انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان زمستان بنفش | *احساس*
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="*احساس*" data-source="post: 97305" data-attributes="member: 2935"><p>پارت هفتم</p><p></p><p></p><p>- زی... زیبا... جان؟ قر... قربون... شکل ماه... ماهت برم... پاشو. امشب قراره بهم.... ب... بله بگی. عر... عروس... عروسیمونه. ما... ماشین...گل میزنم. لِ... لباس... دو... دومادیم حاضره. تو... لباس عرو... عروس خریدی. مینا... خواهرت میگه... خودت رو کشتی... واسه چی؟</p><p>سرش درحال انفجار بود و مغزش میخواست از کلهاش بزند بیرون. آب دهانش را که قورت داد،گلویش سوخت و سرفه زد. باز نفسهای عمیق کشید تا بغضش امان صحبت بدهد.</p><p>- ازم بدت میومد؟ دوسال نامزدی و بدبختی رو... پشت سرگذاشتیم واسه همچین روزی، اونوقت... توخودترو میکشی؟ توکه سنی نداری فدات بشم، بیست پنج سالته... اگه ازم متنفر بودی میزدی تو صورتم، میومدی خودمرو میکشتی... مامانت میگه من قاتلم... شایدم راست میگه، اذیتت کردم، حرصت دادم، دوسال پیشم بودی و... سختی کشیدی؛ ولی ازهمه بهتر... میدونستی چقدر عاشقت... بودم و هستم. حاضرم صددفعه ازت نه بشنوم؛ ولی تو دنیایی نفس بکشم که هوای... نفسهای تو باشه. کفن؟ نه، مال تو نیست... مال تویی که واسه امشب لباس عروس انتخاب کرده بودی نیست. پیرهن مشکی واسه منی که کت و شلوار دومادی قراربود تنم باشه نیست! شام امشب واسه ما شام عروسی بود، نه شام غریبان تو. جشنمون رو</p><p>چرا عزا کردی زیبا؟ چرا؟ اصلاً دیگه چه فرقی میکنه؟ مهم بود و نبود توئه، حتی دلیلش هم نمیخوام... من فقط تورو میخوام.</p><p>صدای گریهاش به هوا رفت و چنگی به دل خاک زد. تازه داشت باور میکرد چه به سرش آمده. نعره زد:</p><p>- زندگیم؟ امشب قرار بود تو خونهمون اولین شبرو بگذرونیم، نه اینکه شب اول قبرت باشه. بعد تو... بعد تو هر نفسم عین جون کندنه. مگه من چیکارت کردم تنهام گذاشتی؟خوب نگاهم کن زیبا، یعنی من... یعنی من دیگه نمیبینمت؟ وای.</p><p>پیشانیاش را چندین بار به خاک کوبید و توجهی به دردش نکرد. آخرش روی تپه خاک افتاد و سرش را روی آن گذاشت. فین فینی کرد و هوار کشید:</p><p>- قول داده بودیم دست همرو تا آخرعمر ول نکنیم. زیبای من زیرقولش نمیزد. اینقدر اینجا میمونم تا پاشی بهم بگی چرا زندگی جفتمونرو به هم زدی. به خدا خودمرو میکشم اگه بدونم من باعث رفتنتم زیباجان.</p><p>باران خیس خالیش کرده بود و لباسش هم خاک خالی. با هر کلمهای که میگفت انرژیش تحلیل میرفت و جانی برایش نمیماند؛ اما تا جایی که توانست ادامه داد تا روی قبر زیبا از هوش برود.</p><p>- نمیخوام دنیاییرو...که توش نباشی. زندگیم اینجاست، من... جایی ندارم برم. قول میدم... میام پیشت، پیمانت کنارته... عمرم. توی تقدیرم یه اسم... نوشته... که... اون هم... زیباست.</p><p>***</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="*احساس*, post: 97305, member: 2935"] پارت هفتم - زی... زیبا... جان؟ قر... قربون... شکل ماه... ماهت برم... پاشو. امشب قراره بهم.... ب... بله بگی. عر... عروس... عروسیمونه. ما... ماشین...گل میزنم. لِ... لباس... دو... دومادیم حاضره. تو... لباس عرو... عروس خریدی. مینا... خواهرت میگه... خودت رو کشتی... واسه چی؟ سرش درحال انفجار بود و مغزش میخواست از کلهاش بزند بیرون. آب دهانش را که قورت داد،گلویش سوخت و سرفه زد. باز نفسهای عمیق کشید تا بغضش امان صحبت بدهد. - ازم بدت میومد؟ دوسال نامزدی و بدبختی رو... پشت سرگذاشتیم واسه همچین روزی، اونوقت... توخودترو میکشی؟ توکه سنی نداری فدات بشم، بیست پنج سالته... اگه ازم متنفر بودی میزدی تو صورتم، میومدی خودمرو میکشتی... مامانت میگه من قاتلم... شایدم راست میگه، اذیتت کردم، حرصت دادم، دوسال پیشم بودی و... سختی کشیدی؛ ولی ازهمه بهتر... میدونستی چقدر عاشقت... بودم و هستم. حاضرم صددفعه ازت نه بشنوم؛ ولی تو دنیایی نفس بکشم که هوای... نفسهای تو باشه. کفن؟ نه، مال تو نیست... مال تویی که واسه امشب لباس عروس انتخاب کرده بودی نیست. پیرهن مشکی واسه منی که کت و شلوار دومادی قراربود تنم باشه نیست! شام امشب واسه ما شام عروسی بود، نه شام غریبان تو. جشنمون رو چرا عزا کردی زیبا؟ چرا؟ اصلاً دیگه چه فرقی میکنه؟ مهم بود و نبود توئه، حتی دلیلش هم نمیخوام... من فقط تورو میخوام. صدای گریهاش به هوا رفت و چنگی به دل خاک زد. تازه داشت باور میکرد چه به سرش آمده. نعره زد: - زندگیم؟ امشب قرار بود تو خونهمون اولین شبرو بگذرونیم، نه اینکه شب اول قبرت باشه. بعد تو... بعد تو هر نفسم عین جون کندنه. مگه من چیکارت کردم تنهام گذاشتی؟خوب نگاهم کن زیبا، یعنی من... یعنی من دیگه نمیبینمت؟ وای. پیشانیاش را چندین بار به خاک کوبید و توجهی به دردش نکرد. آخرش روی تپه خاک افتاد و سرش را روی آن گذاشت. فین فینی کرد و هوار کشید: - قول داده بودیم دست همرو تا آخرعمر ول نکنیم. زیبای من زیرقولش نمیزد. اینقدر اینجا میمونم تا پاشی بهم بگی چرا زندگی جفتمونرو به هم زدی. به خدا خودمرو میکشم اگه بدونم من باعث رفتنتم زیباجان. باران خیس خالیش کرده بود و لباسش هم خاک خالی. با هر کلمهای که میگفت انرژیش تحلیل میرفت و جانی برایش نمیماند؛ اما تا جایی که توانست ادامه داد تا روی قبر زیبا از هوش برود. - نمیخوام دنیاییرو...که توش نباشی. زندگیم اینجاست، من... جایی ندارم برم. قول میدم... میام پیشت، پیمانت کنارته... عمرم. توی تقدیرم یه اسم... نوشته... که... اون هم... زیباست. *** [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان زمستان بنفش | *احساس*
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین