انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان زمستان بنفش | *احساس*
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="*احساس*" data-source="post: 97352" data-attributes="member: 2935"><p>پارت نهم</p><p></p><p></p><p>قباد تماس گرفت تا رسیدن داماد را اعلام کند و عروس از آنجا بیرون بیاید که دو دقیقه نگذشته از پایان مکالمهاش، در هوشمند سالن آرایشگاه باز شد و عروس خرامان خرامان از پلهها پایین آمد و نسرین هم پشت سرش راهی شد. روی لباس امشبش مانتوی سفیدی به تن کرده و شال همرنگش هم روی سرش بود. دوپله به آخر مانده، شاهرخ دسته گل را خیلی با پرستیژ و نگاه پراحساس به طرفش دراز کرد و پینار با لبخند ملایمی تحویل گرفت. فیلمبردار از صحنهای جا نماند و همراهی کرد. شاهرخ در ماشین را برای عروس باز کرد و پینار نشست، بعد از آن هم خودش سوارشد. ماشین به راه افتاد. نسرین به سراغ ماشین قباد رفت؛ ولی صندلی عقب نشست تا جلو برای فیلمبردار باشد و از داخل ماشین عروس و دو نفرههایشان تا قبل از رسیدن به تالار فیلم بگیرد. شاهرخ نیم نگاهی به گلهای رز قرمز تزیین شده روی کاپوت کرد و چشم به صورت پینار سپرد که به روبرو زل زده بود و هیچ لبخند و احساسی ازش بروز پیدا نمیکرد. حتی متوجه نگاه داماد هم نشد. شاهرخ برای شکستن سکوت ماشین پیش قدم شد.</p><p>- داری به خوشبختیمون فکر میکنی پینار جان؟</p><p>پینار که انگار از دنیای دیگری برگشته بود گردن به سمتش چرخاند و گوشهی لبش کش آمد. مصنوعی یا واقعی بودنش را فقط خودش میفهمید. نفسی بیرون داد و گفت:</p><p>- وقتی پشتم به مردی مثل تو گرم باشه معلومه که خوشبختم. دیگه چرا بهش فکر کنم؟</p><p>شاهرخ که از جملهاش سرکیف شده بود از دندهی اتومات دست کشید تا دست پینار را بگیرد و نوازشش کند. ازهمان صحنههایی میشد که بعداً کنار هم با دیدن فیلم عقد، یادش را زنده میکردند. صدای بوق زدنهای قباد، داماد را وادار کرد تا بوق عروسی بزند و هر که میدید خیال میکرد مراسم عروسی گرفتند؛ ولی نگو برای عقد بوده.</p><p>نمای ساختمان تالار از سنگ مرمر طلایی و دو طرف در ورودی ستونهای تزیینی و طراحی شدهی طلایی رنگی خودنمایی میکرد. بی ام و گل زده داخل پارکینگ تالار پارک شد و شاهرخ بیرون آمد تا درسمت پینار را باز کند. با راهنمایی چندتا از مردان فامیلِ داماد که پشت ماشین عروس راهی پارکینگ شده بودند. شاهرخ و پینار سوار آسانسور شدند و به طبقهای که اتاق عقد آنجا بود یعنی سوم رفتند.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="*احساس*, post: 97352, member: 2935"] پارت نهم قباد تماس گرفت تا رسیدن داماد را اعلام کند و عروس از آنجا بیرون بیاید که دو دقیقه نگذشته از پایان مکالمهاش، در هوشمند سالن آرایشگاه باز شد و عروس خرامان خرامان از پلهها پایین آمد و نسرین هم پشت سرش راهی شد. روی لباس امشبش مانتوی سفیدی به تن کرده و شال همرنگش هم روی سرش بود. دوپله به آخر مانده، شاهرخ دسته گل را خیلی با پرستیژ و نگاه پراحساس به طرفش دراز کرد و پینار با لبخند ملایمی تحویل گرفت. فیلمبردار از صحنهای جا نماند و همراهی کرد. شاهرخ در ماشین را برای عروس باز کرد و پینار نشست، بعد از آن هم خودش سوارشد. ماشین به راه افتاد. نسرین به سراغ ماشین قباد رفت؛ ولی صندلی عقب نشست تا جلو برای فیلمبردار باشد و از داخل ماشین عروس و دو نفرههایشان تا قبل از رسیدن به تالار فیلم بگیرد. شاهرخ نیم نگاهی به گلهای رز قرمز تزیین شده روی کاپوت کرد و چشم به صورت پینار سپرد که به روبرو زل زده بود و هیچ لبخند و احساسی ازش بروز پیدا نمیکرد. حتی متوجه نگاه داماد هم نشد. شاهرخ برای شکستن سکوت ماشین پیش قدم شد. - داری به خوشبختیمون فکر میکنی پینار جان؟ پینار که انگار از دنیای دیگری برگشته بود گردن به سمتش چرخاند و گوشهی لبش کش آمد. مصنوعی یا واقعی بودنش را فقط خودش میفهمید. نفسی بیرون داد و گفت: - وقتی پشتم به مردی مثل تو گرم باشه معلومه که خوشبختم. دیگه چرا بهش فکر کنم؟ شاهرخ که از جملهاش سرکیف شده بود از دندهی اتومات دست کشید تا دست پینار را بگیرد و نوازشش کند. ازهمان صحنههایی میشد که بعداً کنار هم با دیدن فیلم عقد، یادش را زنده میکردند. صدای بوق زدنهای قباد، داماد را وادار کرد تا بوق عروسی بزند و هر که میدید خیال میکرد مراسم عروسی گرفتند؛ ولی نگو برای عقد بوده. نمای ساختمان تالار از سنگ مرمر طلایی و دو طرف در ورودی ستونهای تزیینی و طراحی شدهی طلایی رنگی خودنمایی میکرد. بی ام و گل زده داخل پارکینگ تالار پارک شد و شاهرخ بیرون آمد تا درسمت پینار را باز کند. با راهنمایی چندتا از مردان فامیلِ داماد که پشت ماشین عروس راهی پارکینگ شده بودند. شاهرخ و پینار سوار آسانسور شدند و به طبقهای که اتاق عقد آنجا بود یعنی سوم رفتند. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان زمستان بنفش | *احساس*
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین