ممتدی بود که درگوش شاهرخ پیچید.دستش روی هوا خشک شده و موبایل را پایین نمیاورد.اگربا تفنگ بالاسرش میآمد وشلیک میکرد اینقدردرد نداشت که این حرف ها شد تیری ودلش را سوزاند.ضربان قلب ونبض شقیقهاش برای تپیدن کورس گذاشته بودند. دقیقا بهترین جا همان پل هوایی بود.جایی میان زمین وهوا!</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="*احساس*, post: 98502, member: 2935"] پارت هفدهم خب پس جای اینها همان آشغالی بود.تنهایی وسط خانهای که برای زندگی مشترک رهن کرد ایستاده وهمه جا دورسرش میچرخید.به اتاق خواب برگشت وکنار تخت زانوزد، ساعدش را روی روتختی وپیشانی پرازدردش روی ساعد نشست. ترکید، بغضی که هرچه تقلاکرد قورت بدهد شکستش دادوشانهاش لرزید. نورآفتاب ازپنجره مستقیم به داخل اتاق میتابید وبه سرش میزد. شاید برای نوازش شاهرخی که فشار زیادی را تحمل کرده بود، نه برای دوری ازپینار، بخاطر حرفهایی که شنید!هنوز صدایش درگوش شاهرخ زنگ میزد. ...... چرا چشم ازش برداشت؟پسرسی ساله دستش را روی نردهی پل گرفت تا تکیه گاه بدنش باشد. دست خودش بود عین دینامیت منفجرمیشد و هوار میکشید.موبایلش که زنگ خورد فریاد زد:اه اه.خب پیداش نکردم دیگه. اززندگی همین اول کاری بریده بود وباتندی از جیبش گوشی را خارج کرد اما؛ با شماره ی پینار روبروشد!تا دکمهی پاسخ را بزند بال درآورد و پرزد. _ الوپینار؟توکجایی؟نمیگی این همه آدم دلشون هزارراه میره؟ نمیگی شوهرت میمیره وزنده میشه؟ هیچ خبری ازصدای گرم ولحن قبل نبود.با سردی وسختی هرچه تمام ترجواب داد:دیگه اسم منوبه زبونت نیارآقای ابراهیمی.هرچی بینمون بوده تموم شده.فهمیدی چرا میخواستم عقدت مجلل وبا فیلمبردارباشه؟چون فیلمهاش رو تماشا کنی وحسرت بودن بامنوبخوری.فکرکنم خیلی بهت حال دادم! هنوزازشوک غیب شدن وتماسش بیرون نیامده بود که بهت زده گوش به جملات کوبنده اش داد. آب دهانش را قورت داد وباصدای حیرت زده گفت: - این چرت وپرتا چیه میگی پینار؟اصلا ببینم تو کجا رفتی؟مگه قرارنبود کادوی رفیقتوبیاری؟ _ کادو؟هه، همونایی که گرفتی هم باید پس بدی به صاحباش!چرا میخوای پس بدی؟همونوبکن سکه تا مهریه اموبدی!!در جریان مقدارش که هستی! خون شاهرخ به جوش آمد وفریاد زد:چی می بافی واسه خودت؟این حرفا روکی یادت داده؟مهریه چیه؟چرا عقدرو خرابش کردی؟آدرس جایی که هستی روبده تا بیام ببینم حرف حسابت چیه. بغض پیناردرصدایش مشهود بود:من هیچ حرفی با آدم ه*و*سبازی مثل توندارم، خائن.حقت اینه بیوفتی یه گوشه جون بدی، تا با احساس کسی بازی نکنی. واسه علاقه بهت بله ندادم، قبول کردم تا آتیشت بزنم دروغگو. دهانش بازمانده وبه نقطهای ازخیابان خیره بود. ه*و*سباز؟خائن؟چه شد ورق برگشت؟مهریه؟؟ باقی حرف پینارراشنید: _ تا قرون آخرسکهها روازحلقومت میکشم بیرون. جبران اشکایی که ریختم نمیشه ولی؛ همین که عذابت بده کافیه. زندگی مشترک با منوبه گور میبری خیانتکار! دنبالهی حرفش بوقهای ممتدی بود که درگوش شاهرخ پیچید.دستش روی هوا خشک شده و موبایل را پایین نمیاورد.اگربا تفنگ بالاسرش میآمد وشلیک میکرد اینقدردرد نداشت که این حرف ها شد تیری ودلش را سوزاند.ضربان قلب ونبض شقیقهاش برای تپیدن کورس گذاشته بودند. دقیقا بهترین جا همان پل هوایی بود.جایی میان زمین وهوا! [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان زمستان بنفش | *احساس*
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین