انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جنون آمیخته با عشق | فاطمه عسکرمحمدی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="chiaki" data-source="post: 129706" data-attributes="member: 7902"><p>[جنون آمیخته با عشق]</p><p>پارت(1)</p><p></p><p></p><p>به خونی که روی دستاش ریخته شده بود خیره شده بود و توی افکار خودش غرق بود انگاری که زمان از حرکت ایستاده بود</p><p>تا کی میخواست برای آروم کردن صداهای توی سرش ادم بکشه ولی مگه غیر از ادم کشتن کار دیگه ای هم از دستش بر میاومد؟</p><p>این سوالی بود که خودشم جوابش رو نمیدونست فقط میدونست که اگه اینکه کارو نکنه افکارش قراره تمام مغزش رو بخورن و تک تک سلول های بدنش از این درد عذاب بکشن.</p><p>تفنگش رو کنار جسد مردی که همین پنج دقیقه پیش کشته بودش گذاشت و دست هاشو با لباس های مرد تمیز کرد.</p><p>سیگاری از جیبش در آورد و روشنش کرد و به نقطه ای خیره شد.</p><p>اون واقعا به غیر از قتل سرگرمی دیگه ای نداشت</p><p>در همین فکر بود که گوشیش رو از جیبش در آورد و با یه شماره ناشناس تماس گرفت.</p><p>شماره بلافاصله بعد از دوتا بوق جواب داده شد اما کسی پشت خط حرفی نمیزد؛که اون سکوت رو شکست و گفت:</p><p>+ ماموریت انجام شد</p><p>_ افرین هِنری میدونستم از پسش بر میای!</p><p>فقط اثری از جنازه باقی نمونه.</p><p>....</p><p>با بی میلی گوشی رو توی جیبش فرو کرد و ته مونده ی سیگارش رو روی جسد مرد انداخت به هرحال این موضوع مهم نبود چون اون مرد دیگه مرده بود و چیزی حس نمیکرد.</p><p>صدای زنگ گوشیش باعث شد سکوت اونجا شکسته بشه.</p><p>هنری گوشیش رو از جیبش در اورد و به صفحه گوشیش نگاه کرد.</p><p> لئو بود؛ شاید تنها دوستش توی این کره ی زمین ولی لئو از تمام هِنری فقط اسمش رو بلد بود و هیچی درباره اون نمیدونست پس اگه اینطوری بود نمیشد اسمش رو دوست گذاشت.</p><p> لئو دوستی بود که با شخصیت دیگه هنری دوست بود نه خود هنری!</p><p>+ چی میگی لئو؟</p><p>_ کجایی؟</p><p>+ من توی کافه نشستم و دارم از قهوهام لذت میبرم که تو گند زدی به حالم بعد از این حرفش یه نیم نگاهی به جسد مرد کرد و پوزخندی زد.</p><p>_ خواستم بگم واسه مهمونی فردا شب لطفا بیا هرچی باشه تولدمه رومرو زمین ننداز.</p><p>+ اگر وقت کردم به این موضوع فکر میکنم</p><p>_ ممنونمم</p><p>.....</p><p>لئو باعث شد که افکار هِنری یکم به هم بریزه پس هنری باز به اون شماره ناشناس پیام داد:</p><p>یه کار فوری دارم به کایلا بگو خودش تریب جنازه رو بده.</p><p>گوشیش رو سایلنت کرد و توی جیبش گذاشت</p><p>سوئیچ موتورش که رنگ بدنه ی تمام مشکیش باعث میشد هِنری خیلی زیبا تر به نظر برسه رو از جیبش بیرون کشید و سوار موتور شد تا به سمت خونه اش حرکت کنه.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="chiaki, post: 129706, member: 7902"] [جنون آمیخته با عشق] پارت(1) به خونی که روی دستاش ریخته شده بود خیره شده بود و توی افکار خودش غرق بود انگاری که زمان از حرکت ایستاده بود تا کی میخواست برای آروم کردن صداهای توی سرش ادم بکشه ولی مگه غیر از ادم کشتن کار دیگه ای هم از دستش بر میاومد؟ این سوالی بود که خودشم جوابش رو نمیدونست فقط میدونست که اگه اینکه کارو نکنه افکارش قراره تمام مغزش رو بخورن و تک تک سلول های بدنش از این درد عذاب بکشن. تفنگش رو کنار جسد مردی که همین پنج دقیقه پیش کشته بودش گذاشت و دست هاشو با لباس های مرد تمیز کرد. سیگاری از جیبش در آورد و روشنش کرد و به نقطه ای خیره شد. اون واقعا به غیر از قتل سرگرمی دیگه ای نداشت در همین فکر بود که گوشیش رو از جیبش در آورد و با یه شماره ناشناس تماس گرفت. شماره بلافاصله بعد از دوتا بوق جواب داده شد اما کسی پشت خط حرفی نمیزد؛که اون سکوت رو شکست و گفت: + ماموریت انجام شد _ افرین هِنری میدونستم از پسش بر میای! فقط اثری از جنازه باقی نمونه. .... با بی میلی گوشی رو توی جیبش فرو کرد و ته مونده ی سیگارش رو روی جسد مرد انداخت به هرحال این موضوع مهم نبود چون اون مرد دیگه مرده بود و چیزی حس نمیکرد. صدای زنگ گوشیش باعث شد سکوت اونجا شکسته بشه. هنری گوشیش رو از جیبش در اورد و به صفحه گوشیش نگاه کرد. لئو بود؛ شاید تنها دوستش توی این کره ی زمین ولی لئو از تمام هِنری فقط اسمش رو بلد بود و هیچی درباره اون نمیدونست پس اگه اینطوری بود نمیشد اسمش رو دوست گذاشت. لئو دوستی بود که با شخصیت دیگه هنری دوست بود نه خود هنری! + چی میگی لئو؟ _ کجایی؟ + من توی کافه نشستم و دارم از قهوهام لذت میبرم که تو گند زدی به حالم بعد از این حرفش یه نیم نگاهی به جسد مرد کرد و پوزخندی زد. _ خواستم بگم واسه مهمونی فردا شب لطفا بیا هرچی باشه تولدمه رومرو زمین ننداز. + اگر وقت کردم به این موضوع فکر میکنم _ ممنونمم ..... لئو باعث شد که افکار هِنری یکم به هم بریزه پس هنری باز به اون شماره ناشناس پیام داد: یه کار فوری دارم به کایلا بگو خودش تریب جنازه رو بده. گوشیش رو سایلنت کرد و توی جیبش گذاشت سوئیچ موتورش که رنگ بدنه ی تمام مشکیش باعث میشد هِنری خیلی زیبا تر به نظر برسه رو از جیبش بیرون کشید و سوار موتور شد تا به سمت خونه اش حرکت کنه. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جنون آمیخته با عشق | فاطمه عسکرمحمدی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین