انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان روشنایی در تاریکی | i_luna
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="i_luna" data-source="post: 128014" data-attributes="member: 7553"><p>پارت 6</p><p>با وحشت روی مبل نشستم و سرم رو بین دستهام گرفتم، باورم نمیشه این همه مدت من تو خونه قاتل بابام زندگی کردم.</p><p>یه دفعه یه چیزی تو سرم جرقه زد، تو خونه عمو جنازه چاقو خورده مامان پیدا شد و دوربینا خاموش بودند و پلیسها نتونستند مجرم رو پیدا کنند</p><p>وحشت زده بلند شدم مثل دیوونهها خندیدم</p><p>_ ن..نه نه امکان نداره اون مامان رو کشته باشه.</p><p>_ اه خفه شو سرم درد گرفت.</p><p>با بغض نگاهش کردم و اشکام راهشون رو ادامه دادن</p><p>_ هومن چی؟ اونم خبر داره؟</p><p>بیخیال روی مبل لش کرد و سری تکون داد و نیشخند زد.</p><p>_ از اول از همه چیز خبر داشت و دست راست باباشه. تا الانم زندهای به خاطر اینه که عذاب وجدان دارن و میخوان با زنده نگه داشتنت خودشونو اروم کنن.</p><p>چشمام رو با درد بستم و زمزمه کردم</p><p>_ باورم نمیشه مثل احمقا ازش کمک خواستم که قاتل مامانم رو پیدا کنم... حالا چیکار کنم؟</p><p>بهش نگاهی انداختم و اروم گفتم:</p><p>_ شما از من چی میخواین..من راستش رو گفتم، راجب اون صندقی که میگی اطلاعی ندارم. </p><p>پوزخندی زدم و غریدم</p><p>_ حالا هم که فهمیدم کسایی که فکر میکردم خونوادهام هستن، قاتل خونوادم از آب در اومدن.</p><p>باید چیکار کنم؟! نه میتونستم برگردم خونه عمو و نه میتونم اینجا بمونم.</p><p>بیخیال نگام کرد و از جیبش سیگاری در اورد و روشن کرد</p><p>_ از اول مشخص بود بدردم نمیخوری، ولی طعمه خوبی هستی برای به چنگ اوردن سهیل.</p><p>_ میخوای باهام چیکار کنی.</p><p>پکی به سیگارش زد و به دودش نگا کرد</p><p>_ مجبورم وجود نحست رو تو خونم تحمل کنم.</p><p>عصبی قطره اشکی که از چشمم اومد رو پس زدم و نزدیکش شدم و بهش توپیدم</p><p>_ بزار برم وقتی به کارت نمیام چرا باید تو خونت بمونم، مگه چیکار کردم که باید طعمه تو و عموم بشم.</p><p>سیگارشو انداخت پایین و بلند شد و لگدش کرد. با فکی قفل شده نزدیکم شد که قدمی به عقب برداشتم، نزدیکتر اومد و یقه لباسم رو گرفت و به سمت خودش کشید.</p><p>_ تو تاوان کارایه بابایه حرومیت رو میدی .</p><p>ترسیده سعی کردم لباسمو از دستش ازاد کنم </p><p>_ درسته بابام آدم خوبی نبود، ولی چیکار با تو داشت که حالا من باید تاوانشو بدم؟</p><p>یقمو محکمتر گرفت و کوبیدم به دیوار که چشام از درد بسته شد</p><p>_ اگه اون بابایه عوضیت نبود کیمیا اینجا بود، همسن دخترش بود و میتونست درس بخونه، مامانم زنده بود و بازم از کیکاش میپخت برامون، بابام بود و بازم باهام کشتی میگرفت، اگه خونوادم بودن بچگیم رو میکردم؛ اگه بودن الان تبدیل به این عوضیی که جلوته نمیشدم.</p><p>دوباره محکم کوبیدم به دیوار که بغضم ترکید بیتوجه بهم دوباره غرید</p><p>_ اینقدر ع×و×ض×ی بود که یه ملت دشمنش بودن و کشتنش، نشد خودم با دستایه خودم بفرستمش قبرستون.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="i_luna, post: 128014, member: 7553"] پارت 6 با وحشت روی مبل نشستم و سرم رو بین دستهام گرفتم، باورم نمیشه این همه مدت من تو خونه قاتل بابام زندگی کردم. یه دفعه یه چیزی تو سرم جرقه زد، تو خونه عمو جنازه چاقو خورده مامان پیدا شد و دوربینا خاموش بودند و پلیسها نتونستند مجرم رو پیدا کنند وحشت زده بلند شدم مثل دیوونهها خندیدم _ ن..نه نه امکان نداره اون مامان رو کشته باشه. _ اه خفه شو سرم درد گرفت. با بغض نگاهش کردم و اشکام راهشون رو ادامه دادن _ هومن چی؟ اونم خبر داره؟ بیخیال روی مبل لش کرد و سری تکون داد و نیشخند زد. _ از اول از همه چیز خبر داشت و دست راست باباشه. تا الانم زندهای به خاطر اینه که عذاب وجدان دارن و میخوان با زنده نگه داشتنت خودشونو اروم کنن. چشمام رو با درد بستم و زمزمه کردم _ باورم نمیشه مثل احمقا ازش کمک خواستم که قاتل مامانم رو پیدا کنم... حالا چیکار کنم؟ بهش نگاهی انداختم و اروم گفتم: _ شما از من چی میخواین..من راستش رو گفتم، راجب اون صندقی که میگی اطلاعی ندارم. پوزخندی زدم و غریدم _ حالا هم که فهمیدم کسایی که فکر میکردم خونوادهام هستن، قاتل خونوادم از آب در اومدن. باید چیکار کنم؟! نه میتونستم برگردم خونه عمو و نه میتونم اینجا بمونم. بیخیال نگام کرد و از جیبش سیگاری در اورد و روشن کرد _ از اول مشخص بود بدردم نمیخوری، ولی طعمه خوبی هستی برای به چنگ اوردن سهیل. _ میخوای باهام چیکار کنی. پکی به سیگارش زد و به دودش نگا کرد _ مجبورم وجود نحست رو تو خونم تحمل کنم. عصبی قطره اشکی که از چشمم اومد رو پس زدم و نزدیکش شدم و بهش توپیدم _ بزار برم وقتی به کارت نمیام چرا باید تو خونت بمونم، مگه چیکار کردم که باید طعمه تو و عموم بشم. سیگارشو انداخت پایین و بلند شد و لگدش کرد. با فکی قفل شده نزدیکم شد که قدمی به عقب برداشتم، نزدیکتر اومد و یقه لباسم رو گرفت و به سمت خودش کشید. _ تو تاوان کارایه بابایه حرومیت رو میدی . ترسیده سعی کردم لباسمو از دستش ازاد کنم _ درسته بابام آدم خوبی نبود، ولی چیکار با تو داشت که حالا من باید تاوانشو بدم؟ یقمو محکمتر گرفت و کوبیدم به دیوار که چشام از درد بسته شد _ اگه اون بابایه عوضیت نبود کیمیا اینجا بود، همسن دخترش بود و میتونست درس بخونه، مامانم زنده بود و بازم از کیکاش میپخت برامون، بابام بود و بازم باهام کشتی میگرفت، اگه خونوادم بودن بچگیم رو میکردم؛ اگه بودن الان تبدیل به این عوضیی که جلوته نمیشدم. دوباره محکم کوبیدم به دیوار که بغضم ترکید بیتوجه بهم دوباره غرید _ اینقدر ع×و×ض×ی بود که یه ملت دشمنش بودن و کشتنش، نشد خودم با دستایه خودم بفرستمش قبرستون. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان روشنایی در تاریکی | i_luna
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین