انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان زمستان بنفش | *احساس*
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="*احساس*" data-source="post: 129938" data-attributes="member: 2935"><p>پارت119</p><p></p><p></p><p>چشمان مشکیای که کاسهی خون شده بود مرا هدف گرفت و زمزمه کرد:<<همونجوری که خواهرش زیرعقدنامه رو امضا زده و نمیتونه زیرش بزنه! واسه مهریه میتونه بره یه حساب بازکنه ولی واسه طلاق... فکر نکنم!>></p><p> ***</p><p>_ بنده چندبار سعی کردم باهاتون تماس بگیرم منتها جواب ندادین، برای توافق و تسریع جدایی. به هرحال خانم سلیمی...</p><p>شاهرخ حرف وکیل را نصفه گذاشت:<<خانم سلیمی یک طرف زندگی هستن، منهم یک بخش دیگه و ممکنه نظرم جوری باشه که جدایی ممکن نباشه چه برسه تسریع.>></p><p>وکیل ازپشت عینک با چشمان ریز شده زوم کرد روی صورتش و نگاه دقیق و موشکافانهای بهش انداخت. با کلی تاخیر پرسید:<<بنده شما رو جایی ندیدم؟ >></p><p>شاهرخ شانهای بالا انداخت و جواب داد:<<حتماً موکلتون عکسی ازم نشون داده، وگرنه تابحال همدیگه رو ندیدیم.>></p><p>وکیل سری تکان داد و زیرلب زمزمه کرد:<<صحیح. >></p><p>صدای پینار، سر وکیل و شاهرخ را که کناردیوار راهروی دادگاه مشغول صحبت بودند چرخاند به سمت خودش:<<نوبت ماست جناب صالحی.>></p><p>صالحی که فرصت مساعدت و مصالحه با شاهرخ را ازدست داده بود همراه پینار مقابل قاضی ظاهر شد. مثل جلسهی رسیدگی به مهریه، اینجا هم یک صندلی میان شاهرخ و پینار فاصله افتاد با این تفاوت که اینور پینار وکیل خبرهای که ماکان معرفی کرد نشسته بود. قاضی نیم نگاهی به پرونده انداخت و عینکش را درآورد. روکرد به پینار</p><p>_ شما دادخواست طلاق دادین مبنی بر اینکه همسرتون به شما خیانت کرده. درسته؟</p><p>ازشنیدن همسر حس انزجار بهش دست داد و با همان حال سرش به بالا و پایین تکان خورد. قاضی شاهرخ را مخاطب قرارداد</p><p>_ آقای ابراهیمی خانمتون مدارکی به دادگاه ارائه کردن که ادعاشون رو تایید میکنه. توضیحی نمیخواین راجب کاری که کردین بدین؟</p><p>شاهرخ با اخم گفت:<<جناب قاضی، این خانم یه توطئه برعلیه من راه انداخته وهمه جا پرکرده بهش خیانت شده. درصورتی که خودش بعدازعقد یهو زد زیرقول و قرارمون و گفت مهریه میخوام. مهریهای که با نقشهی حساب شده قبل عقد برد بالا که بلافاصله ازم طلب کنه. ایشون به زندگی ما خیانت کرد، نه من. اونم زندگیای که شروع نکردیم اصلاً، چندساعت بعد عقد انگ خائن بودن بهم چسبوند. درحضورتون ازاین خانم یک سوال دارم، چطور به خائن بله گفته و برای چی؟>></p><p>صالحی از روی صندلی برخاست و با صدای رسا گفت:<<جناب قاضی ویدیو و صوتی که تقدیمتون شد مربوط به دوران نامزدی و ضربهی روحی به موکل بنده بود که خب ارتباطی به زندگی مشترک بعد عقد نداره، اما هدف از ارائهی اونا این بود که تاییدیه بزنه بر عکسهای دیگهای که بنده بهتون میدم.>></p><p>ازجیب داخل کتش یک دسته عکس چاپ شده درآورد، روی میز قاضی گذاشت و همین که سر جایش برمیگشت گفت</p><p>_ ملاحظه بفرمایین، اینها مربوط به بعد عقده. طبق فیلمی که دیدین آقای ابراهیمی با وجود سودای زندگی مشترک با موکل بنده، رابطهی پنهانی با یک دختری داشتن وخانم سلیمی ازگوشه و کنار موضوعرو می فهمه ولی بخاطر علاقهشون به این آقا صبرپیشه میکنه و میگه شاید از اشتباهش صرف نظر کرد یا حقیقت روگفت، حتی تا لحظهای که بله روگفتن تحمل کرد اما وقتی میبینه آقای ابراهیمی به مخفی کاری ادامه میده، تصمیم میگیره از زندگی مشترک دست بکشه و مهریه رو، که نمیتونه هرگز جبرانی برای آسیب روحیش باشه، طلب میکنه. جناب ابراهیمی هم تلاش چندانی برای ساخت پل های خراب شده نمیکنن وبه خطای گذشته، همونطور که ملاحظه میکنین، ادامه میدن.</p><p>صدای وکیل روی نِرو شاهرخ قدم میزد و مراعات قاضی را کرد فک صالحی را پایین نیاورد. مشت گره کرده و نگاه غضبناکش به وکیل از چشم قاضی دور نماند وپرسید</p><p>_ جناب قاضی هنوز یک چیزی برام مجهوله. موکل این آقا وخودشون که توی قصه سرایی نفر اولن، ازکدوم خیانت حرف میزنن؟ باورتون میشه پینار یک کلمه ازاون اتفاق بهم نگفته؟ خب اگه علاقهای داشت چرا مهلت نداد ثابت کنم بی تقصیرم؟ همش دارن دروغ میگن.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="*احساس*, post: 129938, member: 2935"] پارت119 چشمان مشکیای که کاسهی خون شده بود مرا هدف گرفت و زمزمه کرد:<<همونجوری که خواهرش زیرعقدنامه رو امضا زده و نمیتونه زیرش بزنه! واسه مهریه میتونه بره یه حساب بازکنه ولی واسه طلاق... فکر نکنم!>> *** _ بنده چندبار سعی کردم باهاتون تماس بگیرم منتها جواب ندادین، برای توافق و تسریع جدایی. به هرحال خانم سلیمی... شاهرخ حرف وکیل را نصفه گذاشت:<<خانم سلیمی یک طرف زندگی هستن، منهم یک بخش دیگه و ممکنه نظرم جوری باشه که جدایی ممکن نباشه چه برسه تسریع.>> وکیل ازپشت عینک با چشمان ریز شده زوم کرد روی صورتش و نگاه دقیق و موشکافانهای بهش انداخت. با کلی تاخیر پرسید:<<بنده شما رو جایی ندیدم؟ >> شاهرخ شانهای بالا انداخت و جواب داد:<<حتماً موکلتون عکسی ازم نشون داده، وگرنه تابحال همدیگه رو ندیدیم.>> وکیل سری تکان داد و زیرلب زمزمه کرد:<<صحیح. >> صدای پینار، سر وکیل و شاهرخ را که کناردیوار راهروی دادگاه مشغول صحبت بودند چرخاند به سمت خودش:<<نوبت ماست جناب صالحی.>> صالحی که فرصت مساعدت و مصالحه با شاهرخ را ازدست داده بود همراه پینار مقابل قاضی ظاهر شد. مثل جلسهی رسیدگی به مهریه، اینجا هم یک صندلی میان شاهرخ و پینار فاصله افتاد با این تفاوت که اینور پینار وکیل خبرهای که ماکان معرفی کرد نشسته بود. قاضی نیم نگاهی به پرونده انداخت و عینکش را درآورد. روکرد به پینار _ شما دادخواست طلاق دادین مبنی بر اینکه همسرتون به شما خیانت کرده. درسته؟ ازشنیدن همسر حس انزجار بهش دست داد و با همان حال سرش به بالا و پایین تکان خورد. قاضی شاهرخ را مخاطب قرارداد _ آقای ابراهیمی خانمتون مدارکی به دادگاه ارائه کردن که ادعاشون رو تایید میکنه. توضیحی نمیخواین راجب کاری که کردین بدین؟ شاهرخ با اخم گفت:<<جناب قاضی، این خانم یه توطئه برعلیه من راه انداخته وهمه جا پرکرده بهش خیانت شده. درصورتی که خودش بعدازعقد یهو زد زیرقول و قرارمون و گفت مهریه میخوام. مهریهای که با نقشهی حساب شده قبل عقد برد بالا که بلافاصله ازم طلب کنه. ایشون به زندگی ما خیانت کرد، نه من. اونم زندگیای که شروع نکردیم اصلاً، چندساعت بعد عقد انگ خائن بودن بهم چسبوند. درحضورتون ازاین خانم یک سوال دارم، چطور به خائن بله گفته و برای چی؟>> صالحی از روی صندلی برخاست و با صدای رسا گفت:<<جناب قاضی ویدیو و صوتی که تقدیمتون شد مربوط به دوران نامزدی و ضربهی روحی به موکل بنده بود که خب ارتباطی به زندگی مشترک بعد عقد نداره، اما هدف از ارائهی اونا این بود که تاییدیه بزنه بر عکسهای دیگهای که بنده بهتون میدم.>> ازجیب داخل کتش یک دسته عکس چاپ شده درآورد، روی میز قاضی گذاشت و همین که سر جایش برمیگشت گفت _ ملاحظه بفرمایین، اینها مربوط به بعد عقده. طبق فیلمی که دیدین آقای ابراهیمی با وجود سودای زندگی مشترک با موکل بنده، رابطهی پنهانی با یک دختری داشتن وخانم سلیمی ازگوشه و کنار موضوعرو می فهمه ولی بخاطر علاقهشون به این آقا صبرپیشه میکنه و میگه شاید از اشتباهش صرف نظر کرد یا حقیقت روگفت، حتی تا لحظهای که بله روگفتن تحمل کرد اما وقتی میبینه آقای ابراهیمی به مخفی کاری ادامه میده، تصمیم میگیره از زندگی مشترک دست بکشه و مهریه رو، که نمیتونه هرگز جبرانی برای آسیب روحیش باشه، طلب میکنه. جناب ابراهیمی هم تلاش چندانی برای ساخت پل های خراب شده نمیکنن وبه خطای گذشته، همونطور که ملاحظه میکنین، ادامه میدن. صدای وکیل روی نِرو شاهرخ قدم میزد و مراعات قاضی را کرد فک صالحی را پایین نیاورد. مشت گره کرده و نگاه غضبناکش به وکیل از چشم قاضی دور نماند وپرسید _ جناب قاضی هنوز یک چیزی برام مجهوله. موکل این آقا وخودشون که توی قصه سرایی نفر اولن، ازکدوم خیانت حرف میزنن؟ باورتون میشه پینار یک کلمه ازاون اتفاق بهم نگفته؟ خب اگه علاقهای داشت چرا مهلت نداد ثابت کنم بی تقصیرم؟ همش دارن دروغ میگن. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان زمستان بنفش | *احساس*
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین