انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جنون آمیخته با عشق | فاطمه عسکرمحمدی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="chiaki" data-source="post: 129745" data-attributes="member: 7902"><p>[جنون آمیخته با عشق]</p><p>پارت(2)</p><p></p><p></p><p>هنری بعد از طی کردن مسیر نسبتا طولانی به عمارت بزرگ و بی روحش در وسط ناکجا اباد رسید.</p><p> که سکوت تمام فضای اطراف عمارتش را در بر گرفته بود.</p><p>شاید تنها کسی که میدونست عمارت اون کجاست خودش بود.</p><p> از موتور پیدا شد و سوئیچ موتورش رو توی دستش به گردش در آورد و سوت زنان به سمت در عمارت حرکت کرد.</p><p>وقتی در رو باز کرد باز هم همون فضای سرد و بی روح خونه اش جلوی چشمانش نمایان شد<strong>؛</strong> این قرار نبود واسه هنری چیز ترسناک یا عجیبی باشه. اون خیلی وقت بود که به این وضعیت عادت کرده بود.</p><p>و شاید دیگه یادش رفته بود که میتونه توی این خونهی سرد و بی روح زندگی ای هم جریان داشته باشه.</p><p>(هنری)سلام کیا من اومدمم</p><p>با گفتن این جمله وارد زیر زمین خونه اش شد.</p><p>پسری با دست های بسته به شکل صلیب وار به دیوار بسته شده بود و تمام صورتش با خون پر شده بود و روی صورتش آثاری از زخم های قدیمی و همچینین زخم تازه ای بود.</p><p>در نبود من خوش گذشت بهت یا نه؟</p><p>هنوزم نمیخوای اعتراف کنی؟</p><p>اون پسر (کیا)با چشمای قهوه ای اش با جرعت به چشمای سبز هنری که جنون در آن موج میزد خیره شد و با سختی چند جمله ای را زیر لب هایش زمزمه کرد</p><p>برو گمشو پست فطرت کثیف</p><p>[داستان از دید کیا]</p><p>نمیدونم چند وقتی بود که توی این زیر زمین زندانی بودم ولی به قدری بود که دیگه حتی خودمرو هم تقریبا فراموش کنم تمام بدنم درد میکرد.</p><p> حتی اگر میخواستم اعتراف هم بکنم تواناییش رو نداشتم، دیگه نمیخواستم مقاومت کنم میخواستم تسلیم بشم یا بمیرم.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="chiaki, post: 129745, member: 7902"] [جنون آمیخته با عشق] پارت(2) هنری بعد از طی کردن مسیر نسبتا طولانی به عمارت بزرگ و بی روحش در وسط ناکجا اباد رسید. که سکوت تمام فضای اطراف عمارتش را در بر گرفته بود. شاید تنها کسی که میدونست عمارت اون کجاست خودش بود. از موتور پیدا شد و سوئیچ موتورش رو توی دستش به گردش در آورد و سوت زنان به سمت در عمارت حرکت کرد. وقتی در رو باز کرد باز هم همون فضای سرد و بی روح خونه اش جلوی چشمانش نمایان شد[B]؛[/B] این قرار نبود واسه هنری چیز ترسناک یا عجیبی باشه. اون خیلی وقت بود که به این وضعیت عادت کرده بود. و شاید دیگه یادش رفته بود که میتونه توی این خونهی سرد و بی روح زندگی ای هم جریان داشته باشه. (هنری)سلام کیا من اومدمم با گفتن این جمله وارد زیر زمین خونه اش شد. پسری با دست های بسته به شکل صلیب وار به دیوار بسته شده بود و تمام صورتش با خون پر شده بود و روی صورتش آثاری از زخم های قدیمی و همچینین زخم تازه ای بود. در نبود من خوش گذشت بهت یا نه؟ هنوزم نمیخوای اعتراف کنی؟ اون پسر (کیا)با چشمای قهوه ای اش با جرعت به چشمای سبز هنری که جنون در آن موج میزد خیره شد و با سختی چند جمله ای را زیر لب هایش زمزمه کرد برو گمشو پست فطرت کثیف [داستان از دید کیا] نمیدونم چند وقتی بود که توی این زیر زمین زندانی بودم ولی به قدری بود که دیگه حتی خودمرو هم تقریبا فراموش کنم تمام بدنم درد میکرد. حتی اگر میخواستم اعتراف هم بکنم تواناییش رو نداشتم، دیگه نمیخواستم مقاومت کنم میخواستم تسلیم بشم یا بمیرم. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جنون آمیخته با عشق | فاطمه عسکرمحمدی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین